• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ஐكـــــا فــــه رويــــا يــــی ஐ

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
درود بر کافه نشينان

کافه خـاطـره بازی - پُـره از قـصه و رویاس
همه ی فکرا عتیقه س - بورس ِخاطره همینجاس
آدماش بیـدارن اما - تـو بیـداری خـواب می بینن
چشاتو ببند و گوش کن - به صدای قصه ی من

اینجا کافه است اما منوی ارائه شده اون دلنوشته ها وشعرهای قشنگتون هست...

3Jokes_Love+_15_.jpg



ورود هر دل باخته ای ، منتظری ، شاعری ، عاشقی ، اصلا " هر موجودِ

دو پایی به آن آزاد است

در و دیوارش تا دلت بخواهد جا دارد برای دیدن و شنیدن !

مسافر ِ بین راهی هم قــبول می کنیم!
17.gif


image_coffee_lover.jpg



دوستان عزیز اینجا قراره دلنوشته های کافه ای نوشته بشه

هم می تونه مثل قهوه تلخ باشه هم مثل بستنی شیرین!
1.gif


هرمتنی که دوست دارین اینجا بگذارین
اما تو اون تشبیهاتی وجود داشته باشه با وسایل کافه ای وفقط
حرفایی زده بشه که توی اون
تلخی قهوه
77bd9af1d31eb14bee970a8c89e3ab61.gif
یا شیرینی بستنی و...
0dc556218190975808ee5b219bc52d65.gif

نسبت به اون حس و حالی که دارین احساس بشه...

dbe8016659caffcd7289f9007bba056b.gif
688a3616c51063684e070865ab507be9.gif
b5fc5417f374924159545f00d9d618a0.gif


از تراوشات ذهن شما دوستان هم توی این تاپیک استقبال ميشه
منتظر دلنوشته های قشنگتون هستم
25.gif





کافه ی خـاطـره بازی - پُـره از قـصه و رویاس
همه ی فکرا عتیقه س - بورس ِخاطره همینجاس
آدماش بیـدارن اما - تـو بیـداری خـواب می بینن
چشاتو ببند و گوش کن - به صدای قصه ی من:

یکی شـون فکر ِ تـئـاتر ِ - طـرفای لالـه زاره
اون یکی فکر ِ سکانس ِ - آخر ِ یه مشت دلاره
یکی گـیج ِ شـعـر ِ شـاملـو - وسط ِ دفتـر ِ آیـدا
یکی داغ ِ سینما رکس - وقت اکران ِ گوزن ها
یکی زخـمی رفـاقـت - فـکر ِ پـیـرهن ِ پُر از خـون
اون که عاشقه تو فکر ِ - قصه ی لیلی و مجنون
یکی فکر ِ بوف ِ کور و - مرگ ِ صادق هدایت
آخ چـقـدر خـاطـره داره - روزگـار بی مـروت!

داره پیـرت می کنه، غـبار ِ سـرد ِ خـاطـره
دس رو دس گذاشتی و شب از شبت نمیگذره
چـینی ِ نازک ِ رویات، پُر ِ صـد تا تـرکه
کاش می فهمیدی که این زندگی نیس، فلش بکه

یکی فکر ِ عطر ِ بارون - توی جاده شماله
یکی تو دیـوان ِ حـافـظ - دنـبال ِ تـعـبیر ِ فـاله
یکی تو فکر ِ مصدق - زخم ِ بیست و هشت مرداد
اون یکی تو فکر ِ شـعـر ِ - یه شـب ِ مـهتاب ِ فرهاد
یکی با یاد ِ عزیزش - خسـته از این هـمه دوری
یکی فکر ِ شعله های - شبای چارشنبه سوری
یکی فکر ِ جـنگ و نـفت و - خـاطـره های جـنوبه
یکی خسته از گذشته- مشتشو رو میز می کوبه




 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
20902928424200579391.jpg

آهای کافه چی ؛

قهوه ای می خواهم که بویِ آن بوی ِ عطر ِ تنش را از یادم ببرد ...

فکـرش را بکُن ...

پُشت ِ میــز نشسته باشی ... نــاگهـان بــوی ِ تنش تــو را از عــالم ِ خیــال بیـرون آورد

و تـو از تــرس ِ اینکه همین ِ خیــال ِ کوچک بر بــاد نــرود

هـرگــز ســرت را بــالا نیــاوری !!

 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
فال قهوه می ‎گیرم...


انگشتـت را بزن!


راضی‎ام حتی به تلخی‎ات !!


f_coffeecupm_c32f1e0.jpg


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
برای دقیقه های سرد چای دم کن

در فنجان ثانیه های تلخ شکر بریز

شاید لحظه های دلخوشی آنقدر نباشد

که فرصت حتی یک تبسم را به نگاهمان وصله بزنند



ff19d33a9196ec9976051c2793023358.jpg


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
زندگی جیره مختصریست مثل یک فنجان چای

و کنارش عشق است مثل یک حبه قند

زندگی را با عشق نوش جان باید کرد...

1261466813719612292201302003618860171200202.jpg


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
گیرت انداختم
رود چشم های من است
این قهوه ی سیاهی که مینوشی
تا ورق بزنی روزنامه صبح را
سر از کافه در می آورم
تا بنوشی ام
روزنامه ی صبح را میخری
که بخوانی ام

گیرت انداختم
جاکرده بودی خودت را در آیینه ی کیف دستی ام
از هتل که می زدم بیرون
یادم نبود که باید کجا می رفتم
یادم نبود که باید چه ساعتی می رفتم
یادم نبود که باید چه کسی را می دیدم

دیدم که باید بمانم با تو
(سعاد الصباح)

 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
نِيــــازمـ ،

نَــه ديگــر آغـوشـتــ اسـتــ نـَـه دستــانـتــ ، نـَـه لَبــانَـتــ نـَـه چِشــمـ خُمــارتــ

بــا ...

يـكــ فِنجـــانــ سكـــوت تَلــخ ، ............

فــــرو مـــي بـَـــرمـ حِمـــاقَتـــمـ را كـِــه دوستــت داشتـَـــمـ


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
100865794484.jpg

در موج موج دلتنگی..
برایت اشک می ریزم!
می دانی..
دل مثل
بستني قیفی ست!
یک قیف! پُر از خاطره !
هر خاطره یک طعم!
هر خاطره یک رنگ!
مشغولِ لیسیدنِ خاطره هایِ
خوش طعم و خوش رنگ که می شوی..
خاطره های دیگرآب می شوند!!

بی خیال باش!!

بستني ات را تا تَه بخور! ...
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
یک فنجــان درد دل

بدون شکـــ ـ ـ ـر

بــرای
تـــــــو آورده ام

بنوش ؛

تا
از دهــان نیفتاده

بنوش ـ ـ



climtatyl44csnoac2a.jpg


 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
نام شعر :عشقی با بوی اسپرسو نام شاعر : الهام لاسمی
عشق را در کافه بايد جست
زیر نوری به رنگ کهربا
و سرنوشت را در فنجانی
از قهوه ترک
بايد مصور
دید
اين روزها عشق را تلخ
میل می کنند
و زندگی را شیرین
می بازند
و سيگار را
آرمان گرا
پک می زنند
و هر کس
فیلسوف زمان خویش
گشته است
روی صندلی هاي
چوبی
کافه اي دود گرفته
به چشمان هم خیره
می شوند
و عشق
اين بی فلسفه ترین
کلمه ی هستی را
تفسیر می کنند
حالم خوش نیست
اين روزها
عشق ها تنها
بوی اسپرسو می دهند ... ...
 
آخرین ویرایش:

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
در تمام ِ کافه های شهر

خبر از حادثه ایست


با دلم از پیچ ِ دلتنگی ِ میزها به زحمت عبور می کنم


آنوقت ، می بینم درست روبروی ِ نگاه های ِ تماشا


سر ِ دوراهی ِ تشویش و تردید های ِ شبانه ام


کسی منتظر نشسته است




6gqetvh2b9v5q655x7p.jpg
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
آب در هـــاون کــوبیــدن است

اینکـــه مـَـن شعــر بِنــویسـَـم و

تـــو فـــال قَهـــوه بگیـــری.

وقتــی ؛ آخـَــرِ همــه شعــرهــای مَـن

تــــو مـی آیــی ؛

و تــــهِ همــه ی فنجـــان هـــای تـــو

مـَـن میـــــروَم!!!
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
من شیفته میزهای کوچک کافه ای هستم

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود

و من

روبه روی تو


می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم ...
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
نام شعر :کافه خیالی نام شاعر : بهرام قربانپور
کنار کافه
خسته و کلافه
روی صندلی چوبی نشسته بود
یک مرد بد قیافه....
منتظر بود
قهوه خواست،
قهوه اي تلخ،
باشکر اضافه. . .
ساعت از وقت انتظار
نیز گذشت
خبری از یار نبود،
یار من ....
باران نم نم گرفته است
از دوری تو
مرا غم گرفته است
بیا.....
چتری باش براي من،
بیا....
خورشید بِپاش بر من،
...
...
....
یار من دوستت دارم.....
حتی در اين کافه خیالی ...
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
گیرت انداختم
رود چشم های من است
این قهوه ی سیاهی که مینوشی
تا ورق بزنی روزنامه صبح را
سر از کافه در می آورم
که بنوشی ام
روزنامه های صبح را می خری
که بخوانی ام

گیرت انداختم
جا کرده بودی خودت را در آیینه ی کیف دستی ام
از هتل که می زدم بیرون
یادم نبود که باید کجا می رفتم
یادم نبود که باید چه ساعتی می رفتم
یادم نبود که باید چه کسی را می دیدم
دیدم که باید بمانم باتو
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
خـدا را چه ديـدي ؟!

شايد يك روز در كافه اي دنـج و خـلوت ، اين كلمه ها و نوشته ها صـوت شـدند ؛

بـراي ِ گوش هـاي ِ تـو

كه روي ِ صنـدلي ِ رو به روي ِ مـن نشسته اي ... و بـراي ِ يك بـار هم كه شـده

، چـاي ِ تـو سـرد شـد

بس كه خيـره مانـدي به مـن ... !


cofee-arabic.jpg
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
روزها پر و خالی می شوند

مثل فنجان های چای


در کافه های بعد از ظهر

اما ،

هیچ اتفاق خاصی نمی افتد !

این که مثلا

تو ناگهان

در آن سوی میز نشسته باشی گاهی،

فنجانی

روی کاشی ها می افتد

حواس ما را پرت می کند ...


a0bknwmj5a3h.jpg
 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
96tc3yy81wbzgkmb8ou.jpg


دلم یک فنجان قهوه تلخِ تلخ می خواهد!

یک ذره با تو بودن کافیست!

برای شیرین کردن یک فنجان تلخیِ چند ساله!

 

صاینا

متخصص بخش آموزش خیاطی
تو رفته ی
و من سالهاست!
همیشه به همان کافه میروم،
مانند گذشته ها ی ما
قهوه مینوشم ،بخاطر تو
حالا داغ،داغ مینوشم قهوه را
نیستی که گویی!
بگذار کمی سرد شود
قهوه
دهانم سوخته میرود..
amoozesh-ghahve.jpg
 
بالا