• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

•:• حـوالـی بــاران •:•

Reza

متخصص بخش اسکریپت
باران که می بارد تو می آیی باران گل، باران نیلوفر
باران مهر و ماه و آئینه باران شعر و شبنم و شبدر


باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد، غصه می سوزد شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی دل می کشد ما را تو می دانی







rain.jpg


128897251045.jpg

8249332152377733.jpg


hasti%20%281218%29.jpg

2ufvlw0.jpg

12413326027.jpg








نام تاپیک به دلیل استقبال و پست های پی در پی و در نتیجه بسط محتوا، با کسب اجازه از رضای عزیز تغییر یافت.

باران که می بارد تو... >>>
•:• حـوالـــی بــاران •:•


نگارنده: barroon

:گل:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
غزل انتظار


اگر باران نبارد، آسمان دلگیر خواهد ماند

زمین چون کودکی در انتظار شیر خواهد ماند

اگر باران نبارد دشت، بی سجّاده خواهد شد
اگر باران نبارد رود، بی تفسیر خواهد ماند

اگر باران نبارد، از عطش جنگل چه خواهد کرد؟
یقین همچون کویری تفته از تبخیر خواهد ماند

اگر باران نبارد، سعی خورشید و صفای آب
به گِرد کعبة این خاک، بیتأثیر خواهد ماند

اگر باران نبارد ریشه ها ـ این بیشه های سبز!
به زندان سیاهِ خاک، در زنجیر خواهد ماند

اگر باران نبارد ـ گرچه میدانم که میبارد ـ
مدار فصلها در امتداد تیر خواهد ماند

اگر باران نبارد، بر شب ـ آن باران نورانی ـ
پی تثبیت خود این شام، بی شبگیر خواهد ماند

ببار ای جاری همواره! ای باران نورانی!
به دیدار تو تا کی این زمین پیر، خواهد ماند؟
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
می باری ای باران و می شویی زمین را
اما نمی شویی دل اندوهگین را

رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز
آبی بر آتش نیستی ،جان حزین را
سنگین ترینی بی شک اما اندکی نیز
تسکین نخواهی داد،این غمگین ترین را
باران دیگر باید و از ابر دیگر
تا شوید از دل های ما،این خشم و کین را
بارانی از شمشیر و آن گه سیلی از خون
سیلی که خواهد کند بیخ از ظالمین را
سیلی که خواهد برد از ذهن چلیپا
یاد یهودا را و شام واپسین را
آن گونه بارانی که خواهد شست با خون
ناچار خون ناحق آن نازنین را
آری همان باران که خواهد داشت در پی
آفاق آبی و آفتاب راستین را
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
شعر باران من اینجا گم شد
آه جای تر او خالی ماند
شعر باران من آن اوج عزیز
که غم غربت من ویران کرد
شعر باران من ای شعر دلم
تا تو رفتی دل من پر زده است
لیک این صفحه بدون تو سفیدوخالی
می نگارم در آن
من کنون تا غم نیستنت حس نشود
رفتی و حس قشنگ باران
من هنوز و هر روز
در دل خود دارم
حس زیبای طراوت،شادی
حس عشقی زیبا
که تو باران تو به من می دادی
قصه کوته کردم
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد...

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
شیفته باران

"در من هراس نیست ز سردی و تیرگی
من از سپیده‌های دروغین مشوشم "
گفت شیفته باران شو ،
وقتی بی‌تابی ، می بارد و خیست می‌کند
شیفته باران که شدم ، باران بارید اما
هرگز خیسم نکرد
شاید هنوز تا سپیده‌دمان شیفتگی راستین هزار فرسنگ فاصله است

گفت دلداده مهتاب باش ،
شبان گم شده اضطراب در کوچه‌های تاریکت را ،
روشن و پیدا می‌کند
دلداده مهتاب که شدم ، شب‌های تاریکم عادت کرد به خلوت راه‌های بی چراغ و
هرگز پیدا نشد
شاید هنوز تا سپیده‌دمان دلدادگی راستین هزار فرسنگ فاصله است

گفت دلت خوش باشد به ستاره‌های روشنی که
می‌کشاندت تا اهتزاز وارستگی
دلخوش ستاره که شدم ، دور شد در آشوب پریشانی آسمان
شاید هنوز تا سپیده‌دمان دلخوشی جاویدان هزار فرسنگ فاصله است

گفت بی‌‌تاب خورشید شو ،
گرمت می‌کند میان انجماد یاس و پوچی
بی‌تاب آفتاب که شدم ، سوزاند چشمانم را و
از نور گریزانم کرد
شاید هنوز تا سپیده‌دمان بی‌تابی راستین هزار فرسنگ فاصله است

گفت آسوده بخواب به انتظار دیدن رویای شبنم و گلبرگ
منتظر خواب که شدم بیگانه شد خواب، با چشمان خسته‌ام
شاید هنوز تا سپیده‌دمان آسودگی هزار فرسنگ فاصله است


اما تو ای سپیده صبح
به هنگامه میلادم دستی برآور
بگذار نامم مشوش هراس از پیروزی تاریکی نباشد

به هنگامه آغازم دستی برآور
بگذار نه شیفته باران باشم ، نه مهتاب ، نه ابر ، نه شب و نه ستاره

به هنگامه آمدنم دستی برآور
بگذار طلوع دروغین شب بیچاره ای نباشم ، در انتظار نافرجام روشنی

خدا را
به هنگامه میلادم دستی برآور
بگذار فاصله بیهوده ای نماند تا سپیده دمان بی‌ادعای سترگ

آی با توام ای سپیده راستین صبح
تاریکی دیگر بس است
طلوعی جاودانه کن
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر ... باز آ که ريخت بی گل رويت٬ بهار عمر

مثل سرگذشت باران است قصه‌ات ٬ عزيز دلم !
وقتی که هست ٬ لبريزم می کند از دانه های پر سخاوت اش ;
خيسم می کند ميان اين همه قحطی رطوبت عشق
و وقتی که نيست ٬ خاطره بويش در بارش اولين قطره بر خاک ٬
آشوبی می اندازد به دلم ٬
که چاره ای نمی ماند جز دويدن به سوی يک سراسيمگی بی انتها

مثل سرگذشت درياست قصه‌ات ٬ عزيز از دست رفته‌ام !
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
باز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هوا
آسمانت آبی
و تمام دلت از غصه دنیا خالی
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
تو بارانی و من باران پرستم
تو دريايی و من موج تو هستم
اگر روزی بپرسی بازگويم
تو من هستی و من نقش تو هستم
...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
آسمان ابری ست،
و می بارد!

چشم من ابری نیست،
ولی می بارد
***
درفراسوی نگاهم
هرچیز،..
شکل لبخند شده ست
باز...
در باورتنهایی من
رنگ پر رنگ خیال از تو پر است
که مرا این گونه
میکشد بازبه دنبال خودش...
آه...
باران،چه غریبانه به من می خندد
که چنین تنهایم!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
اشکها لغزید و خواند

"بی بهانه" ........ "بی ترانه"

.

.

که من شوریدهً آن قلب سنگم

که من دلدادهً آن چشم تنگم

که من نالیدهً آن درد بی رنگم

که من لبریز آن دستان بی مهرم

امّا

باران بارید و خواند

"با بهانه" ....... "با ترانه"

.

.

که من شوریدهً این قلب گرمم

که من دلدادهً این چشم شادم

که من نالیدهً این درد پر رنگم

که من لبریز این دستان مهرم
.
.
.
.
و چتری شد به روی اشکهای ِ

"بی بهانه" ....... "بی ترانه"


http://forum.hammihan.com/report.php?p=2685013
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
تمرین نرنجیدن می کنم و صبوری را مشق!
اما ...
نسیم یاد تو که می وزد ...
هوای دلم بارانیست!
حالا باران هم بیاید!
گیرم بهار هم بیاید!
چه فرقی میکند اگر تو نباشی؟!
تازه دل بی تاب و دلتنگم که با توست!
دیگر من بی دل به چه کار می آیم؟!
 

شبگرد

کاربر ويژه
خداوند باران را
برای پر کردن جای خالی تو

به من هدیه کرد
برای پر کردن جایی
که هرگز تو در آن نبوده ای!...
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
.زیر باران.....
كاش باراني ببارد قلب‌ها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
قطره‌قطره رقص گيرد روي چتر لحظه‌ها
رشته‌رشته مويرگ‌هاي هوا را تر كند
بشكند در هم طلسم كهنه‌ي اين باغ را
شاخه هاي خشك بي‌بار دعا را تر كند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحي شگفت
سرزمين سينه‌ها تا نا كجا را تر كند
چترهاتان را ببنديد اي به ساحل مانده‌ها
شايد اين باران كه مي‌بارد شما را تر كند

آسمان نوشت :::کاش این باران که میبارد دله دخترک را تر کند که تا شاید
شناور شود روی ابــــرها

با دلی خاکی زیر باران می رفت...
1287129754653881_orig.jpg
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

سلامی بر خلوص قطره های خالصت باران
بگو زخم سیاه شب چه کرده با دلت باران
درودی می فرستم از ته قلبم بر این غیرت
به امیدی که بنشیند به قلب عاشقت باران
ببار اینک کمی تا تازگی باشد نصیب خاک
بروید نرگسی شاید که باشد لایقت باران
تو از ابری من از خاکم که با باریدنت پاکم
س‍پاس از بارش الماس وار صادقت باران
تو مثل آسمان زیبا و زیباتر ز پروازی
دلم را برده از کف این شکوه ساده ات باران
خدا داند چه اسراری ز باریدن شود آغاز
تمام راز ها افتاده روی شانه ات باران
نه تنها خاک بلکه عاشقان خواهان بارانند
چه محکم گشته پی های ستون خانه ات باران


images







 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
بــــ ــاران ..... !!
بهـــ ــانه است ....!!
بهــــ ــانه ای برای زیر بـــ ــاران راهی شــ ــدن ...!!
راهی شدن در دل شب ....!!
غـــ ــرق شدن در دل آسمان تاریــ ـک...!!
اری بهـــ ــانه است ...!!
بهـــ ــانه ای برای زندگی .... !!
برای گریستـــــ ــن .... !!
برای ازادی ...!!
رهـــ ــایی ....!!
ب ا ر ا ن . . . . ! !
تنـــ ــها بهــ ـانه ی من بــــ ـرای حرف دل گفتــ ــن ...!!
تنـــ ـها بهــ ـانه ی من بــــ ـرای زار زدن ...!!
تنـــ ـها بهــ ــانه ی من بــــ ــرای همـــ ـدردی ....!!
برای اثبــــ ــات وجود .... !!
اوه , و صــ ـدای غــــ ــرش رعـــــ ـد و بــ ــرق ....!!!
چقـــ ــدر دل نشیــ ــن !!
ارامش بـــــ ــخش ... !!
بــــ ـــاران من ؟
کجـــ ــایی؟؟؟
................. !!
پس کی این فصل پر از سبز و دلزدگی تمام میشود ..... ؟!؟
پس کی پائیز می اید ؟ !
پس کی جان میگیرم از بوی خاک .... !!
بوی نم ... !!
بوی ب ا ر ا ن !!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
"اگر غمی هست بگذار باران باشد
و این باران را
بگذار تا غم تلخی باشد از سر غمخواری
و این جنگل های سرسبز
در اینجای، در آروزی آن باشند
که مگر من ناگریز به برخاستن شوم
تا در درون من بیدار شوند.
من،اما، جاودانه بخواهم خفت
زیرا اکنون که من این چنین
در تپه های کبودی که بر فراز سرم خفتند
بسان درختی ریشه ها بازگسترده ام
دیگر مرگ کجاست؟
اگرچه من از دیرباز مرده ام
این زمینی که چنین تنگ در آغوشم می فشرد
صدای دم زدنم را
همچنان بخواهد شنید."
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت
هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمی اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گل های عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……
http://paeze.ir/wp-content/uploads/2009/04/girl_in_the_rain.jpg
 

rahnama

پدر ایران انجمن
خيلي وقته ديگه بارون نزده
رنگ عشق به اين خيابون نزده
خيلي وقته ابري پرپر نشده
دل آسمون سبك تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توي سينه ي منه
ابر چشمام پر اشكه اي خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده
بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست
كوه غصه از دلم رفتني نيست
حرف عشق تو رو من با كي بگم؟
همه حرفها كه آخه گفتني نيست
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست»

وای باران باران
هر نفس، بوی تو آید اینجا
هر نفس، نام تو را گویم من
یاد تو خاطرم آید هر جا

وای باران باران
گرچه تنهایم و از تو دورم
لیک، سرشارم از خاطر تو
لیک، با شادی تو مسرورم

وای باران باران
گرچه یک لحظه نبودم با تو
بودم اما شب و روز
شاد با خاطر زیبای تو

وای باران باران
مهربانی و سراسر خوبی
خوب و زیبا
تو چقدر خوشرویی

وای باران باران
نفسم، بازدمم، یاد منی
منم و تنهایی
تو همیشه ز فریاد منی

وای باران باران
بهتر از رویایی
سبزتر از مهر و بهار
تو چقدر زیبایی

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
باران که آمد به یاد چشمانم افتادم
چشمانی که روزها و شبها بارانی بود
ولی این باران کجا و آن باران کجا
این باران شاد است و باران چشمانم ناشاد
این باران طراوت دارد و باران چشمانم شکایت
این باران دوای زخم است و باران چشمانم ترشح زخم

 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد

باز باران
نه

چتر را پنهان کن
کاش برود از یاد آسمان هم- باران

بی تو در باران
تن من خیس مباد

گرچه چشم من نیز
خالی از باران نیست

خاطراتت خیس مباد
گرچه من خاطراتم خیس است

به بند میکشم با هزاران باد
تا خشک

نه باران نه
باز باران
نه!

 
بالا