• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

▬ طریقت ها

baroon

متخصص بخش ادبیات


طـریـقــــت هـا




طریق، راه و روشی است که با نظر صحیح می توان مطلوب را در آن یافت و به آن رسید.
در اصطلاح اهل حقیقت عبارت از مراسم و احکام تکلیف شده ی شرعی الهی است که در آن رخصت و فرصت مکلّف راه ندارد، چون رخصت موجب درنگ و سستی در طریق می شود.



در این مجال، به معرّفی مهمترین و شاخص ترین این طریقت ها می پردازیم:


1- محاسبیان -------- 10- قادریان -------- 19- صفَویان
2- قصّاریان -------- 11- رفاعیان -------- 20- بَکتاشیان
3- طَیفوریان -------- 12- سهروردیان -------- 21- نقشبندیان
4- نوریان -------- 13- اکبریان -------- 22- نعمت اللهیان
5- جُنَیدیان -------- 14- چَشتیان -------- 23- ذهبیان
6- سهولیان -------- 15- شاذِلیان -------- 24- نوربخشیان
7- حکیمیان -------- 16- کُبرَویان -------- 25- ملامتیان
8- خرّازیان -------- 17- حیدریان -------- 26- قلندریه و قلندران
9- خفیفیان -------- 18- مَولویان
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


محاسبیان:
محاسبان به حارث بن اسد محاسبی (ف 243 هـ) تولّی و پیروی می کنند.
وی به اتّفاق همهی اهل زمانه ی خود، پذیرفته ی کردار و راست گفتار بود و اصول و فروع حقایق را خوب می دانست.
او «رضا» را که تا عصر وی از احوال شمرده می شددر زمره ی مقامات آورد.
اهل خراسان این گفته را از محاسبی پذیرفتند و صوفیه ی عراق، رضا را از جمله ی مقامات شمردند.
کتاب «الرّعایة لحقوق الله» از اوست و کتاب «الوصایا»ی او در روانشناسی صوفیه است.


--------


قصّاریان:
قصّاریان یا قصّاریه پیرو حَمدون بن احمد قصّار (ف 271 هـ) هستند.
حمدون از علمای بزرگ و سادات این طریقت بود و در طریقت، کلام عالی داشت. به اظهار و نشر ملامت پرداخت که ملامت را اندر خلوصِ محبّت تأثیری عظیم است تاخود را نزد مخلوق ناچیز شمارند و با پنهان کردن عبادات و ریاضات در بندگی حضرت حق کوشند و رسم عبودیت، چنانکه باید و شاید به جای آرند و عندالله مقبول شوند.


--------


طَیفوریان:
این گروه از پیروان بایزید طیفوربن عیسی بسطامی (ف 234-261 هـ) بودند. بایزید از بزرگان متصوّفه بود.
طریقت او غلبه و سُکر بود. غلبه ی حق بر بنده باید در تمام احوال باشد و سکر سالک از محبّت حق تا آنجاست که او را به غیر حق التفاتی نبوَد. بایزید، صحو (هشیاری) را برای سالک حجاب بزرگ می شناخت و سُکر (مستی) را سبب زوال آفت و نقص بشریت و ترک تدبیر و اختیار می دانست.


 

baroon

متخصص بخش ادبیات


نوریان:
پیروان ابوالحسین احمد بن محمّد نوری (ف 295 هـ) هستند.
مذهب نوری تفضیل تصوّف بر فقر است و در معاملات با جُنِید موافق است. در صحبت، حقّ مصاحب را بر خود ترجیه می دهد و صحبت بی ایثار را حرام می داند.
گفته است: «صحبت، مر درویشان را فریضه است و عزلت ناستوده و ایثارِ صاحب بر صاحب فریضه و عزلت مقارنتِ شیطان است.»


--------


جُنیدیان:
پیروان ابوالقاسم جُنید بن محمّد (ف 298 هـ) هستند.
جنید را «طاووس العلما» و «سیّد الطایفه» می خواندند. طریق او –برعکس طیفوریان- مبتنی بر صحو است و بسیاری از صوفیان پیرو این طریقت اند. وی صحو را، بی خلاف، از صحت حال عبد با حق می داند که تحت صفت و اکتساب بنده در نمی آید.
او گفت: بهترین مجلس و برترین همنشینی، فکرت در میدان توحید است.


--------


سهلیان:
پیروان سهل تّستری (ف 273 هـ) هستند.
او از محتشمان و بزرگان اهل تصوّف و در زمان خود سلطان وقت و اهل حلّ و عقد بود.
طریق وی مجاهدت نفس و ریاضت است.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
خیلی سخته :تعجب2:

بله آتیش گلم. مبحث مورد علاقه ی منه و همیشه دنبال می کنم این موضوعات رو.:شاد: ولی درست میگی خوندنش سخته چه رسد به انجامش! :فرار:
الآن که اینارو می نویسم بهش فکر می کنم که شبای امتحان چطوری این همه رو می خوندیم هنگ می کنم! :هنگ::نیش:


واي معلوم نيست ما از كدوم طريقت بوديم خدا رحم كنه:شاد2:

:نیش2:
ما که صوفی نیستیم گلک ولی عارف نیکوخصالی مثل حافظ عزیزمون از ملامتیان(فرقه ی 25) و تا حدّی جز قلندریان(26) محسوب میشه.:18:
این دو فرقه عادات جالبی دارن.
اونطور که من متوجه شدم اعتقادات امروز ما به فرقه های شیعی این گروه ها نزدیکتره که طبیعی هم هست.
اگر تا پستای آخر همراه باشید مطالب جالبی دستگیرتون میشه. البته به شرط علاقه.:19:

:گل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



حکیمیان:
به حکیم ترمذی (ف 255 هـ) تولّی می کنند و حکیم ترمذی از امامان وقت خود و از طریق او مبتنی بر ولایت بود.
خداوند را اولیایی است که از میان خلق برگزیده، از دعاوی نفس و هواشان واخریده و هریک را به درجتی قیام داده و دری از معانی برایشان گشاده است.
اساس طریقت تصوّف و معرفت جمله بر ولایت و اثبات آن استوار است.
[1]


--------


خرّازیان:
پیروان ابوسعید خرّاز (ف286 هـ) هستند. طریق خرّاز بر فنا و بقا استوار است.
[2]
بقا بر سه گونه است:
1- آنچه آغازو انجامش روی در فنا دارد؛ چون دنیا.
2- آنچه آغازش روی در فنا و انجامش روی در بقا دارد؛ چون بهشت و دوزخ.
3- بقایی که همواره بوده و هست و خواهد بود؛ چون بقای حضرت حق.
بنده چون به حق عالم گردد و به علم وی باقی شود، از جهل بد و فانی گردد و چون از غفلت فانی شد، به ذکر او باقی گردد.
خرّازیان با سماع مخالف اند.



--------


خفیفیان:
پیروان محمد بن خفیف (ف371 هـ) هستند. وی از عزیزان وقت و از ابنای ملوک بود. تائب شد و مردم بدو تقرّب جستند.
طریق او در تصوّف بر غیبت و حضور استوار است.
مراد از حضور، حضور دل است به دلالت یقین تا حکم غیبی چون حکم عینی شود. مراد از غیبت، غیبت دل است از غیر حق تا حدّی که از خود غایب شود. غیبت از خود، حضور به حق و حضور به غیبت از خود است؛ و اغلب مشایخ بر این عقیده اند که: حضور مقدّم بر غیبت است و همه ی حال ها به حضور بسته است.





************
[1] . حدیث «من اَذی لِی ولیّاً فقد استحلَّ محاربتی» : هر کس یکی از اولیای مرا برنجاند، به جنگ با من برخاسته است.
و آیه ی «اَلا انَّ اولیاءالله لا خَوفُ علیهم ولا هم یحزنون» 10/62 بیمی بر دوستان خدا نیست و غمگین نمی شوند.

[2] . خلاصه طریق خرّازیان مبتنی بر این آیه هاست: «ما عندکم یُنفَدُ و ما عندالله باقٍ» 16/98 آنچه نزد شماست از میان می رود و آنچه نزد خداست باقی می ماند. و «کلّ مَن عَلَیها فانٍ و یَبقی وَجهُ رَبکَ» 55/27 و 28 هر چه که روی زمین است، فانی است و باقی ذات پروردگار توست.




 

baroon

متخصص بخش ادبیات



قادریان:
پیروان شیخ عبدالقادر گیلانی (ف562 هـ) ملقّب به «قطب الاعظم» هستند. شیخ از استادان نظامیّه ی بغداد بود و کتاب های الفتح الرّبانی و الفیض الرّحمانی، الغنیهُ لِطالبی طریق الحق از اوست.
پیروان این طریقت به وحدت وجودی بودن و محبّت و خدمت شهرت دارند و از رنگ ها رنگ سبز را برگزیده اند. این سلسله اکنون هم در اقطار اسلامی تشکیلات و پیروانی دارد که فِرَق «صوله ای ها» و «کس نزانی ها» و «خالدی ها» در ایران مشهورند.


--------


رفاعیان:
مؤسس این طریقت ابوالعبّاس سیّداحمد رفاعی بصری (ف578 هـ) است.سلسله ی شیوخ این طریقت به معروف کرخی (ف300 هـ) می رسد. اساس این طریقت ریاضت و تربیت نفس است و پیروان آن جهانگرد و خانه به دوش هستند.


--------


سهروردیان:
پیروان شیخ شهاب الدّین ابوحفض عمر سهروردی (ف 632 هـ) هستند که عمل به فرایض دین را مقدّمه ی وصول به حقیقت می دانند.
سلسله های مختلفی از این طریق منشعب شده است که از جمله جلالیّه و جمالیّه و خلوتیه و... در آسیای صغیر و روشنیّه در افغانستان و مولتانیّه در هند را می توان نام برد.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



کُبرَویان:
مؤسس این طریقت «شیخ ولی تراش» نجم الدّین کبری (مقتول618 هـ) است.
صوفیان مشهوری چون: مجدالدّین بغدادی، سیف الدّین باخرزی، سعدادّین حمَوی، رضی الدّین لالا و نجم الدّین رازی از خلفای شیخ شمرده می شوند که در خوارزم و ماوراءالنّهر و خراسان شهرت و نفوذ داشتند.
اصول اعتقادی کبرویان در دو رساله ی «اقرب الطّرق الی الله» و «الاصول العشرة» نجم کبری آمده است.


--------


حیدریان:
پیروان شیخ حیدر (ف 618 هـ) که به زهد مفرط مشهور بودند و از ازدواج پرهیز می کردند.


--------


مَولویان:
پیروان مولانا جلال الدّین مولوی (ف672 هـ) هستند.
عقیده به وحدت وجود و توجّه فراوان به وجد و سماع و قول و ترانه از مختصات این طریقه است.
فرقه های «پوست نشینان» و «ارشادیّه» و... از طریقه ی مولویه انشعاب یافته است.
مولویّه را به مناسبت اعتقاد و عمل به سماع، «درویشان چرخ زن» می گویند.

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



صفویان:
پیروان صفی الدّین اسحاق اردبیلی (ف735 هـ) هستند. این طریقه، طریقتی شیعی است.


--------


بکتاشیان:
پیروان حاج بکتاش ولی (ف738 هـ) هستند.
این طریقت در ترکیه رواج یافت.
داشتن کلاه سفید، احترام به ادیان و مبارزه باظلم از خصوصیات این طریقت بود.
اینان بسیاری از مقالات حروفیّه را(پیروان فضل الله استرآبادی و 740 مقتول 796) پذیرفتند و در نشر آن ها کوشیدند.[SUP]1[/SUP]



--------


نقشبندیان:
پیروان شیخ بها الدّین محمّد نقشبند (ف792 هـ) هستند.
در آغاز اهل زهد و فقرو سادگی بودند و اندیشه ی وحدت وجودی داشتند و خرقه ی زرد رنگ و خاکستری مورد علاقه ی آنان بود. در واقع دنباله ی طریقت خواجگان (طریقه ای که از خواجه یوسف همدانی، 440 – 535 هـ) مایه گرفته بود که ابتدا در بخارا و پس از آن در تمام شهرهای خراان قدرت و شهرتی یافت.
خواجه بها الدّین نقشبند در مورد اساس این طریقت گفته است: طریقه ی ما از نوادر است، عروة الوثقی است، چنگ در ذیل متابعت سنّت مصطفی (ص) زده ایم و اقتدا به آثار صحابه ی کرام نموده ایم.





***************
1. رک: هلموت ریتر، آغاز فرقه ی حروفیه، فرهنگ ایران زمین، ج 10.
فرقه ی حروفیّه، دکتر شاه حسینی، اطلاعات ماهانه، ج3، ش5.

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



نعمت اللّهیان:
پیروان شاه نعمت الله ولی (و731 – ف835 هـ) هستند.
رهروان این طریقت، مخالف با هوای نفس و بدعت و معصیت اند و کسوت فقر را رضا و تسلیم می دانند ولباس خاصی ندارند.
این طریقت شیعی و معتقد به وحدت وجودند و در نشر تشیّع در هند تأثیر زیادی داشته اند.
بزرگانی چون: شاه داعی شیرازی و عبدالرّحمان جامی از پیروان شاه نعمت الله ولی بودند.
طریقهی نعمت اللّهیه، با وجود انشعاباتی در آن، هم اکنون هم پیروان فراوانی دارد.


--------


ذَهَبیان:
پیروان خواجه ابواسحاق ختلانی (ف826 هـ) هستند.
خواجه، داماد امیر سیّدعلی همدانی و شیعه ی اثنی عشری بود.
این طریقت در اواخر عهد صفوی تجدید حیات کرد. هم اکنون در شیراز و تبریز تشکیلات و طرفدارنی دارد.
از جمله ی آرا و عقاید صوفیان ذهبی، پایبندی به سنّت و تشیّع، هر دو است.


--------


نوربخشیان:
پیروان سیّدمحمد نوربخش (ف868 هـ) هستند. سلسله ی ارادات پیروان این طریقه به شیخ سهروردی منتهی می شود.
طریقتی شیعی است و شعار سیاه را نشانه ی تعزیت شهدای کربلا می داند.
محمد لاهیجی (شارح گلشن راز، ف حدود 832 هـ) و قاضی نورالله شوشتری (مقتول 1019 هـ) و شیخ بهاالدّین عاملی (ف 1031 هـ) از پیروان طریقت نوربخشیّه هستند.




 

baroon

متخصص بخش ادبیات


ملامتیان:
در قرن سوّم هجری نوعی از تصوّف مبنی بر زهد صرف و صحو در بغداد رایج بود.
بزرگان و پیروان آن شیوه ی تفکّر با اهل سُکر مخالفت می ورزیدند و شطح و طامات صوفیه را تخطئه می کردند.
حفظ شریعت تنها شعارشان و زهد و صحو یگانه کارشان بود.
در این عصر، حمدون قصار نیشابوری (م271 هـ) به استناد آیه ی شریفه ی: «یجاهدونَ فی سبیل اللّه و لایخافون لومةَ لائم.»[SUP]1[/SUP]
و به تأسی از گفتار و کردار جمعی از مشایخ معاصر و سلف خود، به ترویج طریقی پرداخت که به «ملامتیّه» مشهور شد و غرض اصلی از آن، علاوه بر شریعت، مقابله با مکتب زهد و جنگ با ریا و پیراستن تصوّف از کرامت سازی و مریدپروری و خودستایی بود.

سالکان این طریق با تظاهر مخالف بودند و زهد مبتنی بر رؤیت خلق را نکوهش می کردند.
به تدریج بزرگان زیادی از صوفیه بدین طریق گرویدند و به نقل اقوال آنان پرداختند.
محیی الدّین ابن عربی (560-638) در علوّ شأن ملامتیان نوشته است: «اگر مقام و ارزش آنان برای مردم روشن شود، آنان را به خدایی می پذیرند.» نیز می نویسد: « این طریقتی مخصوص است که هرکس آن را نمی شناسد، فقط اهل الله منحصر بدان هستند.»؛ و او خود میخواهد حال او حال ملامتیان باشد. می گوید: «ملامتیان از دیگر مؤمنان بدین ویژگی ممتازند:
با مردم درمی آمیزند و با آنان سخن می گویند درحالیکه همواره به یاد خدایند.
فرایض مذهبی را انجام می دهند در عین حال خود را قاصر می دانند.
به هیأت و زیّ همگان هستند ولی در باطن ممتازتر از آنانند.
نیاز بیچارگان را برمی آورند و جز حق نمی گویند و در ولایت به اقصی درجه ی آن می رسند، جز درجه ی نبوّت.»[SUP]2[/SUP]

عطّار در الهی نامه می گوید:
که هر دل کو به قیّوم است قائم
نترسد ذرّه ای از لوم لائم

سیّدشریف جرجانی (40-816 هـ) می گوید:
ملامتیه آنانند که آنچه در باطن دارند ظاهر نمی کنند.
در تحقیق به کمال می کوشند.
امور را همانگونه که در عرصه ی غیب مقرّر است، در جای خود قرار می دهند.
اراده و علمشان مخالف اراده ی و علم حق تعالی نیست.
اسباب را نفی نمی کنند مگر آنجا که مقتضی نفی باشد و اثبات نمی کنند مگر آنجا که مقتضی اثبات باشد؛ چه آنکه سبب را از جای ثابت آن رفع کند، سفیه و قدرناشناس است و آنکه در موضوع نفی بدان اعتماد کند، مشرک و ملحد است و در حق همین اهل ملامت آمده است که: «اولیائی تحتِ قِبا بی لایعرفُهم عَیری.»[SUP]3[/SUP]

برخی از عرفا در مقام مخالفت با قشریون برآمده و از اینکه گفتار آنان موجب ملامتشان گردد نهراسیده ملامت را نشانه ی قرب به خداوند و مشرب اولیا دانسته اند.
عین القضات همدانی (492-525 هـ) می گوید:
در بتکده تا خیال معشوقه ی ماست
رفتن به طواف کعبه از عقل خطاست
گر کعبه ازو بوی ندارد کنِش است
با بوی وصال او کنِش کعبه ی ماست.[SUP]4[/SUP]


جلال الدّین محمد مولوی (604-672 هـ) در خطاب به حجاج بی هدف می گوید:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
معشوق همینجاست بیایید بیایید

حافظ (ف792 هـ) از اینکه «در خرابات مغان نور خدا» می بیند نمی هراسد و اگر «پیر مغان مرشد او شود» برایش تفاوتی ندارد.

ابو عبدالرّحمان سُلمی به جمع اقوال بزرگان ملامتیه پرداخت و آن را «رسالة الملامتیه» نامید.
وی دارندگان احوال را به سه طبقه تقسیم می کند و در مورد ملامتیّه می گوید:
«طبقه ی سوم که به ملامتیه ملقّب شده اند، خداوند باطنشان را به انواع کرامت ها چون قرب و وصل آراسته است و در سرّ معانی جمع به حقیقت رسیده اند چنانکه تفرقه را بدیشان راه نیست. خداوند ظاهر آنان را که در معنی تفرقه است، برای مردم کشف و روشن می کند تا در جمع و قرب احوالشان را با حق حفظ می کنند و این از بهترین و روشن ترین احوال و شبیه به حال پیامبر(ص) است. اینان به والا بودن باطن ظاهر خود تظاهر نمی کنند. در باطن به مقام «قاب قوسین اَواَدنی» گام می نهند.[SUP]5[/SUP]

سنایی بر سر کوی حقیقت و عشق بودن و یار ملامت شدن را چنین توصیه می کند:
از سر کوی حقیقت برمگرد و کوی عشق
با غرامت همنشین و با ملامت یار باش


--------


قلندریه:
قلندر کسی است که دل و جان از همه بریده و طالب جمال و جلال حق باشد و ذرّه ای به دنیا علاقه نورزد.
در معنی و وجه تسمیه ی کلمه ی قلندر سخنان بسیاری گفته اند:
گروهی آن را معرّب کلندر و کلندره(چوب بزرگ و ناتراشیده، مردم ناهموار) نوشته اند.
برخی این کلمه را فارسی و کلانتر(بزرگ تر) دانسته اند.
جمعی آن را مخفّف قالان در(ماندنی و پیوسته) زبان ترکی می دانند.
ایوانف این کلمه را از ریشه ی یونانی culetor معادل «داعی» عربی و به معنی دعوت کننده به زیارت معبد نوشته است.
گارسن دُساسی[SUP]6[/SUP] آن را قرندل و مؤسس این فرقه را شیخ قرندل می داند.[SUP]7[/SUP]

فرق میان قلندری و ملامی و صوفی آن است که:
قلندری طرفدار تجرید و تفرید کامل است و در تخریب عادات می کوشد.
ملامی، رهروی است که عبادت و خدمت را از دیگران پوشیده نگه دارد. خیر و خوبی مکتوم دارد و شرّ و بدی اظهار کند.
صوفی دل به خلق مشغول ندارد و با داده بسازد.

قلندریان شعبه ای از ملامتیانبودند که ملامت نفس و تظاهر نکردن به آداب و رسوم اجتماعی و مذهبی را تا مرز بی قیدی و تخریب عادات کشامدند و با استناد به سخن بعضی از بزرگان دین و تصوّف جمال پرستی را مباح دانستند. موی سر و صورت و ابرو و سبلت تراشیدند (چهارتراش)، لنگ و فوطه به تن کردند و دلقی سبزرنگ پوشیدند و در گورستان ها اقامت گزیدند و اصطلاحاتی برای خود وضع کردند.
این شیوه ی تفکّر و زیست و زندگی در خراسان به وسیله ی قطب الدّین حیدر زاوه ای (حدود قرن هفتم هجری) و در دمشق توسط شیخ جمال الدّین ساوی (اوایل قرن هفتم هجری) و مرید او محمد بلخی –که رسم جولق (جوال) پوشیدن را به رسوم قلندریه افزود- و در سده های بعد به وسیله ی سیدجلال ثانی (785-707 هـ) معروف به «مخدوم جهانیان» در هند و دیگر نقاط رواج یافت و به زعم برخی در زمان قاجاریه قلندران به نام «جلالیه» و پس از آن با عنوان «خاکساریه» ظاهر شدند.
در هر حال کلمه ی قلندریه و «قلندریات» از سده ی پنجم در نظم و نثر فارسی راه یافت و برای خود جایی گشود و به صورت های مثبت و منفی مورد توجه قرار گرفت.[SUP]8[/SUP]
قلندریات نزد شعرا آن است که شاعر در شعر مخالف عرف و عادت آرد و ترک مبالات کند، هر آنچه از آن احتراز شاید،بر آن اقدام نماید و از اوصاف اهل صلاح و تقوی عار کند، بل ظاهر شریعت را مخالف از کمال پندارد و موجب ترقی انگار.[SUP]9[/SUP]:

ای پسر میخواره و قلّاش باش
در میان حلقه ی اوباش باش
راه بر پوشیدگی هرگز مرو
بر سر کویی که باشی فاش باش
کمزنان را غاشیه بر دوش گیر
مجلس میخواره را فرّاش باش[SUP]9[/SUP]




***************

1 . قرآن کریم 5/95، در راه خدا پیکار می کنند و از ملامت سرزنش کننده نمی ترسند.
2 . فتوحات مکّیه، ج3، ص44، و 46.
3 . احادیث مثنوی، ص 52، دوستان من زیرقبّه ی حمایت من هستند و غیر من کسی آنان را نمی شناسد.
4 . احوال و آثار عین القضاة، دکتر رحیم فرمنش، ص218.
5 . ملامت و راه قلندر، دکتر زرّین کوب، یادنامه ی استاد فروزانفر(مجلّه ش1 ادبیات تهران، سال22)
رساله ی ملامتیّه، فرهنگ ایران زمین، ص26.
6 .De Sacy Garcin
7 . حاشیه ی برهان قاطع، چاپ دکتر معین.
8 . رک: حواشی برهان قاطع، دکترمحمد معین؛ اهل ملامت و راه قلندر، دکتر زرین کوب، یادنامه ی استاد فروزانفر.
مقدمه بر مناقب جمال الدّین ساوی طبع ترکیه و ایران.
شرح مثنوی شریف، استاد فروزانفر.
قلندرنامه ای منظوم، مجلّه ی کلک و...

9 . کشّاف اصطلاحات الفنون، تهانوی.
10 . دیوان سنایی، 312.

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



کپی برداری از این تاپیک، با ذکر نام ایران انجمن مجاز است.

منبع اصلی : مبانی عرفان و تصوّف / قاسم انصاری
 
بالا