baroon
متخصص بخش ادبیات
غنچه از خواب پرید
و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید
و به گل گفت: سلام
و جوابی نشنید!
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود!
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت:
سلام
