• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
R
امتیاز کسب شده
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :141::بغل:

    Click here to view the original image of 533x800px.



    نازم آن آموزگاری را که در یک نصفه روز
    دانش آموزان عالم را همه دانا کند
    ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
    بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
    سلااااااااااام گلیییییییییییییی!هی بد نیست!موفق باشی عزیزم:7::2::14:
    حتی خاک تشنه اون روز
    رو به آسمون دعا کرد
    برا دیدن تو دنیا
    گره چشماشو وا کرد
    دلمون به هم رسید و
    برق اسمی عزلی شد
    بعد بارونی که بارید
    همه جا رنگ علی شد



    [IMG]

    [IMG]


    >>>:دانلود:<<<
    تا گذشتی از رو پله
    تا رسیدی به تماشا
    تا شکفتی رو به خورشید
    تا دمیدی رو به دریا
    مثل لاله‌های مجنون
    مثل ریگای بیابون
    مثل دلتنگیه صحرا
    مثل برکه مثله بارون
    مثل ابرای مسافر
    مثل جاده‌های خالی
    مثل قطره‌های کوچیک ته ظرفای سفالی

    مثل لاله‌های مجنون
    مثل ریگای بیابون
    مثل دلتنگیه صحرا
    مثل برکه مثله بارون
    مثل ابرای مسافر
    مثل جاده‌های خالی
    مثل قطره‌های کوچیک ته ظرفای سفالی
    حتی آسمون تنها
    چتر خورشیدشو وا کرد
    تو رو با تموم غربت
    با تموم دل ♥ صدا کرد
    :ذوق زده:سلاااااااااااااااااااااااااااام مهدیسمممممممم:ذوق زده:
    خوبم:4:خوبی؟:بغل:
    قربون دلت بشم دل دوستان هم برات تنگ شده بود:نیش2::141:
    الهی الهی عمو قناد!:30:بموفقی:دعا:
    زیست:شاد:بزن لایکووووووو:19:منم خعلی زیست دوست داشتم ولی حیف درسش یه کم برای من که غیر حضوری میخوندم سخت بود:64:



    تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
    ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
    انـدازه مـی گـیـری !
    حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
    مقـایـسـه مـی کـنـی !
    و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
    کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
    که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
    به قـدر یـک ذره ،
    یک ثانیه حتی !
    درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
    و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…
    مهدیسم کوجااااااااااااااای؟؟؟؟؟؟؟؟:گریه:
    دلتنگتم مهدیس بیا بیا بیا بیا:107::دل شکسته::دوست:

    [IMG]
    [IMG]
    یه روز از تو جون گرفتم

    یه روز از تو دل بریدم

    از همه دنیا گذشتم

    به همه دنیا رسیدم

    یاد من باش اگه سنگم

    اگه خاکم اگه رودم برا تو خاطره گفتم

    برا تو خاطره بودم

    اگه بارون و بیابون

    من و گم کرده تو چشماش

    گاهی وقتا مهربون شو

    گاهی وقتا یاد من باش

    یاد من باش یه پلاکم

    یه نشونه زیر خاکم

    مثل لاله ها غریبم

    مثل عاشقا هلاکم

    یاد من باش ...

    به یاد شهدای هویزه

    [IMG]


    :دانلود:
    1


    همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
    دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟
    روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.
    تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.
    ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.
    آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.
    گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟
    فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:
    باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا مکث کرد.
    بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟
    دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.
    ​2


    ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
    بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟ نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام. و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
    در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم.
    وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.
    همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت : ...........
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
  • بارگذاری…
بالا