در روزگاران قديم زني كه به تنهايي و پياده سفر مي كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقيمتي پيدا كرد. روز بعد او به مسافري گرسنه برخورد كرد، آن زن كيف خود را باز كرد و مقداري غذا به او داد ولي آن مسافر سنگ گرانقيمت را ديد و از زن خواست تا آن را به او بدهد. و زن عاقل بدون درنگ...