• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با «« میم »»

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایـــی ...



سنائی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
483457_255518047909619_1380345939_n.jpg

من بی‌تو دمی قرار نتوانم كرد
احسان تو را شمار نتوانم كرد..

گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شكر تو از هزار نتوانم كرد..
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد / و گر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد


 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد، نارون شاخه ی خود را به کلاغ...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ما را سر و سوداى كس ديگر نيست
درعشق تو پرواى كس ديگر نيست

جز تو دگرى جاى نگيرد در دل
دل جاى تو شد جاى كس ديگر نيست





خواجه عبدالله انصاری
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
من پاك باز عشقم تخم غرض نكارم * پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم
..........................
ني بند خلق باشم ني از كسي تراشم * مرغ گشاده پايم برگ قفص ندارم
..........................
من ابر آب دارم چرخ گهر نثارم * بر تشنگان خاكي آب حيات بارم
..........................
موسي بديد آتش آن نور بود دلخوش * من نيز نورم اي جان گرچه ز دور نارم
..........................
مولوی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
388491_440003972741622_1540836575_n.jpg

من دل به زیبایی، به خوبی می سپارم؛ دینم این است
من مهربانی را ستایش می کنم؛ آیینم این است
من رنج ها را با صبوری می پذیرم
من زندگی را دوست دارم
انسان و باران و چمن را می ستایم
انسان و باران و چمن را می سرایم.






ﻓﺮﻳﺪﻭﻥ ﻣﺸﻴﺮى

 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
من به رغم دل بی مهر تو دلدار گرفتم
گشتم و گشتم و بهتر ز تو را یار گرفتم

خنده ای کردم و دل بردم و با لطف نگاهی
تا بمیری ز حسد وعده دیدار گرفتم

سیمین بهبهانی
 

meh-ran1

کاربر ويژه
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
مرده بودم من و این خاطره عشق و شباب
روح من بود و پریشان به مزار آمده بود

آوخ این عمر فسونکار بجز حسرت نیست
کس ندانست در اینجا به چه کار آمده بود

شهریار این ورق از عمر چو درمی پیچید
چون شکج خم زلفت به فشار آمده بود
 
آخرین ویرایش:

meh-ran1

کاربر ويژه
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم


لطف ها میکنی ای خاک درت تاج سرم
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه پر درد شراب


فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
 

meh-ran1

کاربر ويژه
متن خبر که یک قلم بی‌تو سیاه شد جهان

حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
 

meh-ran1

کاربر ويژه
میروم اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا منزل کجا مقصود چیست
بوسه میبخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست؟!
 

meh-ran1

کاربر ويژه
مردیم به آن چشمه‌ی حیوان که رساند
شرح عطش سینه‌ی تفتیده‌ی ما را
فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند
این عرصه‌ی شطرنج فرو چیده‌ی ما را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز
 
بالا