• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

آرشیو ابیات برای مشاعره با ,, چ ,,

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را

که کس آهوی وحشی را از این خوشتر نمی گیرد


حافظ
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
چندان شکوفه ریخت که ھوش از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دردی ز بھشت خدا گشود
اما چه میکنی
دل را که در بھشت خدا ھم غریب بود
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی

ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان

عشق حقیقتست اگر حمل مجاز می‌کنی



سعدی
 

liliput

کاربر ويژه
چه شد که دیر در این آشیان نپائیدی
چه شد که زود از این آسمان سفر کردی
تو را شناختم ای مرغ بیشه های غریب
ولی چه سود که چون پرتوی گذر کردی

" نادر نادر پور"
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان

خط همی‌بیند و عارف، قلم صنع خدارا
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

سخن شناس نئی جان من، خطا اینجاست
 

baroon

متخصص بخش ادبیات





چو وا نمی کنی گره ای خود گره مشو

ابروگشاده باش اگر دستت گشاده نیست
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
چمن ها بی تو زیبایی ندارد
بهار و گل دلارایی ندارد

فریب کس نخوردم جز تو ای یار
که دیگر کس فریبایی ندارد





مهدی سهیلی
 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت



چنگ در پرده همين مي‌دهدت پند ولي
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشي
در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است
حيف باشد که ز کار همه غافل باشي


 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت



چشمت که فسون و رنگ مي‌بازد از او
افسوس که تير جنگ مي‌ بارد از او
بس زود ملول گشتي از همنفسان
آه از دل تو که سنگ مي‌ بارد از او



 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت


چون باده ز غم چه بايدت جوشيدن
با لشگر غم چه بايدت کوشيدن
سبز است لبت ساغر از او دور مدار
مي بر لب سبزه خوش بود نوشيدن





 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت



چشم تو که سحر بابل است استادش
يا رب که فسونها برواد از يادش
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال
آويزه‌ي در ز نظم حافظ بادش





 

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت


چون غنچه‌ي گل قرابه‌پرداز شود
نرگس به هواي مي قدح ساز شود
فارغ دل آن کسي که مانند حباب
هم در سر ميخانه سرانداز شود




 
بالا