baroon
متخصص بخش ادبیات
ابری اگر به چهره ی پرنور ماه نیست
یعنی که روزگار مداوم سیاه نیست
از روبروی رهگذران رو به راه رفت
طفلی که وضع زندگی اش روبراه نیست
نه سکه ای، نه عاطفه ای، طفل بی گناه
محتاج جمع کردن مشتی نگاه نیست
او را کثیف و بی کس و شر خوانده رهگذر
این آخری به زعم شما اشتباه نیست؟
تقصیر او نبود، پدر تنگ دست بود
این لااقل ثواب نباشد، گناه نیست
آورده سمت سقف نگاهم پناه، آه!
سقفی که گاه چکه کند سر پناه نیست...
