1- مدخل:
زبان ترکي که زبان عمومي ملتهاي ترک زبان ميباشد به لحاظ کثرت متکلمين آن در جهان پس از زبانهاي چینی،هندي، انگليسي و اسپانيایـي در جايگاه پنجم قرار ميگيرد. پس از فروپاشي نظام شوروي سابق و کسب استقلال تعدادي از ملتهاي ترک زبان، اهميت زبان ترکي نيز در سطح جهاني بطور محسوسي افزايش يافته است. نمايندگان اين ملتها بدنبال سپري شدن دوران يک جدایی غير منطقي که از سوي استعمارگٌران تحميل شده بود، به برقراري روابط تنگاتنگي با يکديگر اقدام نموده، با برگزاري سمينارها و کنگره هاي گوناگون در جهت تفاهم هرچه بيشتر و ارزيابي شايسته تراز تاريخ و ارزشهاي معنوي مشترک خويش گامهاي قابل توجهي برداشته اند. اما عليرغم اين گامهاي مثبت، هنوز تا احراز جايگاه شايستهٍ خودمان درسطح جهاني و شناختن و شناساندن تاريخ واقعي، ريشه يابي زبان و فرهنگ غني و باستاني مشترکمان راه درازي در پيش داريم. متأسفانه ما هنوز حتي نتوانسته ايم با کارهاي بسيار ارزشمند و بي بديل دانشمندان و محققين اروپایـي که سرتاسر حيات خودرا صرف آموختن زبان، ادبيات، ميتولوژي و ديگر جنبه هاي تمدن چند هزارساله مان نموده اند آنطورکه بايدوشايد آشنا بشويم. دانشمنداني چون رادلف و وامبري در نيمه هاي قرن گذشته و در شرايط فقدان وسایـط نقليهٍ مناسب ،سرتاسر ترکستان را با گاري و اسب و شتر و چه بسا با پاي پياده قدم به قدم گشته و کارهاي عظيم و شايان تقديري چون: گردآوري بسياري ا ز گنجينه هاي معنوي و برشتهٍ تحرير درآوردن آثارگوناکون فولکلوريک بويژه باورهاي مذهبي و ميتولوژي زيبا وارزشمندمان، تحقيق علمي در لهجه هاي مختلف زبان ترکي و خلق آثار فناناپذير در زمينهٍ ويژگيهاي زبان ترکي ازجمله ريشه يابي واژه ها و گرامر آن، ترجمهٍ آثار ادبي ترکي به زبانهاي اروپا یـي و ارائه تحليلهاي علمي جهت شناساندن آن در سطح جهاني و همچنين امر خطير قرائـت و ترجمهٍ کتيبه هاي غني “ارخون-يني سئي” از خط و زبان اويغوري... را تحقق بخشيده اند.بقول معروف “قدر زر زرگر شناسد، ...”.
متأسفانه ملتهاي ترک زبان ترکستان، آذربايجان و قفقاز که طي قرون و اعصار متمادي درتمامي حواد ث تاريخي و حيات مادي و معنوي بخش اعظم دنيا نقش تعيين کننده داشتند، در طول 4-3 سدهٍ اخير، درست در دوران خيزش علمي و فرهنگي اروپا، تحت استيلا و فشارهاي غير انسانی استعمارگران روسي، چيني و اروپایی و همچنين حکومتهاي نوکرصفت محلي ساخته و پرداختهٍ آنان ، سياهترين دوران تاريخي خودرا گذرانده اند که هنوز نيز به درجات مختلف ادامه دارد .درست در چنين دوراني و در راستاي اهداف پليد استيلاجويانه و غارتگرانه بود که برطبق نقشه هاي محيلانه و مزورانه و با بکارگيري کليهٍ امکانات و تجربيات استعمارگرانه شان، بتدريج مارا با تاريخ ، ادبيات و کليهٍ ارزشهاي معنوي خودمان تا آنجا که ميتوانستند بيگانه کردند. از سوي ديگر سعي کردند تا در شعور ملي مان از زبان و ادبيات و فرهنگهاي بيگانه تصورات کذایی برترنما ايجاد نمايند.متاسفانه بخشا نيز در اجراي نيات ضد انساني شان ناموفق نبوده اند. امروزه بيماري خود کم بيني و کرنش درمقابل فرهنگهاي بيگانه، حتي برخي زبانهاي بي اصل و ريشه گريبانگير بخشي از روشنفکران ما ميباشد. درحاليکه واقعيت امر از اساس ديگرگونه است. زبان ترکي از ديد زبانشناسان، زبانيست بغايت زيبا و اصيل که ريشه اش به هزاران سال پيش مي رسد. فرهنگ و ادب دنياي ترک بسيار باستاني و مشحون از اومانيزم ، عدالتخواهي و احترام به شخصيت و حقوق ملتهاي ديگر ميباشد. در رابطه با احترام به حقوق زن در بين ترکها که خود معيار مهمي جهت سنجش درجهٍ تمدن ملتهاست، تنها ذکر اين واقعيت کفايت ميکند که علاوه بر شيرزناني چون “تومارخانم” که کورش استيلاگر را در يک جنگ عادلانه و پيروزمندانهٍ تدافعي در حوالي رود جيحون از پاي درآورد(9.ص-6) ، اولين سلاطين و رهبران زن دنياي اسلام چون “ترکان خاتون” همسر ملکشاه سلجوقي(1072م.) ، “راضيه سلطان” (دردهلي-1236م.) و “شجره الدر”(درقاهره-1250م.) همگي از خانمهاي ترک ميباشند(19و18.ص-7). به تصريح سياحان مشهوري چون ابن فضلان و گرديزي: ؛درميان اغوزان نه زنا شايع بود و نه غلامبارگي، اساسا زنان ترک عفيف ترين زنان بلاد اسلامي شناخته شده اند. همچنين V. Langlois که در قرن 19ميلادي در بين ترکمنهاي جنوب ترکيه بوده است، تحت تاٍثير آزادي و آزادگي زنان ترکمن مينويسد که ترکمنها درميان خلقهاي خاورنزديک از همه متمدنترند.؛(46.ص-8) پرواضح است که اينهمه خصائل و منشهاي برجسته تصادفي نبوده بلکه محصول يک تمدني ريشه دار و باستاني ميباشد و اين خود با توجه به وضع رقت بار و شرمآور زنان درميان برخي جوامع اسلامي در آستانهٍ قرن بيست ويکم، واقعا واي بساجاي غرور و افتخار دارد.
زبان ترکي که زبان عمومي ملتهاي ترک زبان ميباشد به لحاظ کثرت متکلمين آن در جهان پس از زبانهاي چینی،هندي، انگليسي و اسپانيایـي در جايگاه پنجم قرار ميگيرد. پس از فروپاشي نظام شوروي سابق و کسب استقلال تعدادي از ملتهاي ترک زبان، اهميت زبان ترکي نيز در سطح جهاني بطور محسوسي افزايش يافته است. نمايندگان اين ملتها بدنبال سپري شدن دوران يک جدایی غير منطقي که از سوي استعمارگٌران تحميل شده بود، به برقراري روابط تنگاتنگي با يکديگر اقدام نموده، با برگزاري سمينارها و کنگره هاي گوناگون در جهت تفاهم هرچه بيشتر و ارزيابي شايسته تراز تاريخ و ارزشهاي معنوي مشترک خويش گامهاي قابل توجهي برداشته اند. اما عليرغم اين گامهاي مثبت، هنوز تا احراز جايگاه شايستهٍ خودمان درسطح جهاني و شناختن و شناساندن تاريخ واقعي، ريشه يابي زبان و فرهنگ غني و باستاني مشترکمان راه درازي در پيش داريم. متأسفانه ما هنوز حتي نتوانسته ايم با کارهاي بسيار ارزشمند و بي بديل دانشمندان و محققين اروپایـي که سرتاسر حيات خودرا صرف آموختن زبان، ادبيات، ميتولوژي و ديگر جنبه هاي تمدن چند هزارساله مان نموده اند آنطورکه بايدوشايد آشنا بشويم. دانشمنداني چون رادلف و وامبري در نيمه هاي قرن گذشته و در شرايط فقدان وسایـط نقليهٍ مناسب ،سرتاسر ترکستان را با گاري و اسب و شتر و چه بسا با پاي پياده قدم به قدم گشته و کارهاي عظيم و شايان تقديري چون: گردآوري بسياري ا ز گنجينه هاي معنوي و برشتهٍ تحرير درآوردن آثارگوناکون فولکلوريک بويژه باورهاي مذهبي و ميتولوژي زيبا وارزشمندمان، تحقيق علمي در لهجه هاي مختلف زبان ترکي و خلق آثار فناناپذير در زمينهٍ ويژگيهاي زبان ترکي ازجمله ريشه يابي واژه ها و گرامر آن، ترجمهٍ آثار ادبي ترکي به زبانهاي اروپا یـي و ارائه تحليلهاي علمي جهت شناساندن آن در سطح جهاني و همچنين امر خطير قرائـت و ترجمهٍ کتيبه هاي غني “ارخون-يني سئي” از خط و زبان اويغوري... را تحقق بخشيده اند.بقول معروف “قدر زر زرگر شناسد، ...”.
متأسفانه ملتهاي ترک زبان ترکستان، آذربايجان و قفقاز که طي قرون و اعصار متمادي درتمامي حواد ث تاريخي و حيات مادي و معنوي بخش اعظم دنيا نقش تعيين کننده داشتند، در طول 4-3 سدهٍ اخير، درست در دوران خيزش علمي و فرهنگي اروپا، تحت استيلا و فشارهاي غير انسانی استعمارگران روسي، چيني و اروپایی و همچنين حکومتهاي نوکرصفت محلي ساخته و پرداختهٍ آنان ، سياهترين دوران تاريخي خودرا گذرانده اند که هنوز نيز به درجات مختلف ادامه دارد .درست در چنين دوراني و در راستاي اهداف پليد استيلاجويانه و غارتگرانه بود که برطبق نقشه هاي محيلانه و مزورانه و با بکارگيري کليهٍ امکانات و تجربيات استعمارگرانه شان، بتدريج مارا با تاريخ ، ادبيات و کليهٍ ارزشهاي معنوي خودمان تا آنجا که ميتوانستند بيگانه کردند. از سوي ديگر سعي کردند تا در شعور ملي مان از زبان و ادبيات و فرهنگهاي بيگانه تصورات کذایی برترنما ايجاد نمايند.متاسفانه بخشا نيز در اجراي نيات ضد انساني شان ناموفق نبوده اند. امروزه بيماري خود کم بيني و کرنش درمقابل فرهنگهاي بيگانه، حتي برخي زبانهاي بي اصل و ريشه گريبانگير بخشي از روشنفکران ما ميباشد. درحاليکه واقعيت امر از اساس ديگرگونه است. زبان ترکي از ديد زبانشناسان، زبانيست بغايت زيبا و اصيل که ريشه اش به هزاران سال پيش مي رسد. فرهنگ و ادب دنياي ترک بسيار باستاني و مشحون از اومانيزم ، عدالتخواهي و احترام به شخصيت و حقوق ملتهاي ديگر ميباشد. در رابطه با احترام به حقوق زن در بين ترکها که خود معيار مهمي جهت سنجش درجهٍ تمدن ملتهاست، تنها ذکر اين واقعيت کفايت ميکند که علاوه بر شيرزناني چون “تومارخانم” که کورش استيلاگر را در يک جنگ عادلانه و پيروزمندانهٍ تدافعي در حوالي رود جيحون از پاي درآورد(9.ص-6) ، اولين سلاطين و رهبران زن دنياي اسلام چون “ترکان خاتون” همسر ملکشاه سلجوقي(1072م.) ، “راضيه سلطان” (دردهلي-1236م.) و “شجره الدر”(درقاهره-1250م.) همگي از خانمهاي ترک ميباشند(19و18.ص-7). به تصريح سياحان مشهوري چون ابن فضلان و گرديزي: ؛درميان اغوزان نه زنا شايع بود و نه غلامبارگي، اساسا زنان ترک عفيف ترين زنان بلاد اسلامي شناخته شده اند. همچنين V. Langlois که در قرن 19ميلادي در بين ترکمنهاي جنوب ترکيه بوده است، تحت تاٍثير آزادي و آزادگي زنان ترکمن مينويسد که ترکمنها درميان خلقهاي خاورنزديک از همه متمدنترند.؛(46.ص-8) پرواضح است که اينهمه خصائل و منشهاي برجسته تصادفي نبوده بلکه محصول يک تمدني ريشه دار و باستاني ميباشد و اين خود با توجه به وضع رقت بار و شرمآور زنان درميان برخي جوامع اسلامي در آستانهٍ قرن بيست ويکم، واقعا واي بساجاي غرور و افتخار دارد.