هنرساخت زیورآلات و گاه ظروف و ابزار ظریف از فلزات و سنگهای گرانبها]. جوهر و جمع آن جواهر، در كتاب الاحجار لِارسطاطالیس[ص 93]، كه روسكا تاریخ تألیف آن را پیش از اواسط قرن سوم میداند، به كار رفته است. فرهنگنویسان مسلمان از همان اوایل قرن چهارم معنای سنگ گرانبها را در مقابل مدخل جوهر قرار میدادند (برای نمونه رجوع کنید به ازهری، ج 6، ص 50، ذیل «جهر») كه این كاربرد تا امروز تداوم داشته است .
هنرساخت زیورآلات و گاه ظروف و ابزار ظریف از فلزات و سنگهای گرانبها]. جوهر و جمع آن جواهر، در كتاب الاحجار لِارسطاطالیس[ص 93]، كه روسكا تاریخ تألیف آن را پیش از اواسط قرن سوم میداند، به كار رفته است. فرهنگنویسان مسلمان از همان اوایل قرن چهارم معنای سنگ گرانبها را در مقابل مدخل جوهر قرار میدادند (برای نمونه رجوع کنید به ازهری، ج 6، ص 50، ذیل «جهر») كه این كاربرد تا امروز تداوم داشته است .
گرچه در قرآن مشخصاً به جواهرات (كهف: 31؛ حج: 23؛ فاطر: 33؛ زخرف: 53؛ انسان: 21) و سنگهای گرانبها (حج: 23؛ فاطر: 33؛ الرحمن: 22، 58) اشاره شده، اما واژه جوهر به كار نرفته است.
[مصرف نقره در بیشتر موارد مجاز بود و ممنوعیت نداشت ولی طلا با پارهای محظورها در آرایههای زنانه به كار میرفت و برای مردان ممنوع بود (فریر، ص 191؛رجوع کنید به طلا؛ نقره).
تنها درصد اندكی از جواهرات تولید شده در سرزمینهای اسلامی باقی مانده است. دفینهها یكی از منابع اصلی تاریخنگاری جواهرسازی است، حال آنكه خاكسپاری جواهرات با مردگان در اسلام ممنوع است و جواهرات بازمانده نیز بر اساس تقاضای روز در معرض تغییر و ساخت مجدد بوده است، درنتیجه قطعات بسیار اندكی باقی مانده كه تاریخ یا منشأ آنان شناخته شده است ( < فرهنگ هنر >، ج 16، ص 529).
در دوران اسلامی، هنرهای مورد استفاده در فلزكاری شامل قلمزنی، برجستهكاری، كندهكاری، سیاهقلم، مشبككاری، میناكاری، ریختهگری و مرصعكاری در رشتههای جواهرسازی، گوهرنشانی و طلاسازی نیز رایج بوده است (ناصر گیوقصاب، مصاحبه مورخ 5 اردیبهشت 1385) ].
از این دوره قطعات بسیار اندكی در دست است. بنابراین، برای آشنایی با جواهرات در این سدهها، گذشته از گزارشهای موجود در آثار ادبی، باید به تصاویر یا مجسمهها روی آورد.
[ گچبریها و نقاشیهای دوره اموی در كاخهای منطقه شام نشان میدهد كه جواهرات خلفا و درباریان، نظیر دیگر سنن و هنرها، دنبالهرو سنّتهای قبل از اسلام در آن مناطق بوده است. قطعات به دست آمده از حفاریهای باستانشناسی سدههای نخستِ اسلامی، اغلب از نمونههای پیشین قابل تمیز نیستند (همانجا)]. برای نمونه، گوشوارههای كرویشكلِ منقوش روی مجسمهای در خِرْبَةُالمِفْجَر*(همیلتون، لوح بیستودو، 4) و گوشوارههای شبیه به قطره اشك در نقاشیهای سامرا (هرتسفلد، لوح هفتادویك، بالا) به نمونههایی كه در نقوش سنگی و سكههای ساسانی دیده میشوند، شباهت بسیار دارند(رجوع کنید به پوپ، ج 7، لوح 251، ش J, H, F , O, N, K ).
[ برخی گزارشهای تاریخی نیز حاكی از علاقه حكمرانان اموی به گردآوری سنگهای قیمتی و آشنایی آنان با شیوههای اندازهگیری وزن این قطعات است (برای نمونه رجوع کنید به ابنزبیر، ص16)]. طبق گزارش ابوریحان بیرونی [ص137]، هارونالرشید از ستایندگان و علاقهمندان سرسخت سنگهای قیمتی بود و صباح جواهرفروش، پدربزرگِ كِندی فیلسوف، را برای خرید سنگهای قیمتی به سیلان فرستاد. یكی از حكمرانان هندی به عنوان هدیه برای جنیدبن عبدالرحمان، فرماندار سند در دوره خلافت هشامبن عبدالملك (حك: 105ـ 125)، مجسمه شتر جواهرنشانی بر روی پایه نقرهای چرخداری، فرستاده بود كه سینهاش پر از مروارید و گلویش پر از یاقوت بود و با فشار بیرون میریخت. جنید نیز این هدیه را برای هشام فرستاد كه وی و همه درباریان را شگفتزده كرد و در خزانه بنیامیه باقیماند تا به دست عباسیان افتاد[ابنزبیر، ص 14ـ 15].
شواهد درخور توجهی وجود دارد حاكی از اینكه در دوران اولیه اسلامی نیز نظیر دورههای پیش از اسلام و نیز دورههای بسیار متأخرتر، نظیر دوره بابریان *در هند، بسیاری از سنگهای درشت گرانبها، بهویژه زمرد، را سوراخ میكردند و به رشته نخ،زنجیر و سیم یا هر چه مناسب بود، میكشیدند.
[ روش سوراخ كردن و به نخ كشیدن سنگهای گرانبها به صورت مهره و دانه تسبیح كه در دوره حاضر نیز همچنان رایج است، با ابزارها و مواد مختلف و بسته به سختی و مقاومت گوهر در برابر خراشیدگی انجام میپذیرد. برای سوراخ كردن گوهر معمولاً سوده و خاكِ سنگها یا اكسید فلزی را كه سختی بیشتری از گوهر دارند، با روغن (پیه یا زیتون) مخلوط میكنند و با آغشته ساختن سر مته به این مخلوط، گوهر را سوراخ میكنند (ناصر گیوقصاب، همان مصاحبه)].
با وجود تأثیرپذیری هنر جواهرسازی دوره اسلامی از دورههای پیش از اسلام، اندك اندك میتوان شاهد دور شدن از الگوهای قدیم و سپس نوعی اسلامی شدنِ الگوهای پیش از اسلام بود. شاید جالب توجهترین نمونه، قاب تعویذ باشد كه در حفاری نیشابور كشف شده و بر اساس نقش و نگارها و نوشتههای تزیینی آن ( رجوع کنید به تصویر 1)، احتمالاً متعلق به پیش از سده چهارم است. شكلِ كلی نمونهها، ساسانی و بیزانسی است (نگروپونتی ، تصویر 85، ش 36؛ رودولف، تصویر 153)، اما تلفیق پیچیده و زیبای شكل و تزیینات و نیز نقوشِ كوفی سیاه قلم آن جلوهای اسلامی دارد.
[ مجموعه به دست آمده در نیشابور، كه هم اكنون در موزه هنر متروپولیتن نیویورك نگهداری میشود، شامل رشته دانههای شیشهای و سنگی، طوقهای طلایی، گوشوارههای منجوقدار، آویزهای گلابیشكل و هلالیهای برنزی، حلقههای انگشتری طلایی، نقرهای و برنزی جواهرنشان، قلابكمرهای مستطیل برنزی مطلا و نیز بازوبندی طلایی با سر مار است. قطعات نشان میدهد كه ساخت اشیای تزیینی رایج در دوره پیش از اسلام به طور كامل در دوره اسلامی ادامه یافته، اما خطوط عربی نیز به نقوش سنّتی گیاهی و حیوانی افزوده شده است ( < فرهنگ هنر >، ج 16، ص 529 ـ530)؛ نیز رجوع کنید به تصویر 2 ].
نمونههای استفاده از سكه و نقش بر جواهرات در دوران بیزانس پرشمار است و حالت مارپیچ میله نیز باید نهایتاً از دستبندهای یونانی با میلههای مشابه، اقتباس شده باشد.
[ سبك اسلامی متمایز، نخست در دوره فاطمیان (حك: 297ـ567) در مصر ظاهر شد. یافتهها از ویرانههای فسطاط نشان میدهد كه عالیترین جواهرات، از طلا ساخته شده و با مهارت ملیله * سازی و نگینگذاری شدهاند؛ روشی سنّتی كه در این دوره به اوج اعتلای خود رسید، در گوشوارهها، گردنبندها، دستبندها و حتی حلقههای انگشتری به كار میرفت. سبكها و نقشمایههای رومشرقی، نظیر زوجهای پرندگان در زیر درخت، در این ساختهها دیده میشود. دفینه جواهراتی با تزیینات ملیلهكاری در جنوب غربی اِلكاف در تونس، همراه با سكههای ضرب شده در مهدیه یا صَبرَه (منصوریه) در تونس، كه احتمالاً در همین محل در سالهای 372 تا 384 تولید شده، از همین دوره كشف شده است (همانجا)].
یكی از زیباترین طلاكاریهای دوران فاطمی، مهرههای مشبك به شكل دو مخروطی (لوزی توخالی) و كروی است ( رجوع کنید به تصویر 3) كه در آن از ملیلهكاری و تزیینات دانهای به اندازههای گوناگون استفاده شده است. نمونه دیگر، دستبندی طلایی است با میلهای توخالی كه در انتها نازكتر شده و به اجزایی به شكل قلب منتهی میشود و در موزه باستانشناسی استانبول قرار دارد (برایتلینگ و همكاران، ص 239، ش 6). این دستبند شباهت زیادی به دستبندی در موزه دمشق دارد كه آن نیز اجزایی به شكل قلب در انتهای میله دارد، اما این میله از یك سیم تابیده تشكیل شده است ( < فهرست موزه ملی دمشق >، تصویر 119، راست).
[ توخالیكردن قطعات طلا و نقره معمولاً به دو روش انجام میشده است: در یك روش، ابتدا قطعهای را با مس میساختند، بعد ورق طلا یا نقره را بر روی آن میكشیدند و سپس با اسیدكاری (عموماً تیزاب برای طلا و، جوهر نمك برای نقره) مغزی مسی را حل میكردند و بدینترتیب قطعه توخالی میگردید. در روش دیگر، ورق فلز را شكل میدادند و با جوشكاری قطعات را به شكل قوطی توخالی به هم متصل میكردند این روشها هم اكنون نیز به كار میرود (ناصر گیوقصاب، همان مصاحبه)].
تصویر 4 نوعی حلقه را به نمایش میگذارد كه ظاهراً پیش از نیمه دوم قرن ششم در جهان اسلام مورد توجه نبوده، اما پس از ارائه، با اقبال و تنوع فراوان رو به رو شده است. مهمترین مشخصههای این نوع حلقه، یك میله قالبی (غالباً با نقوش انسانی در دو انتها و شكاف مورب چند ضلعی در محل نگین) است. در این مورد نیز الگوهای اصلی را میتوان در حلقههای یونانی و رومی یافت (مارشال، تصویر 61، و لوح شانزده، 552). حلقه جواهر موردبحث نمونه زیبایی است كه چهارگوشه از شش گوشه شكاف جای نگین آن با سر انسان تزیین و خود نگین از طرحهای هندسی تكرار شوندهای تشكیل شده است كه به صورت ملیلهكاری اجرا شدهاند و بر حلقه انگشتری در قسمتهای منتهی به نگین، تصویر موجودی با سَرِ زن و چنگ و بال پرندگان دیده میشود.
تصویر 5 گردنبند طلایی بهجا مانده از قرن هشتم است. اشكال ایجاد شده با سیم و سنگ در روی قابِ دو جزء اصلی گردنبند و نیز خطوط كناره خود این اجزا، شباهت بسیاری با صحنه تاجگذاری انوشیروان در شاهنامه دموت(موزه هنر متروپولیتن، ش 52.20.2 ) دارند ( رجوع کنید به شوكین، ص 85، نسخه خطی XV ، ش24) و سبك طرحهای قلمزده و نیز نقشمایههای مندرج بر پشت این اجزا، به روشنی به همان دوران اشاره دارند.
چندین دستبند طلا نیز مطمئناً متعلق به مصر یا سوریه دوره ممالیك در قرن هشتم است. این دستبندها میلههای توخالی ــ به صورت ساده یا مارپیچ ــ دارند كه به سر حیوانات منتهی میشوند. گیره آنها گرد و صاف و تخت است و قطعهای كه در موزه بناكی آتن نگهداری میشود با خط عربی تزیین شده است (سگال ، ش 319).
نوعی كمربند، كه برای نخستین بار در نگارههای ایرانی حدود 750 بهچشم خورد، در دوره صفویه پركارتر و زیباتر شده است. قطعات، جواهر نشاناند و شمار آنها افزایش یافته است. از دوران صفویه دو كمربند كامل و یك قلاب به جا مانده است
هنرساخت زیورآلات و گاه ظروف و ابزار ظریف از فلزات و سنگهای گرانبها]. جوهر و جمع آن جواهر، در كتاب الاحجار لِارسطاطالیس[ص 93]، كه روسكا تاریخ تألیف آن را پیش از اواسط قرن سوم میداند، به كار رفته است. فرهنگنویسان مسلمان از همان اوایل قرن چهارم معنای سنگ گرانبها را در مقابل مدخل جوهر قرار میدادند (برای نمونه رجوع کنید به ازهری، ج 6، ص 50، ذیل «جهر») كه این كاربرد تا امروز تداوم داشته است .
گرچه در قرآن مشخصاً به جواهرات (كهف: 31؛ حج: 23؛ فاطر: 33؛ زخرف: 53؛ انسان: 21) و سنگهای گرانبها (حج: 23؛ فاطر: 33؛ الرحمن: 22، 58) اشاره شده، اما واژه جوهر به كار نرفته است.
[مصرف نقره در بیشتر موارد مجاز بود و ممنوعیت نداشت ولی طلا با پارهای محظورها در آرایههای زنانه به كار میرفت و برای مردان ممنوع بود (فریر، ص 191؛رجوع کنید به طلا؛ نقره).
تنها درصد اندكی از جواهرات تولید شده در سرزمینهای اسلامی باقی مانده است. دفینهها یكی از منابع اصلی تاریخنگاری جواهرسازی است، حال آنكه خاكسپاری جواهرات با مردگان در اسلام ممنوع است و جواهرات بازمانده نیز بر اساس تقاضای روز در معرض تغییر و ساخت مجدد بوده است، درنتیجه قطعات بسیار اندكی باقی مانده كه تاریخ یا منشأ آنان شناخته شده است ( < فرهنگ هنر >، ج 16، ص 529).
در دوران اسلامی، هنرهای مورد استفاده در فلزكاری شامل قلمزنی، برجستهكاری، كندهكاری، سیاهقلم، مشبككاری، میناكاری، ریختهگری و مرصعكاری در رشتههای جواهرسازی، گوهرنشانی و طلاسازی نیز رایج بوده است (ناصر گیوقصاب، مصاحبه مورخ 5 اردیبهشت 1385) ].
از این دوره قطعات بسیار اندكی در دست است. بنابراین، برای آشنایی با جواهرات در این سدهها، گذشته از گزارشهای موجود در آثار ادبی، باید به تصاویر یا مجسمهها روی آورد.
[ گچبریها و نقاشیهای دوره اموی در كاخهای منطقه شام نشان میدهد كه جواهرات خلفا و درباریان، نظیر دیگر سنن و هنرها، دنبالهرو سنّتهای قبل از اسلام در آن مناطق بوده است. قطعات به دست آمده از حفاریهای باستانشناسی سدههای نخستِ اسلامی، اغلب از نمونههای پیشین قابل تمیز نیستند (همانجا)]. برای نمونه، گوشوارههای كرویشكلِ منقوش روی مجسمهای در خِرْبَةُالمِفْجَر*(همیلتون، لوح بیستودو، 4) و گوشوارههای شبیه به قطره اشك در نقاشیهای سامرا (هرتسفلد، لوح هفتادویك، بالا) به نمونههایی كه در نقوش سنگی و سكههای ساسانی دیده میشوند، شباهت بسیار دارند(رجوع کنید به پوپ، ج 7، لوح 251، ش J, H, F , O, N, K ).
[ برخی گزارشهای تاریخی نیز حاكی از علاقه حكمرانان اموی به گردآوری سنگهای قیمتی و آشنایی آنان با شیوههای اندازهگیری وزن این قطعات است (برای نمونه رجوع کنید به ابنزبیر، ص16)]. طبق گزارش ابوریحان بیرونی [ص137]، هارونالرشید از ستایندگان و علاقهمندان سرسخت سنگهای قیمتی بود و صباح جواهرفروش، پدربزرگِ كِندی فیلسوف، را برای خرید سنگهای قیمتی به سیلان فرستاد. یكی از حكمرانان هندی به عنوان هدیه برای جنیدبن عبدالرحمان، فرماندار سند در دوره خلافت هشامبن عبدالملك (حك: 105ـ 125)، مجسمه شتر جواهرنشانی بر روی پایه نقرهای چرخداری، فرستاده بود كه سینهاش پر از مروارید و گلویش پر از یاقوت بود و با فشار بیرون میریخت. جنید نیز این هدیه را برای هشام فرستاد كه وی و همه درباریان را شگفتزده كرد و در خزانه بنیامیه باقیماند تا به دست عباسیان افتاد[ابنزبیر، ص 14ـ 15].
شواهد درخور توجهی وجود دارد حاكی از اینكه در دوران اولیه اسلامی نیز نظیر دورههای پیش از اسلام و نیز دورههای بسیار متأخرتر، نظیر دوره بابریان *در هند، بسیاری از سنگهای درشت گرانبها، بهویژه زمرد، را سوراخ میكردند و به رشته نخ،زنجیر و سیم یا هر چه مناسب بود، میكشیدند.
[ روش سوراخ كردن و به نخ كشیدن سنگهای گرانبها به صورت مهره و دانه تسبیح كه در دوره حاضر نیز همچنان رایج است، با ابزارها و مواد مختلف و بسته به سختی و مقاومت گوهر در برابر خراشیدگی انجام میپذیرد. برای سوراخ كردن گوهر معمولاً سوده و خاكِ سنگها یا اكسید فلزی را كه سختی بیشتری از گوهر دارند، با روغن (پیه یا زیتون) مخلوط میكنند و با آغشته ساختن سر مته به این مخلوط، گوهر را سوراخ میكنند (ناصر گیوقصاب، همان مصاحبه)].
با وجود تأثیرپذیری هنر جواهرسازی دوره اسلامی از دورههای پیش از اسلام، اندك اندك میتوان شاهد دور شدن از الگوهای قدیم و سپس نوعی اسلامی شدنِ الگوهای پیش از اسلام بود. شاید جالب توجهترین نمونه، قاب تعویذ باشد كه در حفاری نیشابور كشف شده و بر اساس نقش و نگارها و نوشتههای تزیینی آن ( رجوع کنید به تصویر 1)، احتمالاً متعلق به پیش از سده چهارم است. شكلِ كلی نمونهها، ساسانی و بیزانسی است (نگروپونتی ، تصویر 85، ش 36؛ رودولف، تصویر 153)، اما تلفیق پیچیده و زیبای شكل و تزیینات و نیز نقوشِ كوفی سیاه قلم آن جلوهای اسلامی دارد.
[ مجموعه به دست آمده در نیشابور، كه هم اكنون در موزه هنر متروپولیتن نیویورك نگهداری میشود، شامل رشته دانههای شیشهای و سنگی، طوقهای طلایی، گوشوارههای منجوقدار، آویزهای گلابیشكل و هلالیهای برنزی، حلقههای انگشتری طلایی، نقرهای و برنزی جواهرنشان، قلابكمرهای مستطیل برنزی مطلا و نیز بازوبندی طلایی با سر مار است. قطعات نشان میدهد كه ساخت اشیای تزیینی رایج در دوره پیش از اسلام به طور كامل در دوره اسلامی ادامه یافته، اما خطوط عربی نیز به نقوش سنّتی گیاهی و حیوانی افزوده شده است ( < فرهنگ هنر >، ج 16، ص 529 ـ530)؛ نیز رجوع کنید به تصویر 2 ].
نمونههای استفاده از سكه و نقش بر جواهرات در دوران بیزانس پرشمار است و حالت مارپیچ میله نیز باید نهایتاً از دستبندهای یونانی با میلههای مشابه، اقتباس شده باشد.
[ سبك اسلامی متمایز، نخست در دوره فاطمیان (حك: 297ـ567) در مصر ظاهر شد. یافتهها از ویرانههای فسطاط نشان میدهد كه عالیترین جواهرات، از طلا ساخته شده و با مهارت ملیله * سازی و نگینگذاری شدهاند؛ روشی سنّتی كه در این دوره به اوج اعتلای خود رسید، در گوشوارهها، گردنبندها، دستبندها و حتی حلقههای انگشتری به كار میرفت. سبكها و نقشمایههای رومشرقی، نظیر زوجهای پرندگان در زیر درخت، در این ساختهها دیده میشود. دفینه جواهراتی با تزیینات ملیلهكاری در جنوب غربی اِلكاف در تونس، همراه با سكههای ضرب شده در مهدیه یا صَبرَه (منصوریه) در تونس، كه احتمالاً در همین محل در سالهای 372 تا 384 تولید شده، از همین دوره كشف شده است (همانجا)].
یكی از زیباترین طلاكاریهای دوران فاطمی، مهرههای مشبك به شكل دو مخروطی (لوزی توخالی) و كروی است ( رجوع کنید به تصویر 3) كه در آن از ملیلهكاری و تزیینات دانهای به اندازههای گوناگون استفاده شده است. نمونه دیگر، دستبندی طلایی است با میلهای توخالی كه در انتها نازكتر شده و به اجزایی به شكل قلب منتهی میشود و در موزه باستانشناسی استانبول قرار دارد (برایتلینگ و همكاران، ص 239، ش 6). این دستبند شباهت زیادی به دستبندی در موزه دمشق دارد كه آن نیز اجزایی به شكل قلب در انتهای میله دارد، اما این میله از یك سیم تابیده تشكیل شده است ( < فهرست موزه ملی دمشق >، تصویر 119، راست).
[ توخالیكردن قطعات طلا و نقره معمولاً به دو روش انجام میشده است: در یك روش، ابتدا قطعهای را با مس میساختند، بعد ورق طلا یا نقره را بر روی آن میكشیدند و سپس با اسیدكاری (عموماً تیزاب برای طلا و، جوهر نمك برای نقره) مغزی مسی را حل میكردند و بدینترتیب قطعه توخالی میگردید. در روش دیگر، ورق فلز را شكل میدادند و با جوشكاری قطعات را به شكل قوطی توخالی به هم متصل میكردند این روشها هم اكنون نیز به كار میرود (ناصر گیوقصاب، همان مصاحبه)].
تصویر 4 نوعی حلقه را به نمایش میگذارد كه ظاهراً پیش از نیمه دوم قرن ششم در جهان اسلام مورد توجه نبوده، اما پس از ارائه، با اقبال و تنوع فراوان رو به رو شده است. مهمترین مشخصههای این نوع حلقه، یك میله قالبی (غالباً با نقوش انسانی در دو انتها و شكاف مورب چند ضلعی در محل نگین) است. در این مورد نیز الگوهای اصلی را میتوان در حلقههای یونانی و رومی یافت (مارشال، تصویر 61، و لوح شانزده، 552). حلقه جواهر موردبحث نمونه زیبایی است كه چهارگوشه از شش گوشه شكاف جای نگین آن با سر انسان تزیین و خود نگین از طرحهای هندسی تكرار شوندهای تشكیل شده است كه به صورت ملیلهكاری اجرا شدهاند و بر حلقه انگشتری در قسمتهای منتهی به نگین، تصویر موجودی با سَرِ زن و چنگ و بال پرندگان دیده میشود.
تصویر 5 گردنبند طلایی بهجا مانده از قرن هشتم است. اشكال ایجاد شده با سیم و سنگ در روی قابِ دو جزء اصلی گردنبند و نیز خطوط كناره خود این اجزا، شباهت بسیاری با صحنه تاجگذاری انوشیروان در شاهنامه دموت(موزه هنر متروپولیتن، ش 52.20.2 ) دارند ( رجوع کنید به شوكین، ص 85، نسخه خطی XV ، ش24) و سبك طرحهای قلمزده و نیز نقشمایههای مندرج بر پشت این اجزا، به روشنی به همان دوران اشاره دارند.
چندین دستبند طلا نیز مطمئناً متعلق به مصر یا سوریه دوره ممالیك در قرن هشتم است. این دستبندها میلههای توخالی ــ به صورت ساده یا مارپیچ ــ دارند كه به سر حیوانات منتهی میشوند. گیره آنها گرد و صاف و تخت است و قطعهای كه در موزه بناكی آتن نگهداری میشود با خط عربی تزیین شده است (سگال ، ش 319).
نوعی كمربند، كه برای نخستین بار در نگارههای ایرانی حدود 750 بهچشم خورد، در دوره صفویه پركارتر و زیباتر شده است. قطعات، جواهر نشاناند و شمار آنها افزایش یافته است. از دوران صفویه دو كمربند كامل و یك قلاب به جا مانده است