B a R a N
مدير ارشد تالار
♫♫♫
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد
سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد
به فسوسی که کند خصم، رها نتوان کرد
سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
چه بگویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
سرو بالای من آن گه که در آید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد