• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

دو خاصیت عجیب در کلام حافظ ...

چاووش

متخصص بخش ادبیات
دو خاصیت عجیب در کلام حافظ عبارت است از تنوع و تکرار. تنوع و تکرار؟

آری، دو امر متضاد.
تکرار در بعضی سخنانش هست و گویی بیشتر مربوط است به اندیشه های ثابت.
بی بقایی عمر، ناپایداری جهان، و ضرورت کامجویی، یک قسمت از این اندیشه هاست.
اینکه دنیا تکرار مکررات است و ازین فسانه و افسون هزار دارد یاد، اینکه چون فرجام کار
جهان روشن نیست بهتر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟ و اینکه چون آخرالامر گل کوزه
گران خواهی شد پس باید حالیا فکر سبویی کرد و باده یی؛
همه ی اینها اندیشه هایی است که شاعر را به هر جا می رود و به هر چه می اندیشد دنبال
می کند و این است سر تکرار در کلام او.
اما شاعر نیز نه تفکرش محدود است نه سیرش.
با دقت در همه چیز تأمل می کند، با علاقه همه چیز را درک و بررسی می کند
و از هیچ چیز سرسری نمی گذرد.
زاهد نیست که فقط به دوزخ و بهشت خویش بیندیشد و به گناه و ثواب.
صوفی نیست که همه از وحدت و حلول دم زند و از کشف و شهود.
نه شاعر ستایشگر است که فقط بخواهد حس تملق جویی یک ممدوح
از خود راضی را ارضا کند نه ندیم بذله گوست که تنها در صدد باشد با شوخی و لطیفه
اوقات خالی یک مفتخور بیکاره را پر کند.
رندی است که زندگی را چنانکه هست تلقی می کند و می کوشد
از تمام زوایا و اسرار آن سر در بیاورد.
زندگی را تحقیر نمی کند اما برای خاطر آن نیز حاضر نیست
خویشتن خویش را عرضه ی تحقیر سازد.
زندگی را نمی پرستد اما برای اندیشه های موهوم هم دلش نمی خواهد آن را تباه کند.
تنوع فکر و تنوع بیانش از این جاست.
جوش و طپش زندگی همه جا برایش محسوس است.
در هر ذره ای این شوق و حرکت را حس می کند – در انسان، در گیاه و حتی سنگ.
بینش عرفانی همه چیز را برای او از حیات پر می کند و از حرکت.

دنیایی که او در آن سیر می کند، همه چیزش روح دارد و حیات.
نه فقط نرگس و بنفشه دم از چشم و زلف معشوق می زنند
ماه و سرو هم از روی و قد او حکایت دارند.
دل حساس او هم با بلبل که مثل او یک عاشق زار است همدردی دارد هم با صبا
که مثل یک عاشق سر به کوه و بیابان نهاده است.
اشک شمع قصه ی سوز پنهان او را درک می کند و نغمه ی چنگ پیام یک پیر منحنی را که هم از عشرت دم می زند و هم از شاد خواری.
دنیایی که بدین گونه آکنده از جوش حیات است آن قدر افقهای گوناگون در ذهن
او می گشاید که شعرش را لبریز می کند از تنوع. بدین گونه تنوع یک خاصیت عمده ی کلام
اوست و اگر تکرار نیز در آن هست چنان است که این تنوع را تباه نمی کند.
این تکرارجویی حاکی است از یک اندیشه ی ثابت – یک درد فلسفی.
این درد فلسفی است که شاعر در تمام اطوار حیات با آن بر خورد دارد:
تزلزل زندگی و لزوم کامجویی.
این چیزی است فکر او را به سوی بن بست می کشاند – بن بست حیرت.
تمام فلسفه ی او همین است. فلسفه ی یک رند واقعی که زندگی را
چنانکه هست می نگرد – نه بیشتر و نه کمتر.
شعری که جلوه گاه همچو فلسفه ای است چه خاصیتی باید داشته باشد؟ تنوع و تکرار.
 
بالا