• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

..:: میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان بر همگان مبارک ::..

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Mahdi Askari

مدير فنی
[h=3]این روز رو به همه ایران انجمنی ها تبریک میگم

35.jpg

[h=3]میلاد آفتاب[h=4]مرضیه کوثری زمان در تب و تاب است. زمین در انتظار هدیه ای آسمانی است. ملکوتیان در تدارک شور و شعف و شادمانی هستند. لحظاتی پر از احساس و شادی رقم می خورد و اندک اندک لحظه موعود فرا می رسد. یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری[1] از راه می آید. خانه امام حسین(ع) غرق نور و شادی می شود و لبخند مهر و شوق بر لبان لیلا نقش می بندد؛ چرا که فرزندی زیبا شبیه پیامبر خانه آنها را روشن ساخته است.
وقت نام گذاری این کودک آسمانی است. آن قدر علاقه پدر به مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) زیاد است که می گوید: «اگر صد فرزند هم می داشتم، دلم می خواست همه را علی بنامم.» [2] تو فرزند بزرگ این خانواده پر نوری ، و تو را پدر «علی اکبر» می نامد.
نیایَش از بهترین انسان هاست. نسبش از ابراهیم خلیل الله است تا به رسول خاتم؛ همه از پاکان و صالحان. از خاندان وحی و مهبط ملائک است. مادرش نیز لیلا، از قبیله ثقیف[3] از خانواده ای نجیب و شریف است.
روزی مردی نصرانی وارد مسجد النبی شد. مسلمانان به او گفتند بیرون برو که تو مردی نصرانی هستی، ولی او گفت: دیشب در عالم خواب پیامبر اعظم(ص) را دیدم و به دست ایشان مسلمان شدم. اکنون آمده ام اسلام خود را بر یکی از نزدیکان پیامبر عرضه دارم و بیعت خود را تجدید کنم. مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی کردند. وقتی خدمت امام رسید، خود را به پای ایشان اندخت تا قدم های مبارکش را ببوسد. سپس جلسه ای در محضر امام حسین(ع) تشکیل شد و آن مرد خواب خود را برای ایشان بازگفت. آن گاه حضرت، فرزند خود علی اکبر را که نقابی بر صورت مبارک داشت، فراخواند و سپس نقاب را از روی فرزند برداشت. وقتی چشم آن مرد به جمال علی اکبر افتاد، بی هوش گردید. امام حسین(ع) دستور داد آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد. آن گاه امام رو به او کرد و فرمود: آیا پسرم علی اکبر شبیه به جدم رسول الله است؟ آن مرد گفت: آری، به خدا قسم شبیه به پیامبر است. سپس امام حسین(ع) به او فرمود: اگر تو نیز فرزندی مانند فرزند من داشته باشی و خاری به بدن او اصابت کند و خراشی بردارد، چه می کنی؟ آن مرد گفت: ای آقا و مولایم! فوراً می میرم. در این زمان امام حسین(ع) فرمود: به تو خبر می دهم که این فرزندم را می بینم که در برابر چشمم، با شمشیرها قطعه قطعه می شود و پاره پاره می گردد. [4]
در میانه راه وقتی امام بر روی اسب به خوابی کوتاه فرو رفت و برخاست، فرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین».
علی اکبر پرسید: «جان من به فدایتان پدرجان! چرا استرجاع فرمودید و چرا خدای را سپاس گفتید؟»
امام نگاهش را به نگاه علی اکبر دوخت و فرمود: «لحظه ای خواب مرا در ربود و سواری را دیدم که پیام مرگمان را با خود داشت. می گفت این قوم روانند و مرگ نیز در پی ایشان. دریافتیم که جانمان بشارت رحیل می دهد».
علی اکبر مژگان سیاهش را فروافکند. با نگاه به دست های پدر بوسه زد و گفت: «پدرجان! خدا هماره نگاهبانتان باد! مگر نه ما برحقیم؟!»
پدر فرمود: «چرا پسرم! قسم به آنکه جانمان در ید قدرت اوست و بازگشتمان به سوی او، ما حقیقت محضیم».
پسر عرضه داشت: «پس چه باک از مرگ، پدر جان».
از این کلام با صلابت پسر، لبخندی شیرین بر لب های پدر نشست. نه؛ تمام صورت پدر خندید، حتی چشم هایش و فرمود: «خداوند برترین پاداش پدر به فرزند را به تو عنایت کند ای روشنای چشم من!»[5]
پدرت می فرمود: «تجلی وجود جدم را آن قدر در تو ـ ای پسرم ـ آشکارا می بینم که هرگاه دلم برای او تنگ می شود، به تو می نگرم. [6]حال که از پدر اذن می خواهی تا به میدان بروی، لحظه ای درنگ نمی کنم و اذن میدان به تو می دهم. اکنون که رضای خداوند در نبرد ما و کشته شدن ماست، نمی خواهم بیندیشم که چه قدر به تو دلبسته ام».[7]
عازم میدان بودی و می خواستی وداع کنی. اهل بیت از خیمه ها بیرون آمدند و گرد تو جمع شدند. چه طور می توانستند با تو وداع کند. در حالی که پیامبر را در خاطر ه ها زنده می کردی. راضی نمی شدند تا تو به میدان بروی. چاره این وداع به دست حسین(ع) بود، آن گاه که فرمود: «علی را رها کنید. به درستی که او، غرق در خدا و کشته راه خداست». [8]
از اسب به زمین افتادی و پدرت را صدا زدی و حسین با شتاب خود را به بالین تو رساند. آن گاه که پیکرت را قطعه قطعه و غرق در خون دید، بی اختیار بر زمین نشست و صورت بر صورت تو نهاد و به طور غیر منتظره و با صدای بلند گریه نمود و تا مدتی چهره بر چهره ات گذاشته بود.[9]
چهر عالمتاب بنهادش به چهرشد
جهان تار از قران ماه و مهر
سرنهادش بر سر زانوی ناز
گفت کای بالیده سرو سرفراز
این بیابان جای خواب ناز نیست
کایمن از صیاد تیرانداز نیست
تو سفر کردی و آسودی ز غم
من در این وادی گرفتار الم[10]
در زیارت نامه ات می خوانیم: «سلام بر تو ای صدیق و شهید بزرگوار و سید پیشتاز که با سعادت زیستی و با شهادت درگذشتی و از دست رفتی و از دنیا جز عمل صالح بهره ای نگرفتی و در زندگی جز به سودای پر سود آخرت نپرداختی»، [11] و چگونه این چنین نباشد آن جوانی که شبیه ترین مردم به پیامبر و تربیت یافته دو سید جوانان اهل بهشت است.
و عصاره خلقت، حضرت ولی عصر(عج) نیز این گونه زائر توست: «سلام بر تو ای علی اکبر، اول فدایی از بهترین نسل ابراهیم خلیل. [12] شهادت می دهم که تو از هر کس اولی به خدا و رسولش هستی، و خداوند ما را به زیارت تو و رفاقت جد و پدر و عمو و برادر و مادر مظلومه ات، موفق بدارد. من از دشمنان و کشندگان تو بیزارم و از خداوند می خواهم با تو در نعیم ابدی بوده و همیشه از دشمنانت دور باشم. سلام و رحمت خدا بر تو باد». [13]
[h=3]نکته[h=3]آیینه رسول خاتم[h=4]طیبه محمدی نوزاد را در آغوش گرفت. پارچه سفید را از صورتش کنار زد و پیشانی روشنش را بوسید. به چشم های سیاه و کوچکی که بی هدف همه جا را نگاه می کرد، خیره شد. دست های سفید و مشت شده نوزاد را در دستش گرفت. این نگاه ها، این چهره، این چشم ها، این لب و دهان کوچک، برایش آشنا بود. اصلاً زینب با آنها بزرگ شده بود. نوزاد را در آغوش فشرد. چه قدر او را دوست می داشت. گویا آمده بود تا تمام خاطرات کودکی اش را برایش زنده کند. دلش برای آن روزها می تپید. لحظه هایی که با برادر از خانه تا مسجد می دویدند و بعد جدشان او را از زمین بلند می کرد، می بوسیدش و روی شانه هایش می گذاشت. این نوزد آینه بود، آینه ای برای آن روزها. بوییدش، دست هایش را بوسید، نوزاد خندید. دست ها و پاهایش را تکان داد، و بعد گریه کرد. گرسنه اش بود. او را در آغوشش فشرد و بعد به مادر سپرد. در دلش گفت: آمنه شده ای لیلا، برایم آینه آورده ای که در آن جدم را ببینم و روزهای خوش زندگی ام زنده شود. و بعد زمزمه کرد: السلام علیک یا رسول الله. کودک در آغوش مادر آرام بود و شیر می خورد.
 

پانته آ

متخصص بخش
خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند

سر عقیده خود پاى فشارند چو کوه
بسان کاه زهر باد جابجا نشوند

روز جوان مبارک
 

Silver Star

مدير ارشد تالار
میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان رو به جوون و پیر و کودک تبریک میگم :39:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
به چه روز خوبی :13:
امروز روز ما هستش :13:
تبریــــــــــــک میگم میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان رو به همه دوستان ایران انجمن :39:
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
بسم رب العلی الاکبر علیه السلام

با سلام و درورد خدمت تمام عاشقان و محبین اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام :گل:

من هم این روز عزیز رو به محضر آخرین حجت الهی ، خاتم الاوصیا حضرت بقیة الله روحی و ارواحنا فداه تبریک عرض میکنم.

و همیچنین به تمام دوستداران و عاشقان اهل بیت و علی اکبر علیه السلام هم تبریک میگم .


خورشید دل‌آرای حسین، ثانی احمد
باشد علی‌اكبر، گل فرخنده سرمد
هم‌نام علی باشد و بر فاطمه دلبر
این مظهر حق باشد و گل بانگ محمد
 

Nicol

متخصص بخش گردشگری
به همه جووونای گل و همه اونایی که دلشون جوووونه تبریک و شاد باش میگم...

عیدتون مبارک باشه عزیزان...

9.jpg


 

khodam

متخصص بخش ادبیات
این میلادو تبریک میگم
جوونای عزیز روزتون مبارک :احترام:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا