به نظر منم فامیل دور وهمسایه خیلی کاراکتر جالبی دارن:گل:
اینم دردودل اقای همسایه با اقای مجری
.من آقا رفتم التماس کردم...عز و التماس به داییم که دایی پاشو بریم خواستگاری...آقا با داییم رفتیم خواستگاری تو مراسم نشستیم این دختره چایی که آورد یک برق نگاه عطوفت آمیزی بین دایی ما واین دختره برقرار شد...
- بین شما و ...
+ نه نه...داییه ما آقا...داییه ما!...همون موقع داییه ما این دختررو پسندید دخترم اونو پسندید فردا شبش عقد کردن...اولین شکست عشقیو من از داییم خوردم!...اتفاقا به خیر و خوشی تا همین الانم دارن با هم زندگی می کنن!:خنده2: