• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نگاهي به مناظره و پروين اعتصامي

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت اول
نگاهی تازه به مناظره وپروین
دیوان پروین اعتصامی ، مدعی داشتن مناظره نیست. در چاپ اصلی دیوان پروین، نشر ابوالفتح اعتصامی که با تعلیقات، سیصد و چهل و دو صفحه دارد (صرف نظر از مقدمات و تقریظات که با حروف ابجد شمارده آمده است) از صفحه ٦۸ تا ۲٧۳ ، شعرهایی را می یابیم که عنوان «مثنویات و تمثیلات و مقطعات» را برخود دارند. پس ناچار شمار زیادی از این شعرها که از همان آغاز در بررسی کار پروین، «مناظره» خوانده شده اند (بهار ، ۱۳۵۵) به تصریح دیوان، تمثیل اند .
اما مناظره هم می تواند تمثیل باشد. پس می توان از سکوت دیوان گذشت و با این فرض که بسیاری از تمثیل های پروین، از نوع مناظره اند، سخن آغاز کرد .


مناظره چیست ؟
در تعریف مناظره نوشته اند: « ژرف ساخت مناظره ... حماسه است، زیرا در آن، میان دو کس یا دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف لفظی درمی گیرد و هر یک با استدلالی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب می شود.» (شمیسا ، ۱۳٦۹ :۲۲٧ )
در این تعریف ، جدال میان دو تن است بر سر اثبات برتری، و شاید برتری، که از راه زبان خود را نشان می دهد، همان حق باشد .
در تعریفی عام تر از مناظره، چنین نوشته اند: « آن است که شاعر یا نویسنده ، دو طرف را برابر هم قرار دهد و آن ها را بر سر موضوعی به گفت و گو وادار کند و در پایان یکی را بر دیگری غالب گرداند.» (داد، ۱۳۸۳ :۴۵۰)
این موضوع مورد اختلاف، غیرمستقیم، باز برتری این یا آن است، ولی گاهی سومی به میان می آید تا ظاهرن برابری را جانشین هدف فرض شده، یعنی برتری، کند؛ در این جا مناظره، نه گمان کنیم که هدفی والاتر یافته یا هنجار آن شکسته و به پایانی نامفروض، فرجامی برتر از اقتضای این نوع ادبی، انجامی فراتر از مناسبات دو سویی که حقانیت خود را فقط در فرو کوفتن آن دیگری و رویت خویش می بینند، دست یافته است ؛ نه، در این جا مناظره باز همان جوهر خویش را آشکار می کند: در نهایت یکی، فقط یکی برتر است، حال نه یکی از این و آن، که سومی؛ حَکَم، مناظره را برده است، به او «حق» قضاوت داده شده است. «در مناظره ی زمین و آسمان ]اسدی] شاعر از زبان زمان، میان زمین و آسمان آشتی برقرار می کند» (پیشین(
می بینیم که آن «دو طرف» چه گونه به «سه» می افزایند تا «طرفیت» خود را از دست بدهند، و می بینیم که آن «غالب»، «گردانده» ی نویسنده است. پس می توانیم این سومین غالب پنهان را باز همان نویسنده بدانیم. نویسنده به خود حق می دهد .این است که می توان گفت مناظره تک گویی است (ر.ک : داد ، همان، برگ ۴۰٦ ) زیرا هدف آن غلبه است .
 

پیوست ها

  • 1342469272.gif
    1342469272.gif
    194.4 کیلوبایت · بازدیدها: 0

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت دوم
طرح مساله:
صرف نظر از بحث های محتوایی صرف یا طرح صنایع ادبی مناظره های پروین، اندکی هم از شخصیت پردازی او سخن گفته اند: «هنر پروین در آن است که با به کار بردن شیوه ی محاوره و مناظره، شیا و اشخاص متضاد رادر برابر هم قرار می دهد و حقیقت هر یک را با روشنی خیره کننده ای پیش چشم مجسم می سازد.» (به آذین، ۱۳٦۲ : 41 ) اما این «شرح دقیق و وصف کامل» (نفیسی، ۱۳٦۲ : ۸٧) «هرگز به درهم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها، توجهی ندارد.» ( براهنی، ۱۳۸۰ : ۳-۲۵۲)
پروین اعتصامی چرا این مناظره ها را نوشته است؟ آیا برای روشن کردن جوانب گوناگون و شاید متضادِ حقی دایر میان دو سوی؟ یعنی آیا او از شخصیت پردازی کمک گرفته است تا «حقایق» را روشن کند؟ یعنی اگر پروین می خواست حقیقتی واحد و یک سویه را آشکار یا تأیید کند، هیچ به میان کشیدن پای هم این و هم آن نیاز داشت؟ آیا او حَکَمی است که از موضوع نزاع و استدلال های طرفین محاکمه و دعوی هیچ نمی داند و اکنون به حکمیت نشسته است تا بداند؟ یا نه، مناظره ی او تمام بر طرز کهن است و در آن همه چیز از پیش اندیشیده و آماده است و اگر شکل مناظره به کار گرفته می شود فقط برای آسان ساختن غلبه و نزدیک کردن حقانیتِ غالب به ذهن مخاطب غایب است؟
این «توصیف دقیق و کامل» به راستی، چه اندازه در شخصیت پردازی و روشن کردن جوانب اشخاص تأثیر دارد؟ و اگر ندارد آن را اصلن «دقیق و کامل» می توان خواند؟
اکنون ببینیم در هر مناظره ی پروین طرفین کدامند؟، وضعشان چیست؟ و پروین خود در هر مناظره در کجا و به چه کار نشسته است؟
یکسانی همیشگی شعر پروین ( ر.ک : بهار، ۱۳۵۵) شاید مجوزی باشد برای پژوهنده که سراسر مناظره های او را یک مناظره ببیند، مناظره ای که نویسنده ی آن، طرف غالب آن است .


 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت سوم
مغلوب / غالب
نوشته اند: «پروین در شخصیت و شعرش، «هویت زن سنتی ایران» را به خوبی نشان می دهد ... در [او] یکسره تسلیم است و اطاعت و درون گرایی و مظلومیت.» ( زرقانی، ۱۳۸۳ : ۱۸۰) ولی این «مظلومیت»، در شعر پروین «از زهر، عسل می سازد» (نیچه) و با احراز مقام حکمیت، با صعود بر «منبر وعظ و اخلاق» (زرقانی، همان :۱۸۱) تبدیل به غلبه می شود، تنها آوای غالب سراسر گفت و گوها، تنها «حق» .
آری حق، مظلوم هم واقع می شود اما این حق، از حق بیان (آن هم به این وسعت) بهره مند است و در بیان او همیشه یک طرف دعوایی هم هست که هرگز پیروز نمی شود. چرا ؟ زیرا طرف او، خود نویسنده است. نفیسی در یک جا به اعجاب آمده که چرا پروین هر بار پس از بیتی که می توانسته حسن مقطعی باشد باز «چند بیتی ... آورده و خواسته است نتیجه ی اخلاقی ای را که مقصود داشته به بیان صریح تر و با الفاظی که کاملن مؤدی ادای مقصود باشد تکرار کند» (نفیسی ، ۱۳٦۲ : ۸٦ و نیز ر.ک همان :۹۱)
جای شگفتی نیست، هر چند نفیسی از پیش- سرانجامی ِ مناظره های پروین در شگفت نیست، بلکه متوجه ی ایرادی «فنی» است (همان جا)، به نظر او این گفت و گوها اطناب دارند، زوایدی در آن ها هست که به آسانی قابل حذف اند و اصلن به قدرت کار ضربه می زنند. می بینیم که نفیسی گفت و گوها را بی این نتیجه های اخلاقی، در ذات خود موفق و انجام یافته می بیند ؛ نه، جای شگفتی نیست، زیرا از پیش پذیرفته ایم که پروین شاعری سنتی است و این ساختار مناظره در سنت، امری انکارناپذیر است .


 

پیوست ها

  • 734366_554693087896449_2004439691_n.jpg
    734366_554693087896449_2004439691_n.jpg
    33.9 کیلوبایت · بازدیدها: 1
  • 5eja7t4sbikjqoyqu2or.jpg
    5eja7t4sbikjqoyqu2or.jpg
    57.4 کیلوبایت · بازدیدها: 0

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت چهارم
نگاهی به پیشینه ی مناظره
از اشتباه مناظره خواندنِ پرسش و پاسخ های دینی (چاووش اکبری ، ۱۳۸۰ : ۱۲۹و ۱۳٧ ) (که در آن ها جهل، خود را بر علم عرضه می کند تا به آن بدل شود) که بگذریم ، نمونه ی کهن مناظره در ایران، منظومه ی «درخت آسوریک» است (تفضلی، ۱۳۷۸ : ۲۵٦ ) که در آن پس از چند بار مبادله ی سخن میان بز و نخل بر سر برتری و سودمندی، بز «به زعم شاعر» (پیشین: ۲۵۷) پیروز می شود .
باری مناظره باید در یک جای نوشتار تمام شود، ولی این پایان خوش همیشه نصیب نویسنده ی اثر می شود. آن روش مامایی سقراطی – افلاطونی هم جز تعبیه ای بر سر راه اهدافی از پیش اندیشیده نیست. ( ر.ک : رضایی، ۱۳۸۲ :۸۰)
نظامی، پیداست که طرف دار فرهاد است و گرنه در آن مناظره ی خسرو با فرهاد، فرهاد را در آن طرحی که به شکست او خواهد انجامید، پیروز، و خسرو را «ملزم و منقطع» نمی کرد. فرهاد – نویسنده، مغلوب است، زیرا خسرو، شیرین را خواهد برد و این غلبه ی سرمشق است و سرمشق امری واقع در تاریخ. اما فرهاد – نویسنده غالب نیز هست که با وجود این مغلوبیت مکرر باز چنان خود را آزاد می کند که خسرو را در زبان شکست دهد .
مناظره های کلیله نیز با همه ی پیش بینی نشدگی آن ها برای خواننده که هر دم که گمان می برد طرفی پیروز شده، از طرف دیگر پاسخی می خواند؛ باز پیش – سرانجام اند
سعدی هم در «جدال با مدعی» با شگردی بدیع و در حد خود پیچیده، بر مسند قاضی می نشیند. (حق جو ، ۱۳۸۱ : ۱۱-۱۱۰ )
در مثنوی، استثنا هست: گفت و گوی آهو با خران به کجا می انجامد؟ و کیست که با دیدن آن همه صف آراییِِ ها حق را به آهو ندهد؟
اما پروین غیر از ادبیات سنتی ایران، الگوی دیگری نیز دارد: فابل Fable، و چنان که مشهور است وی از ترجمه هایی که پدرش و دیگران از فابل های فرنگی صورت داده بوده اند، استفاده کرده است. (ر.ک : نفیسی، ۱۳٦۲ : ۹۲، چاووش اکبری، ۱۳۸۰ : ۱۸۸-۱٦٧ ) در فابل نیز چنین پیش – سرانجامی ای در کار است، زیرا در آن «همواره طرح اصول اخلاقی موردنظر» است (رضایی، ۱۳۸۲ : ۱۱۲)
در فابل، هیچ شخصیتی از درون خود به سخن نمی آید، شخصیت ها همه صورتک هایی هستند که نویسنده فراهم می آورد و بر چهره ی مفاهیمی که در ذهن اویند می زند و آن ها را به دلخواه به بازی وا می دارد. این است که سپید دندان جک لندن که جانوران و گیاهان و برف و سنگ و ... را همان گونه که هستند توصیف می کند و – نویسنده ی آن، در شخصیتی حلول نمی کند، بلکه اشخاص از انسان تا جماد در قلم او حلول می کنند، ولی میراث سنتی مورد استفاده ی پروین و وجود زمینه های بالفعلی که آن میراث را حفظ می کنند، او را به عنوان شخص غالب در مناظره ها دخالت می دهد .
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت پنجم
چرا گفت و گو ؟
چرا پروین اعتصامی از شکل گفت و گو استفاده می کند؟ آیا گفت و گو در عینیت و نوشتار از یک طرح و هدف پیروی می کند؟ با نظر به عینیت زندگی و روابط اجتماعی، گفت و گو گاه فقط پوسته ای است که نصیحت اخلاقی ای آن را به انجام برساند، یعنی بهانه ای است، و گاه نیز برای آشنایی است: سخن می گوییم تا دیگری را به تر بشناسیم. اما گاهی هم برای حَکمیّت است: آن جا که حقانیت طرفی معلوم نیست، گفت و گو با حضور حکمی صورت می گیرد تا طرفین با آزادی ای مشروط از حق خود سخن بگویند تا در پایان، میان آن ها صلح داده شود، مصالحه انجام گیرد و این نیز امری دو جانبه است، نسبت و رابطه است. شاید از همین روست که مناظره را در تعریف های کهن نیز چنین معنی کرده اند: «از دو سوی با بصیرت نظر کردن برای نیل به صواب در نسبت میان دو چیز» (جرجانی، ۱۳٧٧: ۱٧۲). اما در نوشتار چنین نیست زیرا در آن به راستی چند گویی ای در میان نیست، گفت و گوهایی که در این جا درمی گیرد در ذهن یک نفر است، ذهنیت همان «من» است. و آن وصف کاملی هم که در دیوان پروین سراغ داده اند، جز اوصاف بیرونی از قبیل همان نقاب، نیست زیرا جز تمثیل چیزی در کار نیست .
اگر این گفت و گوها به راستی گفت و گو بودند، نمی بایست در سکوت شخص اول برگزار می شدند. و چه اندک است گفت و گوهایی که پروین در آن ها به «ممهّد» (طوسی، ۱۳٦۱ : ۴۴۵) فرصت کلام یا حضور دوباره می دهد :
بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست
...
گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست
...
گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده ی بینایی هست
...
(اعتصامی ، 1355 : 80-79 )
این شخص اول – غالبن – همیشه حرفی نامربوط می زند، همیشه مشکلی دارد، همیشه در اشتباه است؛ آن گاه شخص دوم (= نویسنده ) در سکوت طولانیِ وی به جوابش برمی خیزد و همیشه مربوط و سنجیده حرف می زند، زیرا استدلال می کند (فقط اوست که استدلال می کند) و همیشه منطقش پیروز است و اوست که متن را به پایان می برد و اگر هم گاه به این افتخار نایل نگردد، نویسنده – که پشت نقاب او مخفی است – نقاب را کنار می گذارد و به صورتی آشکار به تکمیل نظر او برمی خیزد و دیگر هرگز مجال به آن آغازکننده ی مجازی نمی دهد که باری اگر هنوز حرفی دارد بزند (پیشین : ٧٦) یا دست کم رضایت خود را ابراز دارد، اقناع و الزام شدگی خود را باز نماید .
گاهی هم این فرصت دوباره به او داده می شود ، اما فقط برای غلبه بر او :

به الماس می زد چکش زرگری به هر لحظه می جست از آن اخگری
بنالید الماس کـــای تیره رای ز بیـــــداد تو چند نالم چو نــای
...
بگفتا مکن خاطر خویش تنگ ترازوی چرخت گران کرده سنـگ
مرنج ار تنت را جفــایی رسد کـــزین کار کارت به جایی رسد
...
دگرباره بگریست گـوهر نهان که آوخ ســـیه شد به چشمم جهان
...
بگفتا چو زین دخمه بیرون شوی به زیـــبایی خــویش مفتون شوی
...
بگفت ای ستمـــکار مشکن مرا به بد رایی از پا میفکن مرا
...
بگفت ار صبوری کنی یک نفس کشد بار جور تو بسیار کس
...
(پیشین : ۸- ۱۲٧)
این نمونه، از آن موارد اندکی است که در آن چند نوبت گفت و گو انجام می شود، و در این تبادل، آغازگر تا نیمه ی متن فرصت کافی دارد که حرف بزند، اما در نیمه ی دوم یکسره خاموش است و امکان سخن در اختیار «معترض» است (طوسی : پیشین ). این طراحی گفت و گو، متن را تا نیمه با شکلی متعادل پیش می برد و ناگهان در میانه، تعادل را به صورتی آشکارا تحمیلی و بی قرار، به هم می زند :
بیت ۱ : صحنه
بیت ۲ و ۳ : الماس حرف می زند
٧ –۴: چکش حرف می زند
۱۳-۸ :الماس حرف می زند
۱٧- ۱۴ :چکش حرف می زند
۱۸ :صحنه
۱۹ و ۲۰ : الماس حرف می زند
۴۹ –۲۱: چکش حرف می زند
این شمارش طولی نشان می دهد که چه گونه نویسنده، ناچار به سبک خویش باز می گردد.
جالب این که شخص اول گاه حتا به عنوان آغازگری ناچار هم حرف نمی زند، بلکه از همان آغاز ساکت است و فقط باید مورد نصیحت قرار گیرد یا اشتباهاتش برای خواننده فهرست شود: کبوتر بچه ای که با شوق پرواز جرات می کند و از لانه بیرون می رود، زیرا می خواهد تجربه کند، ولی چون هنوز ضعیف است در می ماند تا مادرش سر رسد و او را پندباران کند، این کبوتر بچه هیچ حرف نمی زند و اگر هم به طور مبهم از «فریاد» او سخنی در متن هست، مطلقن معلوم نیست که چه چیزی را به فریاد می گوید ، او «دیالوگ» ندارد. (اعتصامی، پیشین: ۲-٧۱ نیز و ٧۳ آرزوی مادر)
در اندازه گیری طول دیالوگ ها، آن سبکِ «خموش باش تا من بگویمِ» پروین آشکارا دیده می شود، چه، در بیش تر مناظره ها، شخص اول کم سخن است و شخص دوم پرگوی.
با مقایسه ای کوتاه میان «کبوتر بچه» ی پروین و «گرگ بچه» ی جک لندن، تفاوت دید این دو نویسنده را به تجربه می توان دریافت؛ در شعر پروین کبوتر بچه اشتباه می کند که با ناتوانی اش چنین زود از آشیان بیرون می پرد و بعد از باران نصیحت های مادر هم، متن به ما نمی گوید که بعد چه ؟ حتا این را هم نمی گوید که کبوتر بچه با سرافکندگی راهی آشیانه شد، او وانهاده است و دیگر چه توقعی که مثلن نویسنده شرح دهد که این موجود جسور وامانده، روز فردای این شکست، با درسی که از آزمون تلخش گرفته چه می کند ؟ دوباره می پرد ؟ به چیزی می اندیشد؟
دوره ی خوگری به واماندگی اش را چه گونه طی می کند ؟ نه ، توقعی نیست، زیرا او باید با تسلیم آفریننده اش همسو باشد .
در حالی که بچه گرگ در سپیددندان جسورانه و آزمون گرانه از کنام – که بر بلندی است – به در می رود و به نشیب فرو می افتد :
«دست های او در فضای خالی فرود آمد و با سر معلق شد ... از فراز تا به پای تپه درغلطید و وحشتی دیوانه وار بر او مسلط شد. «مجهول» با خشونت تمام گریبان او را گرفته بود و رها نمی کرد ... بچه گرگ مانند توله سگ جبونی که سخت ترسیده باشد، بنای ناله و زوزه گذاشت ... » ( لندن، ۱۳۴٦ : ۴)
اما زود متوجه اشتباهش می شود و از واماندگی به در می آید: «مجهول، فشار خفقان آور خود را از پیکر او برداشته بود» ( پیشین: ۹۵) کمی بعد بچه گرگ در مقام «کاشفی تمام عیار» تجربه هایی می کند: سبزه، خزه و گیاهان، تنه ی خشکیده ی کاج، سنجابی که می دود و بازی می کند، دارکوب، شکار، عقب نشینی و ...
«بچه گرگ کم کم تجربه می اندوخت. در مغز جوان و تاریک او، بدون تعقل و تفکر، صورت طبقه بندی تازه ای تنظیم می شد. به موجب این صورت موجودات یا زنده بودند و یا مرده. از دسته ی اول بایستی خویشتن را مراقبت کند ... » (همان : ۹٦)
خطرناک ترین حادثه ای که برای او پیش می آید روبرو شدن با راسو است، که او می خواهد بچه اش را – که از مادر به دور افتاده (مثل خودش) – شکار کند ولی گرفتار آن موجود خون خوار می شود و به کمک مادر خود – که ناگهان سررسیده – از مرگ حتمی نجات می یابد. (همان : ۱۰۴) و البته به جای دریافت پند – که ربطی به طبیعت ندارد – نوازش می بیند (۱۰۵) بعد چه؟
بعد، از این آزمون درس می گیرد و پس از دو روز استراحت باز از کنام به در می رود و سر به صحرا می گذارد و بچه راسو را دوباره می بیند و فورن به او حمله می کند و او را می کشد و می خورد (۱۰٦)
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت ششم ( ادامه چرا گفت و گو )
نتیجه ی مقایسه روشن است، و این هم روشن است که تفاوت پایه ی رمان و مناظره ی تمثیلی اخلاقی، آن هم منظوم، چه مایه است. اما همین تفاوت است که از گونه ی دوم، پدیده ای مانده در تاریخ و پویایی از دست داده می سازد و همین است که نقادان را به نفی «دینامیسم» از شعر پروین سوق داده است. (براهنی : پیشین)
طراحی مناظره های پروین بر پندگویی و پندشنوی استوار است و راه سومی هم در کار نیست، گویا آغاز گران که همه در آغاز خطاکار یا معترض اند، با مقداری پند، ناگهان همه به پند شنوانی سر به راه تبدیل می شوند؛ و آیا از همان نوع که مادران می پسندیده اند ؟
پروین خود دلیل این طراحی را به خوبی بیان کرده است: «ز تو سعی و عمل باید ز من پند» ( پیشین : ٧۲)
در تمثیل « طوطی و شکر» (۱۸۰-۱٧۹) تاجری در هندوستان طوطی ای می خرد و به او خو می گیرد :
تا شـــد آن طوطی برای سودگـــر هم رفیق خـانه هـــم یار سفر
تا این که شبی، خواجه که رای خواب دارد و کس به خانه نیست به طوطی می گوید :
چون که امشب خانه از مردم تهی است خفتن ما هر دو شرط عقل نیست ...
... پاسبانی کن یک امشب خانه را
طوطی که به نگهبانی می ایستد، دزدی به خانه فرو می آید و هر چه می بیند برمی دارد جز انبان شکر (خوراک طوطی) که آن را خود نمی بیند. دزد در سکوت طوطی خانه را ترک می کند و طوطی فردا بی دغدغه، بازرگان را «صبحت خیر» می گوید، گویی چیزی رخ نداده است و چون بازرگان غمگین و شگفت زده از کاله و سرمایه، می پرسد پاسخ می دهد :
گفت دیشب در سـرای ما که بود گفت شخـصی آمد امـــا رفت زود
گفت دستار مرا بر سر نداشـــت گفت من دیدم که شـــکّر برنداشت
گفت مهر و بدره از جیبم که بـرد گفت کس یک ذرّه زین شکّر نخورد
زانچه گفتی نکته ها آمــــوختم چشم روشن بین به هـــر سو دوختم
هر کجا کردم نـگاه از پیش و پس کاله این ابنان شــــکّر بــود و بس
پیش ما ای خواجه شـکّر پربهاست تا چــه چیز ارزنده در نزد شمــاست
در این تمثیل، طرفین هر کدام به راستی دنیای خود را دارند و هر چند آن سَبک و نگاه سنتی پروین حتا در این جا هم با دو بیت پایانی، خود را نشان داده و به حفظ دید نسبی اشخاص متن لطمه زده است، باز به مرز گفت و گو نزدیک می شویم و در آن حتا از حق مقصّر هم حرفی می شنویم .
مناظرات پروین – و سنت ادبی ما - « اشکال و جواب» و فقط پوششی است برای همان «وعظ» با این تفاوت که واعظ دست کم با مخاطبان خود رویارو و چشم در چشم است. این مناظره ها کشف حقیقتی برای خود نویسنده نیستند، اخلاقیات نویسنده – که سخت عزیز و پاک و مقدس نیز هستند – برای او مقرر و مستقراند، «یافته شده» اند و جست و جو برای یافتن آن ها بی معنی است .
او همه چیز را از پیش می داند اما باید گفت که فقط چیزهایی را هم می داند که مانعی برای رسیدن او به پند از پیش اندیشیده اش نشوند و این است که توضیحات او دیگر نمی توانند دقیق باشند، زیرا گزینشی اند .
اگر بخواهیم مناظره های پروین را به محکمه ای تشبیه کنیم، این محکمه برپا نشده است تا با پی گیری سیر گفت و گو، حق و باطل را معلوم کند، بلکه پرونده هایی از پیش ساخته و بر مذاق قاضی پرداخته، بر سیر گفت و گوها چیره اند و اصلن گفت و گوها جز بازخوانی این پرونده ها نیستند: قاضی حکمش را از پیش صادر کرده است .
اگر گفت و گوی اصیلی در مناظره های پروین بود، شاید گرگ در « گله ی بیجا» (۸-۲۲٧) مجال می یافت که از گرسنگی خود – که آن هم از حقایق است – بیش تر سخن گوید. اما او موجودی شریر و بدخواه و فریبکار است، و اگر هم به او مجال داده می شود که از رنج های خود سخنی به میان آورد با این فرض است که او دارد خدعه ای در کار می کند. هیچ یک از این رنج شماری ها دل خواننده را به سوی او نمی کند، و حقش است که در گرسنگی بمیرد. چرا ؟ چون در این تمثیل ها طبیعتی در کار نیست، یعنی اصلن گرگی در کار نیست: مفاهیم اند و نقاب هایشان .
اگر گفت و گویی اصیل در میان بود «جسم سیاه مومیایی» (٧-۲۵٦) اجازه می یافت که پاسخی دهد.
ای جــــسم سیاه مومیایی کو آن همه عجب و خودنمایی
با حال سکوت و بهت چونی در عالــــــم انزوا چــرایی ...
این خطاب از مقوله‌ی ‌استعاره است (استعاره ی مکنیه ی تخییلیه از نوع جاندار پنداری) و اگر چنین باشد، مرده در متن، موجودی جان دار ، پس شنوا فرض شده است و طبعن دارای شعور که ٦۰ بیت پروینی را می تواند بنیوشد. اما استعاره در همین جا فرو می ماند، در امر شنیدن؛ و به پاسخ دادن پیش رَوی نمی کند: او حق شنیدن ندارد، بلکه مجبور است بشنود. اما در عوض ناچار است که هرگز هیچ پاسخی هم ندهد. آیا صناعت این متن استعاره نیست ؟ و حکم « ایاک اعنی و اسمعی یا جاره » بر آن جاری است؟ یعنی پروین دارد با ما سخن می گوید؟ مسلّم است که آری، اما این به بیرون متن مربوط می شود و متن خود بر استعاره ای استوار است، میخ زرینی که اگر بیرون کشیده شود، متن فرو می ریزد. اگر با مرده حرف می توان زد – که عرفن نمی توان و غرض چیز دیگری است – مرده هم می تواند جواب بدهد، چرا؟ چون این استعاره می تواند دو سویه باشد. آیا این گسست استعاره، آن را تا حد مجازی دیگر فرو نمی کاهد؟ و آیا اصلن استعاره در ذات خود صناعتی گزینش گر نیست (شباهت از سویی و اختلاف از سویی دیگر)؟
آری مرده نمی تواند حرف بزند (چون مرده است ) اما نویسنده می تواند با او حرف بزند ( چون او که نمرده است).
 

پیوست ها

  • imageload.jpg
    imageload.jpg
    49.6 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • 81072602307910243862.jpg
    81072602307910243862.jpg
    108.2 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • Cake (11).jpg
    Cake (11).jpg
    149.4 کیلوبایت · بازدیدها: 1
  • 1catqlujc9riuh08ly7o.jpg
    1catqlujc9riuh08ly7o.jpg
    90.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
قسمت هفتم
نتیجه:
پروین شاعری کاملن سنتی است، استاد اخلاق و عرفان است (عرفانی جذب کرده، نه بر بسته ) اما مناظره ساز هم که باشد، گفت و گو پرداز نیست. حَکَم است ولی حکمی جانب دار و خود، شخصی است در تمثیل هایش، او همه جا حضور دارد و حتا حضوری مکرر: با نقاب و بی نقاب، دوشادوش همه. در مناظره های او حقی معلوم و از پیش یافته، همیشه غالب است، ممهّد تقریبن همه جا مغلوب است و معترض پیروز .
در طرح متن های او تعادل گفتمانی در کار نیست. اشخاص تمثیل های او نقاب هایی اند بر چهره‌ی مفاهیم و این است که این همه روی کرد به نقاب های طبیعی، از خود طبیعت بی بهره است. سراسر مناظره های پروین، واگویی های مکرری است از آن چه خودِ او بوده است و گفته اند که او «مادر» است، پس جز نصیحت گویی کاری دیگر نمی تواند، اما می توان گفت که او اگر «زن» هم باشد، نه گمانم که «مادر» باشد با انعطاف مادرانه در برابر فرزند؛ شاید او «پدر» باشد، پدر در جامعه ای که آرمان هایش را در تاریخ جا گذاشته است.

- - -
منابع:
- اعتصامی ، پروین (۱۳۵۵) دیوان قصاید و مثنویات و ... ، تهران، ابوالفتح اعتصامی
- براهنی ، رضا (۱۳۸۰) طلا در مس، جلد اول، تهران، زریاب
- به آذین . م. ا (۱۳٦۲) «درباره ی شعر و شخصیت پروین اعتصامی»، ر.ک : نمیمی
- بهار، محمدتقی (۱۳۵۵) « مقدمه ی دیوان پروین» ، ر.ک : اعتصامی
- تفضلی، احمد (۱۳٧۸) «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام»، تهران، سخن
- جرجانی ، میرسیدشریف (۱۳٧٧) «تعریفات»، ترجمه ی حسن سید عرب و سیما نوربخش، تهران، فرزان روز
- چاووش اکبری، رحیم (۱۳۸۰) «حکیم بانوی شعر فارسی»، تهران، ثالث
- حق جو، سیاوش (۱۳۸۱) «حکمت سیاسی سعدی ... »، پژوهش نامه ی علوم انسانی دانشگاه مازندران (٧ و ٦ ) - داد، سیما (۱۳۸۳) «فرهنگ اصطلاحات ادبی»، تهران، مروارید
- رضایی ، عربعلی (۱۳۸۲) «واژگان توصیفی ادبیات»، تهران، فرهنگ معاصر
- زرقانی ، سید مهدی (۱۳۸۳) «چشم انداز شعر معاصر ایران»، تهران، ثالث
- شمیسا، سیروس (۱۳٦۹) «انواع ادبی»، تهران، فردوسی
- توسی، خواجه نصیرالدین (۱۳٦۱)، «اساس الاقتباس»، تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران
- نفیسی، سعید (۱۳٦۲) «پروین اعتصامی»، ر.ک : نمیمی

- نمیمی، حسین (۱۳٦۲) [مجموعه ی مقالات و گفتارها درباره ی پروین اعتصامی با عنوان ] «جاودانه‌ی پروین اعتصامی»، تهران، فرزان
- لندن، جک (۱۳۴٦) «سپید دندان»، ترجمه ی محمد قاضی، تهران، امیرکبیر

از: انسان شناسی و فرهنگ
 

پیوست ها

  • 661fbb6ded39259b4953ccc9ef4edcc54704e509.jpeg
    661fbb6ded39259b4953ccc9ef4edcc54704e509.jpeg
    88 کیلوبایت · بازدیدها: 19
  • eqd78bpnjygjcrkz5h5c.jpg
    eqd78bpnjygjcrkz5h5c.jpg
    195.7 کیلوبایت · بازدیدها: 5

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
این یکی از مناظره های زیبای پروین اعتصامی هست که بین بلبل و گل سرخ در گرفته :
بلبلی گفت سحر با گل سرخ /کاینهمه خار به گرد تو چراست
گل خوشبوی و نکویی چو تورا/همنشین بودن با خار خطاست
هر که پیوند تو جوید خوار است / هرکه نزدیک تو آید رسواست
حاجب قصر تو هرروز خسی است /به سر کوی تو هر شب غوغاست
ما تو را سیر ندیدیم دمی/ خار دیدیم همی از چپ و راست
عاشقان در همه جا ننشینند/ خلوت انس و وثاق تو کجاست
خار گاهم سر وگه پای بخست/ همنشین تو عجب بی سروپاست
گل سرخی و نپرسی که چرا / خار در مهد تو در نشو نماست
گفت زیبایی گل را مستای/ زانکه یک ره خوش و یکدم زیباست
آن خوشی کز تو گریزد چه خوشی است/ آن صفایی که نماند چه صفاست
ناگزیر است گل از صحبت خار/ چمن و باغ به فرمان قضاست
ما شکفتیم که پژمرده شویم / گل سرخی که دو شب ماند گیاست
عاقبت خوارتر از خار شود / این گل تازه که محبوب شماست
رو گلی جوی که همواره خوش است / باغ تحقیق از این باغ جداست
این چنین خواسته بی غش را / ز دکان دگری باید خواست
ما چو رفتیم گل دیگر هست/ ذات حق بی خلل و بی همتاست
چه توان داشت جز این چشم ز دهر/ چه توان کرد فلک بی پرواست
زترازوی قضا شکوه مکن / که ز وزن همه کس خواهد کاست
ره آن پوی که پیدایش از اوست/ لیک با اینهمه خود ناپیداست
نتوان گفت که خار از چه دمید/ خار را نیز در این باغ بهاست
چرخ با هر که نشاندت بنشین / هر چه را خواجه روا دیده رواست
بنده شایسته تنهایی نیست /حق تعالی و تقدس تنهاست
گوهر معدن مقصود یکی است / وانچه بر جاست شبه یا میناست
خلوتی خواه کاز اغیار تهی است / دولتی جوی که بی چون و چراست
هر گلی علّت و عیبی دارد / گل بی علّت و بی عیب خداست
 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت



محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست


گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست


گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست


گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست


گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست


گفت دیناری بده پنهان و خود را وا رهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست


گفت از بهر غرامت جامه­ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست


گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست


گفت می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست


گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست

پروين اعتصامي
 
بالا