• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وصف حالت رو با شعر بگو

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم

شیشه قلبم انقدر نازک شده که با کوچکترین

تلنگری می شکند

میخواهم فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم

کهعمق دردم را در فریاد منعکس کنم

فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خودم سر داده ام

دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم

کاشمی شد سرنوشت را با ان روزها شیرینم

عجین کرد

بغضکهنه ای گلویم را آزارد

نفرین به بودن وقتی با درد همراست

ایکاش باز هم کسی اشکهایم را نبیند

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
میدانی و میدانم...

با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود


چون کرم شبان تابان میتابی و میتابم

بر هر که نظر کردم گریان و پریشان بود

چون ابر سبک باران میباری و میبارم

من درد محبت را هرگز به تو نسپردم

این عقده دیرین را میدانی و میدانم

بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی

این قصه غمگین را میخوانی و میخوانم
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
آخ عجب سرما ست امشب ای نه نه

ما که میمیریم در هذاالسنه


تونگفتی میکنم امشب الو ؟

تونگفتی می خوریم امشب پلو ؟

نه پلو دیدیم امشب نه چلو

سخت افتادیم اندر منگنه

آخ عجب سرماست امشب ای نه نه


این اطاق ما شده چون زمهریر

باد می آید زهرسو چون سفیر

من زسرما می زنم امشب نفیر

می دوم از میسره بر میمنه

آخ عجب سرماست.......

......................

خانباجی می گفت با آقا جلال

یک قران دارم من از مال حلال


می خرم بهر شما امشب زغال

حیف افتاد آن قران در روزنه
....................
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
قطره اشک تو داند غم من دریاست
از نگه کردنت احوال تورا میدانم
من وتو میدانیم چه غمی در دل ماست
سخن از اشک مخواه که
سکوتت گویاست....
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
از دست این زن ها

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر:تنبیه:
من گرفتم تو نگیر:52:

چه اسیری كه ز دنیا شده ام یكسره سیر:نه:
من گرفتم تو نگیر:52:


بود یك وقت مرا با رفقا گردش و سیر :49:
یاد آن روز بخیر:مجروح:

زن مرا كرده میان قفس خانه اسیر:دل شکسته:
من گرفتم تو نگیر:52:

یاد آن روز كه آزاد ز غمها بودم:51:
تك و تنها بودم:خونسرد:

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر:کسل:
من گرفتم تو نگیر:52:

بودم آن روز من از طایفه دّرد كشان:بدجنس:
بودم از جمع خوشان:خنده2:

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر:48:
من گرفتم تو نگیر:52:

ای مجرد كه بود خوابگهت بستر گرم:چشمک:
بستر راحت و نرم:بله:

زن مگیر ؛ ار نه شودخوابگهت لای حصیر:ناراحت:
من گرفتم تو نگیر:52:

بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدم:حرص:
مستحق لگدم:اخطار:

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر:آه:
من گرفتم تو نگیر:52:

من از آن روز كه شوهر شده ام خر شده ام:قاطی:
خر همسر شده ام:گریه:

می دهد یونجه به من جای پنیر:48:
من گرفتم تو نگیر:52:
 
آخرین ویرایش:

rahnama

پدر ایران انجمن
پائیز و فصل برگ ریزان
عمر و وقت هجران
جوانی گر قدر ندانی
پیری در هر دو جهان
منم پیرم , نه آن پیری که گفته :
کاری ندارم من , به نسل جوان


(عزیزان من امروز شاعر هم شدم ) کاش خودم می توا نستم دکلمه کنم. البته باید به روشهای مختلف خوانده بشود که بتوانید در نهایت وزن آنرا بیابید.این هنر یک شاعر است که به این سبک شعر بسراید.
بعد از کاری ندارم من , کمی مکث کنید و بعد به نسل جوان.:شاد:
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
بیراهه راههایی که رفته ایم را

به گذشته بسپار

و گذشته را به باد

راه زندگی برای هیچکس رو به گذشته نبوده است

زندگی رو به فرداست که ادامه دارد، نه دیروز ...
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
27.jpg



...و ناگهـــــــــــــــان روزي
در همين نزديكي به پايان خواهم رسيد
آه ...! اي روزهاي رفته

چه اندازه من پرم
از اندوه فرداهاي نامعلوم
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
در من شوری هست
که آبهای جان ات را
بشوراند
بی که خشک شوی از هر آنچه نوشیده ای

به من نگاه کن
همان ام
آسمانی
که آرزوی اش را داشتی


لبخند ام را باور نکن
دیر کرده ای
بارانی نمانده است....
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
من زن میخوام(کامی وسوسم کرد)

FunShad.Com-20091215-500e75a036dc2d7d2fec5da1b71d36cc.jpg

خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟

دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم

آزانس ملکی امشب گفت به من:
مجرد, بهر تو مسکن ندارم

چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم

خداوندا تو ستارالعیوبی
وبر این نکته سوءظن ندارم

شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم

تجرد ظاهرا"عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا"ندارم

خودم میدانم این"اصلا" غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم

تو عیبم را بپوش و هدیه ای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟

اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم
 

..::آبی دل::..

متخصص بخش
71023.jpg

آخر این هفته، جشن ازدواج من به پاست
با حضور گرم خود ، در آن صفا جاری كنید

ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفــال ، خودداری کنیـــد

بر شکم صابون زده ، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غـــذا و میوه ای عــاری کنیـــد

تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن افطاری کنیـد

البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فاميل مقابـــل آبـــروداری کنیــد

میوه، شیرینی، شب پاتختي مان هم لازم است
پس بــرای صرفــــه جویی اندکی یـــــاری کنیـــــد

گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنیــد

موقع کــادو خریدن، چرب باشد كادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید

در امــــــور زندگی، دینـــــــار اگـــر باشــــد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید

گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخـــاری بهر تنظیم دما، کاری کنیــد

ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنیــد

لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پـــرده برداری کنیـــــد

البتـــه هـرچیــــز دارد مـرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حــرکت موزون اگـر در کــرد از خـــود، دیگـــــری:شاد:
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید:شاد:

کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
بــا موبايل خـــود مبــــادا فیلم بـــــــرداری کنیــــد

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنیـــد

:ناراحت:اسم شاعر رو خیلی گشتم ولی پیدا نکردم:ناراحت:
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
آزرده از آنم که مرا زندگی آموخت
آزرده تر از آنکه مرا توش و توان داد
سوداگر پیری که فرشونده ی هستی است
کالای بدش را به من ، افسوس ، گران داد
گفتم که زبان درکشم و دیده ببندم
دیدم که دریغا ! نه مرا تاب درنگ است
وه کز پی آن سوز نهان در رگ و خونم
خشمی است که دیوانه تر از خشم پلنگ است
خشمی است که در خنده ی من ، در سخن من
چون آتش سوزنده ی خورشید هویداست
خشمی است که چون کیسه ی زهر از بن هر موی
می
جوشد و می ریزد و سرچشمه اش آنجاست
من بندی این طبع برآشفته ی خویشم
طبیعی که در او زندگی از مرگ جدا نیست
هم درغم مرگ است و هم آسوده دل از مرگ
هم رسته ز خویش است و هم از خویش رها نیست
با من چه نشینی که من از خود به هراسم
با من چه ستیزی که من از خود به فغانم
یک روز گرم نرمتر از موم گرفتی
امروز نه آنم ، نه همانم ، نه چنانم
یک روز اگر چنگ دلم ناله ی خوش داشت
امروز به ناخن مخراشش که خموش است
یک روز اگر نغمه گر شادی من بود
امروز پر از لرزه ی خشم است و خروش است
گر زانکه درین خاک بمانم همه ی عمر
یا رخت اقامت
ببرم از وطن خویش
تقدیر من اینست که آرام نگیرم
جز در بن تابوت خود و در کفن خویش

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
پاییز محزونی

که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور
آرام همراه تو می اید
روزی تمام باغ را
تسخیر خواهد کرد
ای روشن آرای چراغ لالگان
در رهگذار باد
با من نمی گویی

آن آهوان شاد و شنگ تو

سوی کدامین جوکنارانی گریزان اند ؟

آه
شب های باران تو وحشتناک
شبهای باران تو بی ساحل
شب های باران تو از تردید
و از اندوه لبریز است
من دانم و تنهایی باغی

که رستنگاه آوای هزاران بود

وینک
خنیاگرش خاموش

و آرایه اش
خونابه ی برگان پاییز است
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
دلم تنگ است /

دلم اندازه حجم قفس تنگ است /

سکوت از کوچه لبريز است /

صدايم خيس و باراني است /

نميدانم چرا درقلب من پاييز طولاني است/
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
از اینکه سخت در به درم حرف می زنند
مردم از اینکه من به خودم پشت کرده ام
از حالِ خویش بی خبرم حرف می زنند
حق با درخت بود سکوت همیشه سبز
با این گمان که کور و کرم حرف می زنند
از شاعری که عقده ای چشمهای توست
از پاره پاره ی جگرم حرف می زنم
من با شما که حرف ندارم
با من کبوتران حرم حرف می زنند
سنگ گناه اینهمه چشم بدون شرح
با نازکای بال و پرم حرف می زنند
مردم از اینکه من به تو دل بسته ام عزیز
می خواهم از تو دل ببرم حرف می زنند
باور کنید چلچله های ِ یتیم شهر
با من که سخت بی پدرم حرف می زنند




مردم به حال و روز بدم خنده می زنند
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
سهم من..............

سهم من از تو کدامست بگو؟


سهم من از تو کدام است کدام.........

سهم من بودن با تو همه جا در روياست

سهم من پاييزي است که نيامد هرگز

سهم من دلسردي است

سهم من فرصت نيست

سهم من از تو فراموشي هاست

سهم من هيچ فقط هيچ فقط افسوس است

سهم من آزار است

سهم من رفتن توست

در شبي تيره و تار در رهي دور و دراز

انتظاري است که پايانش نيست........
 
بالا