• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

وطـنــم! ای شـکــوه پـابـرجـا...

baroon

متخصص بخش ادبیات



... به نام ایزد پاک ایران زمین ...



iran-map.jpg




آنچه می نگاریم میثاق عاشقانه ایست برای حفظ پیوند ما با خاک پاک ایران باشکوه.

سلام به فرزندان ایران زمین؛ به گل های پاک ایران انجمن.:11:

سلام و دورد بر وارثان سرزمین کوروش و داریوش.:14:
سپاس از جانفشانی ایرانیان غیور که صلابت و جاودانگی میهن زیبای ما مرهون تلاش و ایثار و فرهنگ اونها بوده و این امانت گران رو به ما سپردن.

امید که این امانت مقدس به سرانجام مقصود و به دست صاحب اصلی اون برسه.

جاوید باد شکوه مهد پاک آریایی
:61::13:

بسم الله... :گل:
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

تاپیک رو افتتاح می کنم با متن ترانه ی زیبای سریال تبریز در مه.

هر وقت این آهنگ رو گوش میدم احساس غرور می کنم. اگه تا حالا نشنیدید، این آهنگ رو حتماً گوش بدید.




وطنم! ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دوران ها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند دوران ها

ایستادی به جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم! پشت حیله را بشکن

وطنم! ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران ها

رگت امروز تشنه ی عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد
دل تو تا ابد برای تپش
غیر از عشق و جنون نمی خواهد

شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود
وای برمن اگر ببیند چشم
رو به رویای عشق بسته باشد

وطنم! ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران ها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند دوران ها

از تب سرد موج های خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست
می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست


_ - _ - _


شعر: افشین یداللّهی
خواننده: سالار عقیلی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



هویّت



وقتی كه ايران هست خليج يعنی فارس
تاريخ می لرزد از خشم قوم پارس

جز اين اگر باشد خليج آبی نيست
بی سايه ی ايران بيش از سرابی نيست

تا ميهن كاوه تابوت ضحاک است
اين سرزمين از هر اهريمنی پاک است

صدها هزار آرش جان در كمان دارند
تيری اگر كاريست اين عاشقان دارند

وقتی هويت را در نام می جويد
هر بی نشان ناچار صد ياوه می گويد

چيزی كه در صلح است از جنگ می خواهد
قدرت، اصالت نيست فرهنگ می خواهد

ما وارث كورش فرزند جمشيديم
پيروز بی پرده بت نپرستيديم

ما ريشه ای ديرين در عشق خون داريم
ما در شب تاريخ تا صبح بيداريم







 

baroon

متخصص بخش ادبیات



طفلی به نام شادی دیری‌ست گم شده ست
با چشم‌های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر


*شفیعی کدکنی*
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




هنوزم فانوس این دهکده ام
حرمت نفت و طلا تو خونمه

تو رو با تموم حرفا دوست دارم
اسم تو هنوز سر زبونمه

واسه کاشی کاریات دلواپسم
واسه حوضای عمیق نقاشی

واسه آینه کاری طاقای نور
واسه گنجشگکای اشی مشی

اگه من مثل درختا ایستادم
ریشه هام تو دستای تو محکمه


رگام از تو خون می گیره شب و روز
منو با اسم تو می شناسن همه

مال من باش و نذار ستاره ها
مثل فانوسای مرده بد بشن


وقتی سرما می زنه زمستونا
از سر نعش درختا رد بشن


هنوزم ساقه ی لاله های تو
تازه از اشکای پنهون منه

مشتی از خاکتو بردار و ببین
تو رگاش نفت تو و خون منه

مال من باش و نذار ستاره ها
مث فانوسای مرده بد بشن

وقتی سرما می زنه زمستونا
از سر نعش درختا رد بشن

مال من باش و نذار...



*عبدالجبار کاکایی*



 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
روح پاک تو تنیده در تمام جانم‌ای وطن
واژه واژه عشق تو شکفته بر زبانم‌ای وطن
از خزر به سمت وسعت خلیج تا همیشه فارس
حک شده به لوح خاک تو نشان سرزمین پارس

ای صدای رسای بودنم
یک نفس از تو دل نمی‌کنم
ای جان پناه دریا و آسمان
وارث هویت من، ایران

روح پاک تو تنیده در ترانه‌های باورم
عشق تو سرشته با تمام تار و پود پیکرم

با تصور شکوه جاودانهٔ تو زنده‌ام
در کنار بی‌‌‌نهایت تو از جهان فراترم

ای صدای رسای بودنم
یک نفس از تو دل نمی‌کنم
ای جان پناه دریا و آسمان
وارث هویت من ایران

 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
اولین سرود ملی ایران رو که خیلی من دوستش دارم تقدیم میکنم به تاپیک زیباو عالی باران :گل:


نام جاويد اى وطن


نام جاويد اى وطن
صبح اميد اى وطن

جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان

وطن اى هستى من
شور و سرمستى من

جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم
که هم‌آواز تو منم
همه‌ي جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم

بشنو سوز سخنم
که نواگر اين چمنم
همه‌ى جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم

همه با يک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با يک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه‌زنان

ز صلابت ايران جوان
ز صلابت ايران جوان
ز صلابت ايران جوان​



شاعر و ترانه سرا :بيژن ترقى
خواننده :سالار عقیلی

 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
گوشه ای در میان بوته های رز سرخ

در کنار لحظه های پرگل میان دشت
گوشه ای در سکوت راز ناک و سرخ سیب
پای ساقه ی ظریف تاک مست
گوشه ای نشسته ام_درون سرزمین خود_
کنار معنویت چنار پایدار؛
به زیر نارون _این همیشه سایه دار_
آن طرف!
در ورای بیشه های دور
روی وحشی نگاه خاطرات مرگ و جنگ
قلب من میزند درون دستهای سرنوشت او
قلب من میتپد بخاطرش
قلب من سالهاست گوشه ای:
در میان یاسهای آبی و کبود
روی وحشی نگاه خاطرات
میتپد به عشق سرزمین خود
به عشق سرزمینی از تبار رود!
سرزمین من!
خاستگاه خاطرات خوب و بد!
بازتاب جمله های "یا حسین" و "یا علی مدد"!
سرزمین من!جایگاه مردمی همیشه جاودان!
سرزمین من!خاک پربهاء،مرز پر گوهر!
یاد قدرت خدایی ات هماره در تمام قلب من؛
باقی و همیشه زنده است!
سرزمین من!
سرزمین بهترین الهه ها و بهترین خدایگان!
برلب تمام بچه های پرغرور تو هرکچا که حرفی از شجاعت است
نقل میشود:
_چون حماسه ای عزیز و ناب_

"نام تو" ای عطیه ی الهی ام؛

ایران من!ای خاک آسمانیم!
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شعر سيد اشرف الدين گيلاني

اين شعر را سيد اشرف الدين گيلاني (نسيم شمال)يكصد سال پيش در وصف روحيات مردم ايران سروده است.

ما ملت ايران همه باهوش و زرنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم
ما باك نداريم ز دشنام و ملامت
ما ميل نداريم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت
ازنام گذشتيم همه مايل ننگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم

گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملاليم
لاغر ز فراق وكلا همچو هلاليم
شب فكر شرابيم
سحر طالب بنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم

يك روز به ميخانه و يك روز به مسجد
هم طالب خرما و همي طالب سنجد
هم عاشق زيتون وهمي عاشق كنجد
با علم و ترقي همه چون شيشه و سنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم

اسباب ترقي همه گرديد مهيا
پرواز نمودند جوانان به ثريا
گرديد روان كشتي علم از تك دريا
ما غرق به درياي جهالت چونهنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم

يا رب ز چه گرديد چنين حال مسلمان
بهر چه گذشتند زاسلام و ز ايمان!
خوبان همه تصديق نمودند به قرآن
ما بوالهوسان تابع قانون فرنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم

مردم همه گويا شده مال و خموشيم
چون قاطر سركش لگدانداز چموشيم
تا گربه پديدار شودما همه موشيم
باطن همه چون موش به ظاهرچو پلنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم

از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان
داريم جميعا هوس حوري و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه يهود و نه مسلمان
نه رومي روميم و نه هم زنگي زنگيم
افسوس كه چون بوقلمون رنگ به رنگيم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


وطن

شاعر: علیرضا شجاع پور



ای وطن ای مادر تاریخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای کویر تو بهشت جان من
عشق جاویدان من ایران من

ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت ونهر را
بازگرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ایران من
مادر اجداد و فرزندان من

خانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من

ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت

خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد

وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره

وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون

وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن

زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران

وطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغ

سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن

نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همینجا یعنی ایران



 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما


سنگ کوهت در و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما


ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون، شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما



http://www.iranjoman.com/showthread.php?t=17817
 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
شبی دل بود و دلدار خردمند / دل از دیدار دلبر شاد و خرسند
که با بانگ بنان و نام ایران / دو چشمم شد ز شور عشق گریان
چو دلبر شور اشک شوق را دید / به شیرینی ز من مستانه پرسید
بگو جانا که مفهوم وطن چیست / که بی مهرش دلی گر هست، دل نیست
به زیر پرچم ایران نشستیم / و در را جز به روی عشق بستیم
به یمن عشق، در ناب سفتیم / و در وصف وطن اینگونه گفتیم
وطن یعنی درختی ریشه در خاک / اصیل و سالم و پر بهره و پاک
وطن خاکی سراسر افتخار است /که از جمشید و از کی یادگار است
وطن یعنی سرود پاک بودن / نگهبان تمام خاک بودن
وطن یعنی نژاد آریایی / نجابت، مهرورزی، باصفایی
وطن یعنی سرود رقص آتش / به استقبال نوروز فره وش
وطن خاک اشو، زرتشت جاوید / که دل را می برد تا اوج خورشید
وطن یعنی اوستا خواندن دل / به آیین اهورا ماندن دل
وطن شوش و چغازنبیل و کارون / ارس، زاینده رود و موج جیهون
وطن تیر و کمان آرش ماست / سیاوش های غرق آتش ماست
وطن فردوسی و شهنامه اوست / که ایران زنده از هنگامه ی اوست
وطن آوای رخش و بانگ شبدیز / خروش رستم و گلبانگ پرویز
وطن شیرین خسرو پرور ماست / صدای تیشه افسونگر ماست
وطن چنگ است بر چنگ نکیسا / سرود باربدها خسرو آسا
وطن نقش و نگار تخت جمشید / شکوه روزگار تخت جمشید
وطن را لاله های سرنگون است / ز یاد آریو برزن به خون است
وطن منشور آزادی کوروش / شکوه جوشش خون سیاوش
وطن خرم ز دین بابک پاک / که رنگین شد ز خونش چهره خاک
وطن یعقوب لیث آرد پدیدار / و یا نادر شه پیروز افشار
به یک روزش طلوع مازیار است / دگر روزش ابومسلم بکار است
وطن یعنی دو دست پینه بسته / به پای دار قالی ها نشسته
وطن یعنی هنر یعنی ظرافت / نقوش فرش در اوج لطافت
وطن در هی هی چوپان کرد است / که دل را تا بهشت عشق برده است
وطن یعنی تفنگ بختیاری /غرور ملی و دشمن شکاری
وطن یعنی بلوچ با صلابت / دلی عاشق، نگاهی با مهابت
وطن یعنی خروش شروه خوانی / زخاک پاک میهن دیده بانی
وطن یعنی بلندای دماوند / ز قهر ملتش ضحاک در بند
وطن یعنی سهند سرفرازی / چونان ستارخانش پاک بازی
وطن یعنی سخن یعنی خراسان / سرای جاودان عشق و عرفان
وطن گلواژه های شعر خیام / پیام پر فروغ پیر بسطام
وطن یعنی کمال الملک و عطار / یکی نقاش و آن یک محو دیدار
در این میهن دو سیمرغ است در سیر/ یکی شهنامه دیگر منطق الطیر
یکی من را ز دشمن می رهاند / یکی دل را به دلبر می رساند
خراسان است و نسل سربداران / ز جان بگذشتگان در راه ایران
وطن خون دل عین القضات است / نیایش نامه پیر هرات است
وطن یعنی شفا، قانون، اشارت / خرد بنشسته در قلب عبارت
نظامی خوش سرود آن پیر کامل / زمین باشد تن و ایران ما دل
وطن آوای جان شاعر ماست / صدای تار بابا طاهر ماست
اگر چه قلب طاهر را شکستند / و دستش را به مکر و حیله بستند
ولی ماییم و شعر سبز دلدار / دو بیت طاهر و هیهات بسیار
وطن یعنی تویی گنجینه راز / تفعل از لسان الغیب شیراز
وطن آوای جان می پرستان / سخن از بوستان و از گلستان
وطن دارد سرود مثنوی را / زلال عشق پاک معنوی را
تو دانی مولوی از عشق لبریز / نشد جز با نگاه شمس تبریز
مرا نقش وطن در جان جان است / همان نقشی که در نقش جهان است
وطن یعنی سرود مهربانی / وطن یعنی شکوه همزبانی
وطن یعنی درفش کاویانی / سپید و سرخ و سبزی جاودانی
به پشت شیر خورشیدی درخشان / نشان قدرت و فرهنگ ایران
زعطر خاک میهن گر شوی مست / کویر لوت ایران هم عزیز است
وطن دارالفنون، میرزا تقی خان / شهید سرفراز فین کاشان
وطن یعنی بهارستان، مصدق / حضوری بی ریا چون صبح صادق
زخاک پاک ما پروین بخیزد / بهار آن یار مهر آیین بخیزد
که از جان ناله با مرغ سحر کرد / دل شوریده را زیر و زبر کرد
وطن یعنی صدای شعر نیما / طنین جان فضای موج دریا
ز دریای وطن خیزد همی در / چو آژیر و چو دریادار بایندر
وطن یعنی تجلی گاه ملت / حضور زنده ی آگاه ملت
وطن یعنی دیار عشق و امید / دیار ماندگار نسل خورشید
وطن یعنی خزر، صیاد جنگل/ خلیج فارس، رقص نور مشعل
کنون ای هم وطن، ای جان جانان / بیا با ما بگو پاینده ایران
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




دریغ است ایران که ویران شود

كنام پلنگان و شيران شود

همه سر به سر تن به كشتن دهيم
از آن به كه ايران به دشمن دهيم

چو ايران مباشد تن من مباد
در اين مرز و بوم زنده يک تن مباد


*فردوسی پاکزاد*

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



من از تبار کورشم
آزاده ای پر شورشم
پیکان تیر آرشم
خون رگ سیاوشم
من کاوه آهنگرم
تاب ستم نیاورم

از چرم پرچم ساختم
تا بر ستمگر تاختم
از غرب از ماد آمدم
از گلشن داد آمدم

ارژنگ پاک مادی ام
من پارسم آذری ام
من شیر مرد کردی ام
موج خلیج پارسی ام

اوج توان داورم
از شاه بیت خاورم
اعجاز نظم طوسی ام
شاهنامه ی فردوسی ام

آن روز ایران را ببین
برتر ز روم و مصر و چین
به سر شود این خاری ام
زیرا که من ایرانی ام


004.jpg

 

baroon

متخصص بخش ادبیات


ما برای آنکه ایران خانه‌ی خوبان شود
رنج دوران برده ایم

ما برای آنکه ایران گوهر تابان شود
خون دل ها خورده‌ایم

ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده‌ایم

ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده‌ایم

ما برای بوسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده‌ایم

ما برای بوسیدن خاک سر قلّه‌ها
چه خطرها کرده‌ایم

ما برای خواندن این قصّه ی عشق به خاک
رنج دوران برده‌ایم

ما برای جاودان ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده‌ایم


 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
راز خوشبختی من خفته در قلب من است

تو کجا می گردی قلب من این وطن است

خاک مادرزادی خانه اجدادی

این وطن ارثیه پشت در پشت من است

هیچ ابرقدرتکی مرد تسخیرش نیست

زن اگر تهمینه مرد اگر تهمتن است

گریه ها کرده وطن تاب آورده وطن

ماه پر درد وطن مادری شیرزن است

قلب من خانه من خانه زخم به تن

خسته ام از جایی که گرفتار تن است

من به مرگ آگاهم مرگ را می خواهم

هم وطن ها راهم دشمن آتش زدن است

 

baroon

متخصص بخش ادبیات






ایران سرای من! ای آشناترین!
نام عزیز تو، فریاد آخرین


ایران سکوت عشق، ایران خروش شیر
زیبا و پرشکوه، از قله تا کویر


یاد تو شعر من, عشق تو شور من
ایران قرار من! ایران غرور من!


تا خون در این رگ است، تا جان در این تن است
همواره مهر تـو، در سینه ی من است


ای ملک بی مثال، ای خانه ی کهن
ای سرزمین نور، ایران پاک من


می غرّم همچو موج، بر پهنه ی خزر
بیگانه کر کند، بر خاک تو نظر


بی عشق تو وطن، از من اثر مباد
جز نام پاک تو، نسپرده ام به یاد


ایران سرای من، نام تو جاودان
ماند به این جهان، هر جا و هر زمان



*نیلوفر حسینی خواه*
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



ای کویر تو بهشت جان من

عشق جاویدان من ایران من

ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازان سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت و نهر را
باز گرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ایران من
مادر اجداد و فرزندان من

خانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من

ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت

خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد


*علیرضا شجاعی پور*
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

iran_flag_iRan-PS.iR-IRAN.jpg

((الف)) یعنی که ما آزادگانیم
به فرمان اهورا بندگانیم

و ((ی)) یعنی که ما یزدان پرستیم
به جام رحمت حق مست مستیم


و ((ر)) یعنی که رندانی غیوریم
به دنیا مردمانی پر غروریم

((الف)) یعنی اگر امروز هستیم
به جز ایران به خاکی دل نبستیم


و ((ن)) نامی بلند و ماندگار است
که ایران معنی این یادگار است



 

baroon

متخصص بخش ادبیات

pcb72179389ae13cffd5873439fc538b87_810814_orig.jpg


شبی دل بود و دلدار خردمند
دل از دیدار دلبر شاد و خرسند

که با بانگ بنان و نام ایران
دو چشمم شد ز شور عشق گریان

چو دلبر شور اشک شوق را دید
به شیرینی ز من مستانه پرسید

بگو جانا که مفهوم وطن چیست؟
که بی مهرش دلی گر هست دل نیست

به زیر پرچم ایران نشستیم
و در را جز به روی عشق بستیم

به یمن عشق در ناب سُفتیم
و در وصف وطن اینگونه گفتیم

وطن یعنی درختی ریشه در خاک
اصیل و سالم و پر بهره و پاک

وطن خاکی سراسر افتخار است
که از جمشید و از کی یادگار است

وطن یعنی سرود پاک بودن
نگهبان تمام خاک بودن

وطن یعنی نژاد آریایی
نجابت مهرورزی باصفایی

وطن یعنی سرود رقص آتش
به استقبال نوروز فره وش

وطن خاک اشو زرتشت جاوید
که دل را می برد تا اوج خورشید

وطن یعنی اوستا خواندن دل
به آیین اهورا ماندن دل

وطن شوش و چغازنبیل و کارون
ارس زاینده رود و موج جیهون

وطن تیر و کمان آرش ماست
سیاوش های غرق آتش ماست

وطن فردوسی و شهنامه اوست
که ایران زنده از هنگامه ی اوست

وطن آوای رخش و بانگ شبدیز
خروش رستم و گلبانگ پرویز

وطن شیرین خسرو پرور ماست
صدای تیشه افسونگر ماست

وطن چنگ است بر چنگ نکیسا
سرود باربدها خسروآسا

وطن نقش و نگار تخت جمشید
شکوه روزگار تخت جمشید

وطن را لاله های سرنگون است
ز یاد آریو برزن غرق خون است

وطن منشور آزادی کوروش
شکوه جوشش خون سیاوش

وطن خرم ز دین بابک پاک
که رنگین شد ز خونش چهره خاک

وطن یعقوب لیث آرد پدیدار
ویا نادر شه پیروز افشار

به یک روزش طلوع مازیار است
دگر روزش ابومسلم به کار است

وطن یعنی دو دست پینه بسته
به پای دار قالی ها نشسته

وطن یعنی هنر یعنی ظرافت
نقوش فرش در اوج لطافت

وطن در هی هی چوپان کُرد است
که دل را تا بهشت عشق برده است

وطن یعنی تفنگ بختیاری
غرور ملی و دشمن شکاری

وطن یعنی بلوچ با صلابت
دلی عاشق نگاهی با مهابت

وطن یعنی خروش شروه خوانی
زخاک پاک میهن دیده بانی

وطن یعنی بلندای دماوند
ز قهر ملتش ضحاک در بند

وطن یعنی سهند سرفرازی
چنان ستارخانش پاکبازی

وطن یعنی سخن یعنی خراسان
سرای جاودان عشق و عرفان

وطن گلواژه های شعر خیام
پیام پر فروغ پیر بسطام

وطن یعنی کمال و الملک و عطار
یکی نقاش و آن یک محو دیدار

در این میهن دو سیمرغ است در سیر
یکی شهنامه دیگر منطق الطیر

یکی من را ز دشمن می رهاند
یکی دل را به دلبر می رساند

خراسان است و نسل سربداران
ز جان بگذشتگان در راه ایران

وطن خون دل عین القضات است
نیایش نامه پیر هرات است

وطن یعنی شفا، قانون، اشارات
خرد بنشسته در قلب عبارات

نظامی خوش سرود آن پیر کامل
زمین باشد تن و ایران ما دل

وطن آوای جان شاعر ماست
صدای تار بابا طاهر ماست

اگر چه قلب طاهر را شکستند
و دستش را به مکر و حیله بستند

ولی ماییم و شعر سبز دلدار
دو بیت طاهر و هیهات بسیار

وطن یعنی تو گنجینه راز
تفعل از لسان الغیب شیراز

وطن آوای جان می پرستان
سخن از بوستان و از گلستان

وطن دارد سرود مثنوی را
زلال عشق پاک معنوی را

تو دانی مولوی از عشق لبریز
نشد جز با نگاه شمس تبریز

مرا نقش وطن در جان جان است
همان نقشی که در نقش جهان است

وطن یعنی سرود مهربانی
وطن یعنی شکوه همزبانی

وطن یعنی درفش کاویانی
سپید و سرخ و سبزی جاودانی

به پشت شیر خورشیدی درخشان
نشان قدرت و فرهنگ ایران

ز عطر خاک وطن گر شوی مست
کویر لوت ایران هم عزیز است

وطن دارالفنون میرزا تقی خان
شهید سرفراز فین کاشان

وطن یعنی بهارستان مصدق
حضوری بی ریا چون صبح صادق

زخاک پاک ما پروین بخیزد
بهار آن یار مهر آیین بخیزد

که از جان ناله با مرغ سحر کرد
دل شوریده را زیر و زبر کرد

وطن یعنی صدای شعر نیما
طنین جان فضای موج دریا

وطن یعنی خزر صیاد جنگل
خلیج فارس رقص نور مشعل

وطن یعنی تجلی گاه ملت
حضور زنده ی آگاه ملت

وطن یعنی دیار عشق و امید
دیار ماندگار نسل خورشید

کنون ای هم وطن ای جان جانان
بیا با ما بگو پاینده ایران


*مصطفی بادکوبه ای*​
 
بالا