• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود
تا به سوی تو پرم، بال و پری بازم بود

یاد آن روز که از همت بیدار جنون
زین قفس تا سر کویت پر پروازم بود


دیگر اکنون چه کنم زمزمه در پرده ی عشق؟
دور از آن مرغ بهشتی که هم آوازم بود!

همچو طوطی به قفس با که سخن ساز کنم؟
دور از آن آینه رخسار، که هم رازم بود

خواستم «عشق» تو پنهان کنم و راه نداشت
پیش این اشک زبان بسته، که غمازم بود!

رفتی و بی تو ندارد غزلم گرمی و شور
که نگاهت مدد طبع سخن سازم بود



شفیعی کدکنی
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

خالی از جام الستش کرده بود

گفت یارب از چه خارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

_________________
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن
و بگو ماهیها حوضشان بی آب است
 
بالا