baroon
متخصص بخش ادبیات
دست از كار كشيدم
براي اينكه ديگر كاري نداشتم
و فكر كردم زمان كوتاهي در آن دور و بر پرسه بزنم
گفته بودم كه مثل باد غربي
مي وزم و مي روم
و هيچ كس نمي تواند مسير زنگي ام را تغيير دهد
براي اينكه در گذشته هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام
هزار بار، شايد هم بيشتر ترانه هاي غمگين و آوازهاي خداحافظي خوانده ام
و شايد عجيب به نظر مي رسد
كه به سمت در نمي روم
آخر، هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام
وقتي كه همه حرف هايم را بزنم ، مي روم
اما با تو كه باشم حرف هايم تمامي ندارد
وقتي كه به فكر فرو مي روم و در راه هاي پر پيچ و خم پرسه مي زنم
ميل رفتن ندارم
ديشب، صداي سوت يك كشتي باركس قديمي را شنيدم
وقتي كه در رختخوابت دراز كشيده بودم
انگار مي گفت : پسر، اين همان كشتي اي است كه
براي سوار شدن آن بار و بنه ات را جمع مي كردي
اما لبخند زدم و فكر رفتن را از سر به در كردم
چون در گذشته ، هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام
هزار بار، شايد هم بيشتر
ترانه هاي غمگين و آوازهاي خداحافظي خوانده ام
و شايد عجيب به نظر مي رسد
كه به سمت در نمي روم
آخر، هيچ وقت فكر نكرده ام اين همه مدّت در يك جا بند شوم
براي اينكه هيچ وقت براي ماندن آواز نخوانده ام