baroon
متخصص بخش ادبیات
بابا انار نداره
کاش یکی بود ، یکی نبود اولِ قصهها نبود
اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود
ماه پیشونی رها بود از طلسمِ دیوای سیاه
پلنگِ عاشق میپرید تا لبِ شیروونیِ ماه
سیاوشِ شاهنامه رُ کاش کسی گردن نمیزد
کاش کسی توی قصهها از عاشقی تن نمیزد
کاش داش آکل با زخمِ تیغ تو بسترش جون نمیداد
قصهنویس قصهمونُ با گریه پایون نمیداد
تقویم باغچهی ما برگِ بهار نداره
جادهی قصههامون عطرِ سوار نداره
شهرِ بزرگِ قصه ، پنجرههاشُ بسته
حتا تو دفتر مشق ، بابا انار نداره
کاش توی قصههای شب برقِ ستاره کم نبود
تو قصهی جنُ پری دلهره دم به دم نبود
مادربزرگ قصههاشُ بالای طاقچه جا میذاشت
یه عاشقِ تازه نفس تو شهرِ قصه پا میذاشت
قصههای قدیمی رُ یهجورِ تازه مینوشت
آدمُ حوا رُ میبُرد دوباره میذاشت تو بهشت
اما تا اون بیاد باید با بیکسی سر بکنیم
ترانههای کهنه رُ دوباره از بَر بکنیم
تقویم باغچهی ما برگِ بهار نداره
جادهی قصههامون عطرِ سوار نداره
شهرِ بزرگِ قصه ، پنجرههاشُ بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره
آخرین ویرایش: