میخواهم
من ، این من ناگزیر از درد زیر سایه ات قدم بزنم تا صاف شود هوای حوصله ام باز کنم چتر خیالم را و ببارد هرچه " توست " براین برهوت سکوت تا با سبزی جای خالی ات پاییز آغازین فصل سال شود...
من اما انرژی خوابیدن هم ندارم دروغ چرا ناخوش احوالم این شبها که بی تو ام ، یکی یکی خاطراتت زنده میشوند داغ میشوند و آتشین و سلولهای وجودم را میسوزانند از روزی که رفتی خوب شدم.
خیلی خوب از نماز اول وقت بگیر تا بالا رفتن سه نمره ای معدل دانشگاه و ترک کردن قطعی آهنگ گوش دادن به قول تو خانوم شدم! اما هنوزم یک جای کار میلنگد تا جایی که میتوانم خدارا در کارهایم میگنجانم هرچه میخواهم از او بود اما هنوزم یک جای کار میلنگد جای خالی ات را هیچکس و هیچ چیز پر نمیکند زندگی ام رابی دغدغه میگذرم،اما چهار چرخ ماشین زندگی ام ،نمیدانم چرا خوب نمیچرخد دلم لک زده لبخندت را میفهمی از تو دلخورم اما دوستت دارم میفهمی؟ میخواهم بگویم برگرد اما،حرفهایت مثل خنجر در قلبم فرو میرود میفهمی؟ من پایبندم به خداحافظیمون من پای تو نمیمونم من دیگه قید رابطمونو زدم این حرفها نمیگذارد بگویم جون من برگرد میترسم بگویی :
نهــ غرور شکسته ام را بگذارم کنار دل شکسته ام و این شکسته ها تمام وجودم را زخم کند این است که چهار جرخ زندگی ام نمیچرخد این است که یکجای کار میلنگد این است که شبها خواب ندارم