هرچیزی را وقتی مقـرر ست و نوبتِ رفتن ِ تـو ، اکنون !
زمســـتان را در بقچه ات بپیچ و بــرو
چه چــاره ایست وقتی محکومی به رفتن ؟
نتـــرس ،
رفتن تمام شدن نیست !
خــاطر ِ پنجره ها از تو پُرست
و یاد ِ درخـــتان ِ شهـــر ..
و من .. .
که در تو بزرگ شده ام !
شــمارش ِ خاطـــراتت یعنی که تو اینجایی
از حافــــظه ی احساسم طوفان هم بشود رخـــت نمیکــنی !
از تو با بهار خواهم گفــــت
آســـوده برو
سفـــر سلامت
اسفند 91
و اما تو ای بهار ...
تو مثـــل ِ لحظه ی پایان ِ انتظار ، ناگهانـــی آمدی زیبا !
گاه ِ آمدنــــت مبارک
پس نبشته ی آخـــرسال :
شکر تو را که همیـــــشه ای ...
بهــــاران ِ من , خـــدا !
30 اسفندماه 1391
ساعت 11:20
------------------------------------------------
سال 91 داره آخرین نفس هاشو میکشه. خوب یا بد. تلخ یا شیرین ، در هر صورت رفتنی شد.
این گذر زمان درس ها داره واسه یاد گرفتن. همه چی میره . تنها چیزی که میمونه یاد و خاطره ای هست که تصویرهای ذهنی و موندگاری ها رو سبب میشه.
تو این یک سالی که در ایران انجمن هستم خاطرات نابی با شما برام ثبت شد که تا همیشه موندگار میشه تو اون ته ته های ذهنم. اگه بدی از من دیدین به بزرگواری و کرم خودتون بر من ِ کمترین ببخشین.
و اما با تو هم حرف دارم سال 1391. دیدی بالاخره رفتنی شدی ؟
به چی ِ خودت می نازیدی که داشتی این همه سخت میگرفتی ؟
ولی خب اینو بدون که در نبرد بین روزهای سخت و آدمهای سخت ، این آدمهای سختند که میمونند نه روزهای سخت...
سفرت سلامت...
خوش اومدی بهار 1392