• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
02 در اولويت قرار دادن بچه ها

در اينجا مي خواهم به موضوعي اشاره کنم که ممکن است گفتن آن به لحاظ برخي ملاحظات و مناسبات چندان درست نباشد، اما با تمامي وجودم باور دارم که حقيقت محض است.هنگامي که روابط با کودکان و فرزندان خود را بر روابط با همسرتان در ارجحيت قرار مي دهيد مرتکب اشتباه بزرگي شده ايد که مي توان نهايتاً به قيمت تخريب و از هم پاشيدگي ازدواج تان تمام شود. پدر يا مادر خوب بودن به اين معنا است که حامي خوبي براي فرزندان خود باشيد و از آنها به بهترين نحو مراقبت و حمايت کنيد.اما اين امکان وجود دارد که در تلاش براي اين مهم ناخواسته و ندانسته از همسر خود غافل شويد و او را تشنه ي محبت و توجه نگه داريد.
اين الگورا بارها در خانواده هاي زيادي شاهد بوده ام که در آن يکي يا هر دوي طرفين (زن، شوهر يا هر دو)قسمت اعظم توجه و انرژي رواني و عاطفي خود را صرف کودکان کرده اند و بدين ترتيب فرزندان در حکم چسبي بودند که زن و شوهر را در رابطه کنار يکديگر نگه داشته بودند.يک روز هنگامي که بچه ها به حدي بزرگ مي شوند و به سن خاصي مي رسند که خانه را ترک کنند يا به دانشگاه و... مي روند زن و شوهر رو به يکديگر مي کند و مي بينند که با يکديگر مانند غريبه ها هستند و رابطه شان مرده است. اما چرا؟ زيرا در تمام مدت طرفين رابطه را از عشق، توجه و صميميتي که به منظور شکوفايي و بالندگي به آن نياز داشته محروم ساخته اند. مي توان گفت تمام مدت همه چيز را به فرزندان خود داده اند اما
به خودشان هيچ چيز نداده اند.نهايتاً فرزندان خوب و فوق العاده اي بزرگ مي کنند اما ازدواج شان وجود خارجي هم ندارد.
هرگز مردي را فراموش نمي کنم که سال ها پيش آخر هفته در يکي از اولين سمينارهايم در لوس آنجلس شرکت کرده بود. والتر همسرخود گريس و چهار فرزندشان را که همگي از 12 تا 19 سالگي بودند به همراه خود آورده بود و مي گفت همگي به اين اميد شرکت کرده اند که به عنوان يک خانواده با هم نزديک تر و صميمي تر شوند. هر کس به آن ها نگاه مي کرد مي گفت که حتماً زوجي مطلوب و خوشبخت با فرزنداني فوق العاده هستند.
جمعه بعد ازظهر درباره اين موضوع در سمينار صحبت کردم که چگونه ممکن است بدون آن که متوجه باشيم همسر خود را ازعشق و محبت محروم کنيم و او را تشنه نگه داريم. متوجه شدم که گريس کمي ناآرام و بي قرار شد و دستش را به علامت اين که مي خواهد صحبت کند بلند کرد. هنگامي که از او خواستم تا صحبت کند بلند شد و فوراً شروع به گريه کرد.
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
با گريه گفت:«همه فکر مي کنند ما از اون خانواده هاي حسابي آمريکايي هستيم. اما اگه قرار باشه يه چيزي از اين سمينار ياد بگيرم و با دست پر بيرون برم بايد راستش را بگم و با خودم و اون هايي که دوست شون دارم صادق باشم.و حقيقت اين است که والتر، احساس خوشبختي نمي کنم. تو و بچه ها را خيلي دوست دارم اما تو هيچ وقت منو در اولويت نمي گذاري.از همان لحظه که بزرگترين فرزندمان، جسي، متولد شد، تو بچه ها را در اولويت قرار دادي.تو تمام توجه و محبتي را که من تشنه اش هستم، به آن ها مي دي. به اونها مي گي که چقدر به آنها افتخار مي کني. درست همان کلماتي که من دوست دارم بشنوم.تو فکر مي کني که پدر مطلوبي باشي و به عقيده ي من هم همين طور است اما شوهر خيلي خوبي نيستي.هرگاه تو رو با بچه ها مي بينم، حسودي ام مي شه. حسادت به بچه هاي خودم و بعد از درون احساس بدبختي، تهي بودن و خلأ مي کنم.»
در حالي که گريس هق هق مي کرد والتر بلند شد و او را به خود نزديک کرد. چهار فرزند آنها نيز در حالي که روي صندلي دستهاي يکديگر را گرفته بودند اشک از گونه هايشان سرازير بود. از والتر پرسيدم: «والتر، آيا مي دانستي که گريس چنين احساسي دارد؟»
والتر در حالي که مي لرزيد پاسخ داد: «فکر مي کنم در پشت افکارم بله اما هيچ وقت نخواسته بودم که عمداً او را برنجانم يا ناراحت کنم.» سپس رو به همسرش گفت: «عزيزم، متأسفم. من فقط خواسته بودم پدر خوبي باشم. نمي خواستم به تو احساس عدم محبوبيت بدهم. چرا که واقعاً تورا دوست دارم.»
از والتر پرسيدم:«آيا اين واقعيت دارد که بچه ها را در اولويت قرار داده بودي؟»
با ساده لوحي تمام اعتراف کرد: «بله، همينطور است. در بچگي پدر خودم هيچگاه در خانه حضور نداشت. فکر مي کنم به همين دليل است که من مي خواستم جبران کرده باشم و پدرخيلي خوبي بوده باشم.مي خواستم به خودم اثبات کنم که مي توانيم خانواده ي خيلي خوبي داشته باشيم.»
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
پاسخ دادم:«و خانواده ي خيلي خوبي هم هستيد.اما پايه و اساس يک خانواده ي خيلي خوب پيش از هر چيز يک ازدواج خيلي خوب است. چه فايده اي دارد بچه ها احساس محبوبيت بکنند، اما هيچ وقت نديده باشند که شما هم يکديگر را دوست داريد؟»
سپس رو به گريس کرده از او پرسيدم: «چه خواسته اي از والتر داري؟» گريس با چشماني معصوم و آسيب پذير به والتر نگاه کرد و گفت: «از اينکه هميشه شماره دو باشم خسته شده ام. احساس مي کنم که به اندازه ي بچه ها مهم نيستم.مي خواهم در اولويت باشم.»
سپس ايده اي به نظرم رسيدم.از بچه هاي خواستم که بلند شوند و رو به پدر و مادرشان بايستند. گفتم: «بچه ها، مي خواهم سؤالي را از شما بپرسم: آيا اشکالي دارد چنانچه پدر، مادر را در اولويت اول زندگي اش قرار دهد، حتي پيش از شما؟» بچه هاي همگي لبخند زدند و سپس با هم فرياد زدند: البته که «نه!»
سپس گفتم:«خب والتر، مي خواهم رو به گريس کني و به او بگويي که از حالا به بعد او فرد شماره ي يک زندگي توست.»
هرگز نگاهي را که بر روي چهره ي گريس نقش بسته بود فراموش نمي کنم. والتر در مقابل تمامي حضار رو به همسرش ايستاد، دستهاي او را گرفت و گفت: «عزيزم، قول مي دهم که از همين لحظه به بعد مهمترين و عزيزترين فرد زندگي ام باشي.» سپس هر دو يکديگر را در آغوش گرفتند و جمعيت حاضر نيز همگي ابراز احساسات کردند.
سپس گفتم: «يک لحظه صبر کنيد، والتر، هنوز تمام نشده است! يک چيز مهم ديگر هنوز باقي مانده. مي خواهم به بچه ها بگويي: بچه ها، از حالا به بعد مامان «شماره يک»است!»
در حالي که هنوز گريس را در آغوش خود داشت به بچه ها نگاه کرد و با صدايي بلند گفت: «بچه ها دوست تان دارم. اما از حالا به بعد مامان (شماره يک)است!» چهار بچه ي نوجوان به طرف پدر ومادرشان دويدند و همگي يکديگر را در آغوش گرفتند و در همان لحظه به راستي خانواده اي فوق العاده و مطلوب بودند.
همچنان پس از گذشت سالها، خاطره ي آن روز را با خود دارم و مي دانم که والتر و گريس نيز براي اينکه داستان شان را با شما نيز در ميان گذاشته اند خوشحال اند.
 

یاسی جون

متخصص بخش خیاطی
همان روز والتر در ازدواج خود با همسرش تجديد پيمان کرد.او نمونه ي واقعي مردي مهربان و متعهد بود که بي آنکه خود نيز بداند با قراردادن بچه ها در اولويت، همسر خويش را تشنه ي محبت و توجه نگاه داشته بود.و گريس نيز که نمونه ي مطلوب يک زن فداکار و از خودگذشته بود از اينکه همسر مردي فداکار و پدري مهربان و از خودگذشته بود به خود مي باليد و از اينکه در اولويت نيز نبود هرگز لب به شکايت نگشوده بود.هيچ يک از آنها متوجه ضرر و زياني نبودند که به ازدواج خود مي زدند.
ضرر و زياني که خوشبختانه غير قابل برگشت نبود.
بزرگترين و ارزشمندترين هديده اي که مي توانيد به فرزندان خود بدهيد ازدواجي شاد و ماندگار است. و اين مستلزم کار و تلاش از جانب شماست.
هر بار که قلب نامزد/همسر خود را با محبت سيراب مي کنيد بدانيد که قلب کودکان خود را سيراب کرده ايد. به طوري که در نهايت عشقي را که شما و همسرتان مشترکاً جا به جا مي کنيد به کل خانواده سرايت مي کند و کل خانواده از خوشحالي و خوشبختي لبريز خواهد شد.
منبع:رازهايي درباره زنان
 
بالا