02 در اولويت قرار دادن بچه ها
در اينجا مي خواهم به موضوعي اشاره کنم که ممکن است گفتن آن به لحاظ برخي ملاحظات و مناسبات چندان درست نباشد، اما با تمامي وجودم باور دارم که حقيقت محض است.هنگامي که روابط با کودکان و فرزندان خود را بر روابط با همسرتان در ارجحيت قرار مي دهيد مرتکب اشتباه بزرگي شده ايد که مي توان نهايتاً به قيمت تخريب و از هم پاشيدگي ازدواج تان تمام شود. پدر يا مادر خوب بودن به اين معنا است که حامي خوبي براي فرزندان خود باشيد و از آنها به بهترين نحو مراقبت و حمايت کنيد.اما اين امکان وجود دارد که در تلاش براي اين مهم ناخواسته و ندانسته از همسر خود غافل شويد و او را تشنه ي محبت و توجه نگه داريد.
اين الگورا بارها در خانواده هاي زيادي شاهد بوده ام که در آن يکي يا هر دوي طرفين (زن، شوهر يا هر دو)قسمت اعظم توجه و انرژي رواني و عاطفي خود را صرف کودکان کرده اند و بدين ترتيب فرزندان در حکم چسبي بودند که زن و شوهر را در رابطه کنار يکديگر نگه داشته بودند.يک روز هنگامي که بچه ها به حدي بزرگ مي شوند و به سن خاصي مي رسند که خانه را ترک کنند يا به دانشگاه و... مي روند زن و شوهر رو به يکديگر مي کند و مي بينند که با يکديگر مانند غريبه ها هستند و رابطه شان مرده است. اما چرا؟ زيرا در تمام مدت طرفين رابطه را از عشق، توجه و صميميتي که به منظور شکوفايي و بالندگي به آن نياز داشته محروم ساخته اند. مي توان گفت تمام مدت همه چيز را به فرزندان خود داده اند اما
به خودشان هيچ چيز نداده اند.نهايتاً فرزندان خوب و فوق العاده اي بزرگ مي کنند اما ازدواج شان وجود خارجي هم ندارد.
هرگز مردي را فراموش نمي کنم که سال ها پيش آخر هفته در يکي از اولين سمينارهايم در لوس آنجلس شرکت کرده بود. والتر همسرخود گريس و چهار فرزندشان را که همگي از 12 تا 19 سالگي بودند به همراه خود آورده بود و مي گفت همگي به اين اميد شرکت کرده اند که به عنوان يک خانواده با هم نزديک تر و صميمي تر شوند. هر کس به آن ها نگاه مي کرد مي گفت که حتماً زوجي مطلوب و خوشبخت با فرزنداني فوق العاده هستند.
جمعه بعد ازظهر درباره اين موضوع در سمينار صحبت کردم که چگونه ممکن است بدون آن که متوجه باشيم همسر خود را ازعشق و محبت محروم کنيم و او را تشنه نگه داريم. متوجه شدم که گريس کمي ناآرام و بي قرار شد و دستش را به علامت اين که مي خواهد صحبت کند بلند کرد. هنگامي که از او خواستم تا صحبت کند بلند شد و فوراً شروع به گريه کرد.
در اينجا مي خواهم به موضوعي اشاره کنم که ممکن است گفتن آن به لحاظ برخي ملاحظات و مناسبات چندان درست نباشد، اما با تمامي وجودم باور دارم که حقيقت محض است.هنگامي که روابط با کودکان و فرزندان خود را بر روابط با همسرتان در ارجحيت قرار مي دهيد مرتکب اشتباه بزرگي شده ايد که مي توان نهايتاً به قيمت تخريب و از هم پاشيدگي ازدواج تان تمام شود. پدر يا مادر خوب بودن به اين معنا است که حامي خوبي براي فرزندان خود باشيد و از آنها به بهترين نحو مراقبت و حمايت کنيد.اما اين امکان وجود دارد که در تلاش براي اين مهم ناخواسته و ندانسته از همسر خود غافل شويد و او را تشنه ي محبت و توجه نگه داريد.
اين الگورا بارها در خانواده هاي زيادي شاهد بوده ام که در آن يکي يا هر دوي طرفين (زن، شوهر يا هر دو)قسمت اعظم توجه و انرژي رواني و عاطفي خود را صرف کودکان کرده اند و بدين ترتيب فرزندان در حکم چسبي بودند که زن و شوهر را در رابطه کنار يکديگر نگه داشته بودند.يک روز هنگامي که بچه ها به حدي بزرگ مي شوند و به سن خاصي مي رسند که خانه را ترک کنند يا به دانشگاه و... مي روند زن و شوهر رو به يکديگر مي کند و مي بينند که با يکديگر مانند غريبه ها هستند و رابطه شان مرده است. اما چرا؟ زيرا در تمام مدت طرفين رابطه را از عشق، توجه و صميميتي که به منظور شکوفايي و بالندگي به آن نياز داشته محروم ساخته اند. مي توان گفت تمام مدت همه چيز را به فرزندان خود داده اند اما
به خودشان هيچ چيز نداده اند.نهايتاً فرزندان خوب و فوق العاده اي بزرگ مي کنند اما ازدواج شان وجود خارجي هم ندارد.
هرگز مردي را فراموش نمي کنم که سال ها پيش آخر هفته در يکي از اولين سمينارهايم در لوس آنجلس شرکت کرده بود. والتر همسرخود گريس و چهار فرزندشان را که همگي از 12 تا 19 سالگي بودند به همراه خود آورده بود و مي گفت همگي به اين اميد شرکت کرده اند که به عنوان يک خانواده با هم نزديک تر و صميمي تر شوند. هر کس به آن ها نگاه مي کرد مي گفت که حتماً زوجي مطلوب و خوشبخت با فرزنداني فوق العاده هستند.
جمعه بعد ازظهر درباره اين موضوع در سمينار صحبت کردم که چگونه ممکن است بدون آن که متوجه باشيم همسر خود را ازعشق و محبت محروم کنيم و او را تشنه نگه داريم. متوجه شدم که گريس کمي ناآرام و بي قرار شد و دستش را به علامت اين که مي خواهد صحبت کند بلند کرد. هنگامي که از او خواستم تا صحبت کند بلند شد و فوراً شروع به گريه کرد.