-
توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.
@...گلایه...@
- شروع کننده موضوع afson.ma
- تاریخ شروع
- وضعیت
پاسخ : ◕✿...گلایه...◕✿
همه جا هستي من از همه جا بي خبرم
زير باران،
روي يک شاخه گل سرخ،
در کنار غم و اندوه دلي،
يا ميان خوشي و بي دردي
همه جا هستي و من از همه جا بي خبرم
در کنار غزلي از حافظ ،
در ميان گريه،
در پس نوميدي
همه جا هستي من از همه جا بي خبرم
در کنار همه ي باورها،
يا ميان هرچه ناباوري و ترديد است،
پس يک خاطره تلخ
بعد اندوه جدايي،
بعد دلبستن و بگسستن و دلگير شدن
همه جا هستي و من از همه جا بي خبرم
تو خودت اصل حضوري،درک من محدود است
همه جا هستي و من از همه جا بي خبرم
ياري ام کن بتوانم روي نوميدي ياًس،
روي اين بي خبري
خط بطلان بکشم
و
مدد هاي تو را،از دل و جان احساس کنم
همه جا هستي من از همه جا بي خبرم
زير باران،
روي يک شاخه گل سرخ،
در کنار غم و اندوه دلي،
يا ميان خوشي و بي دردي
همه جا هستي و من از همه جا بي خبرم
در کنار غزلي از حافظ ،
در ميان گريه،
در پس نوميدي
همه جا هستي من از همه جا بي خبرم
در کنار همه ي باورها،
يا ميان هرچه ناباوري و ترديد است،
پس يک خاطره تلخ
بعد اندوه جدايي،
بعد دلبستن و بگسستن و دلگير شدن
همه جا هستي و من از همه جا بي خبرم
تو خودت اصل حضوري،درک من محدود است
همه جا هستي و من از همه جا بي خبرم
ياري ام کن بتوانم روي نوميدي ياًس،
روي اين بي خبري
خط بطلان بکشم
و
مدد هاي تو را،از دل و جان احساس کنم
پاسخ : ◕✿...گلایه...◕✿
روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
پسری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
پسری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت
پاسخ : ◕✿...گلایه...◕✿
دیروز
باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می خورد بر بام خانه ............. .
و اما امروز
باز باران بی ترانه باز باران ,
با تمام بی کسیهای شبانه
می خورد بر مرد تنها ,
می چکد بر فرش خانه
باز می اید صدای چک چکغم...
باز ماتم من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم...
نمی فهمم
کجایقطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟
نمی فهمم,
چرا مردم نمی فهمند
که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست؟؟
دیروز
باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می خورد بر بام خانه ............. .
و اما امروز
باز باران بی ترانه باز باران ,
با تمام بی کسیهای شبانه
می خورد بر مرد تنها ,
می چکد بر فرش خانه
باز می اید صدای چک چکغم...
باز ماتم من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم...
نمی فهمم
کجایقطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟
نمی فهمم,
چرا مردم نمی فهمند
که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست؟؟
پاسخ : ◕✿...گلایه...◕✿
میروم کوچ خواهم کرد من از این شهر و دیار
میروم تا درخم پس کوچه های بی کسی روزگار
من به آتش بکشم آن همه رنج و عذاب بی شمار
میروم تا که بیاویزم دلم را به ان چوبه ی دار
تا که نباشد میان موج و هیاهوی زمانه این بار
میروم تا که نباشم دگر بازیچه ی این روزگار پر زخار
من نخواهم بود دگر بازیگر این سرنوشت خونبار
میروم تا که بسازم کلبه ای من در میان کوهسار
دور باشم من از این مردم و این روزگار غمگسار
میروم تا که بگریم با غم و با اشک و آه درهمان گوشه کنار
دلبرم گل باشد و همدمم هم حویبار
میروم تا که رها سازم د لم را درمیان آبشار
میروم کوچ خواهم کرد من از این شهر و دیار
میروم تا درخم پس کوچه های بی کسی روزگار
من به آتش بکشم آن همه رنج و عذاب بی شمار
میروم تا که بیاویزم دلم را به ان چوبه ی دار
تا که نباشد میان موج و هیاهوی زمانه این بار
میروم تا که نباشم دگر بازیچه ی این روزگار پر زخار
من نخواهم بود دگر بازیگر این سرنوشت خونبار
میروم تا که بسازم کلبه ای من در میان کوهسار
دور باشم من از این مردم و این روزگار غمگسار
میروم تا که بگریم با غم و با اشک و آه درهمان گوشه کنار
دلبرم گل باشد و همدمم هم حویبار
میروم تا که رها سازم د لم را درمیان آبشار
پاسخ : ◕✿...گلایه...◕✿
عصر یک جمعه دلگیر،
دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به انسان نرسیدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بی‌دل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟
عصر یک جمعه دلگیر،
دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به انسان نرسیدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بی‌دل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟
پاسخ : ◕✿...گلایه...◕✿
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق اینبار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست
بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد
یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من
ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد
خاک خامم عطش آتش و می در دل من
بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد
شانه ام زیر غم عالم و آدم اما
یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد
عشق اینبار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست
بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد
یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من
ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد
خاک خامم عطش آتش و می در دل من
بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد
شانه ام زیر غم عالم و آدم اما
یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد
معصومه بانو
متخصص بخش خانه و خانواده
:قاطی:
- وضعیت