نایلون مشکی را چپاند زیر چادرش و کلید را از کیفش بیرون آورد. باید خیلی مخفیانه و چراغ خاموش عمل میکرد.
اول باید سعی میکرد که کلید را طوری توی قفل بچرخاند که توجه کسی را جلب نکند. اما همین که در را باز کرد، سروصدای عفت خانم، همسایهی بغلیشان بلند شد: «ای وای معصومه جون، چرا درتون اینجوری وا...