شخصیتی رئال؟! اما این ادعا را نیز می توان مطرح کرد که حاتمی کیا به چمران، به مثابه شخصیتی رئال پرداخته است و نه قهرمانی دراماتیک. ادعای مذکور، اگرچه منطقا با فضاسازی های صورت گرفته در فیلم، در تضاد و حتی تناقض قرار دارد، اما قابل بررسی است و البته این را نیز نمی توان انکار کرد که فیلمساز، کل فیلم را از آن چمران کرده و ظاهرا می خواهد از طریق او، مسئله ای مطرح کرده و راهکاری ارائه کند بنابراین چمران او، باید با شخصیتی خنثی و بی کارکرد متفاوت باشد. از این رو، پرسش مرکزی این است که : وجه یا وجوه متفاوتی که می توانند شخصیت اصلی "چ" را از یک شخصیت معمولی متمایز کنند چیست؟
عارف؟! مردم دار؟! صلح طلب؟! اولین ویژگی چمران آنجایی خودنمایی می کند که وی از کشته شدن حیوان نیمه جان با بیان این جمله که ((مگه تو خلقش کردی که میخوای جونشو بگیری؟)) جلوگیری می کند. سوای اینکه این سکانس کوتاه به شدت شعاری است و برای مخاطب سینما توهین آمیز، عرفان نمایان شده در چمران نیز تصنعی است و تحمیلی، چرا که مسکوت است و غایب، و در بافت اثر ریشه نمی دواند. اعمالی همچون تلاش برای مذاکره جهت لغو یا تعویق حمله و خارج کردن مجروحین از بیمارستان و اصرار برای انتقال مجروحین و دستور عدم جنگ در کوچه ها جهت محافظت از مردم و پناه دادن به مردم در پایگاه نظامی و حتی محافظت از اسرا، چنانکه پیش از این گفتیم، هیچکدام نه منجر به فاعلیت می گردند و نه حصول، اما نمایانگر حضور شخصیت اصلی ما در کنار مردم هستند. گل روی اسلحه گذاشتن چمران در بیمارستان نیز کارت پستالی است زیبا و نشانه ی صلح طلبی. اما این مردمی بودن و صلح طلبی، که می توانستند برای شخصیت اصلی "چ" هویت بخش باشند و وی را از شخصیتی خنثی متمایز کنند، به سبب ضعف های فیلمنامه ای ناشی از غلیان احساسات فیلمنامه نویس لوث گردیده اند. مردمی بودن این چمران، حتی اگر ظاهری هم نباشد منحصر در حضور است و بی حصول و قابل استیضاح. علتش هم در همان فقدان فاعلیت فردی نهفته است و بس. به راستی چگونه می توان مردمی بود و در مقابل شلیک گلوله ی آر.پی.جی به خانه های مردم سکوت کرد؟ حاتمی کیا حتی در صلح طلبی نیز چمران را دچار افراط می کند که این نیز از همان انفعال بی سر و ته ناشی می شود و نمونه های بارزش، تسلیم در مذاکره و سکوت منفعلانه در قبال حمله به مردم و نکشتن بدمن ماجرا هستند و به نظر می رسد تلفیقی از ادراک سطحی فیلمساز از "ملکه"ی باشه آهنگر با نوعی روشنفکری دینی و عرفان متظاهرانه (که پیش از این در "روبان قرمز" نیز سابقه داشت) منتج به غلطی انشایی در قالب مترادف دانستن صلح طلبی با خودزنی گشته است.
دیپلمات؟! متفکر و مدبر؟! این چمران حتی دیپلمات هم نیست، نشان به آن نشان که در هردو رویارویی اش با عنایتی، ثابت کرد که مذاکره بلد نیست. به اعتبار اعتقادش به اذان و نماز خواندن و شرکتش در مراسم شب قدر (سکانسی که ظرفیت جبران برخی از کمبودهای شخصیتی چمران را نیز داشت اما سریعا پایان یافت) مذهبی است و مسلمان. هم کنش مذهبی دارد و هم مشی و منش مذهبی، اما آنچه چمران را از دیگران متمایز نموده فقط در مسلمانی اش نهفته است؟! متفکر می نماید و مدبر، اما نه متفکر است و نه مدبر. مگر نه اینکه نقشه اش برای حفظ بیمارستان و نجات کامل مجروحین شکست خورد؟ مگر نه اینکه تدبیرش برای استفاده از هلی کوپتر در انتقال مجروحین به آن فاجعه ی عظیم منجر شد؟ مگر نه اینکه همین تفکر و تدبیر غایب که منشا آن نیز انفعال است، موجب شد تا چمران در حضور متوقف گردد و به حصول نرسد و بود و نبودش در سیر کلی حل بحران پاوه تفاوتی نکند و بحران مذکور، سرانجام نه با فاعلیت فردی و تفکر و تدبیر وی، بلکه با بهره گیری فیلمساز از یک عنصر خارجی دیگر در قالب حکم حکومتی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حل و فصل شود؟
فرمانده ی چریک؟! قهرمان جمعی چریک؟! قهرمان جمعی؟! می دانیم که "چ" عنوانی ایهام دار است و هم می تواند چمران باشد و هم چریک. چمران یک تیراندازی غیرایرانی دارد و چند تیراندازی ایرانی و اگرچه جمله ی تحمیلی ((چریک کت و شلواری ندیده بودیم)) عملا او را به چریکی کت و شلواری مبدل نمی کند اما به اعتبار همان تیراندازی ها و گذشته ی مفروضش، می توان چریک بودن او را پذیرفت. اما صرف چریک بودن چمران، او را با سایرین متفاوت کرده است؟! و آیا چمران فرمانده ی چریک است؟! یا قهرمان جمعی چریک؟! شایداغراق نباشد اگر گفته شود جز یک نفر، چریکی به معنای حقیقی کلمه در فیلم مشاهده نمی شود و آنچه از به اصطلاح چریک ها قابل مشاهده است، بیشتر جنبه ی فضاسازی کلی دارد تا ساخت و پرداخت یک چریک و ورود به ساحت فرد. تنها چریک فیلم، خود چمران است و از این رو بیش از آنکه فرمانده ی چریک ها و یا قهرمان جمعی آن ها باشد، فرمانده ای چریک می نماید و قهرمان جمعی (و نه قهرمان جمعی چریک) و البته هیچکدام هم نیست چرا که فرماندهی او به سبب تشخیص اشتباهش در استفاده از هلی کوپتر و سقوط پی در پی مواضع نظامی، به شدت زیر سئوال است. چمران سوای قهرمان نبودنش (که در بندهای پیشین مفصلا به آن پرداخته شد) حتی قهرمان جمع هم نیست به این معنا که هیچکدام از آدمهای پیرامونی اش، علاوه بر اینکه خودشان قهرمان نیستند، توانایی سر و شکل دادن به شخصیت او را نیز آن هم در مقام قهرمان جمع ندارند. آدمهای پیرامون چمران کدامند؟ اولی وصالی می باشد که به اذعان خود منتقدان حامی فیلم، بی کله است و وسترن نما. هموارگی مطلق دارد و یکدنده و یکه بزن و دگم است و سخنران و تندرو. فاقد عمق است و در سطح متوقف، و از این رو فقط و فقط خود را تولیت می کند و بیش از آنکه نماینده ی یک تفکر باشد، تیپی سطحی است ناشی از برداشت تک لایه ای فیلمساز از شخصیت شهدایی همچون اصغر وصالی. فلاحی نیز همچون وصالی از همین برداشت ناقص ضربه می خورد. او نیز به شدت سطح دارد بدون ذره ای عمق، و ورای ظاهر نظامی و وطن خواه او باطنی در کار نیست. اگرچه بابک حمیدیان و سعید راد، بازی هایی قابل تحسین دارند اما هر دو نقش از حفره های موجود در فیلمنامه عمیقا ضربه خورده اند. سیروان هم که حضوری کوتاه دارد و کارکردش در تسهیل بهره گیری فیلمساز از "شباهت و تکرار" نهفته است و بس. همسر سیروان هم اگرچه مهم می نماید اما به سبب تکرارهای بیش از حد لوث می گردد. رابطه اش با چمران، همچون کارد و پنیر است اما کارکردی نمی یابد. وضعیت دوگانه اش (شوهرش در این جبهه و برادرش در آن جبهه) به سبب عدم پرداخت اویس (برادرش) و به تبع آن بی هویتی و ماقبل تیپ بودن او، ناقص می باشد و صلح طلبی اش، فقط و فقط در یک اکت نمایشی و شعاری (تحویل اسلحه به وصالی) منحصر است و کمرنگ. با عنایت به اینکه از این همه، پاسخ قانع کننده ای برای آن پرسش مرکزی بیرون نمی زند، چگونه می توان این چمران را خاص و متمایز از سایرین دانست؟!
غیردراماتیک مصیبت دیگر آنجاست که چمران، چه در مقام قهرمانی دراماتیک و چه در لباس شخصیتی رئال، علیرغم قرار گرفتن در موقعیت های متعدد و متفاوت، دراماتیک نمی گردد به این معنا که نه سیر تطوری در کار است و نه فراز و فرودی، و چمران تقریبا در تمام طول فیلم، یکنواخت است و قالبی. حتی آنچه از زندگی گذشته ی چمران در کنار همسر آمریکایی و فرزندانش و پاره کردن نوار خاطرات و ترک مال و مقام دنیا و... مصور شده یا گفته می شود، علاوه بر اینکه تماتیک فیلم نیست، با سیر داستانی فیلم نیز ارتباط تماتیکی پیدا نمی کند. نگاه حاتمی کیا به چمران نیز یکنواخت است. رفتار عتاب آمیز مادر شهید با چمران و کوبیدن پارچه بر سر و صورت او، می توانست فرصتی باشد که فیلمساز، چمران را کمی از یکنواختی نجات داده و سیر نگاهش به او را دارای فراز و فرود گرداند تا حداقل از این طریق به دراماتیک کردن وی کمک کند اما آنچه در میزانسن فیلمساز رخ می دهد (کلوزآپی از مادر شهید که آرام آرام به مدیوم کلوزآپ بدل شده و سپس کلوزآپی طولانی از چمران، آن هم در حالی که مادر شهید در میزانسن فیلمساز به حال خود رها شده) به وضوح نمایانگر این است که حاتمی کیا، حتی از این سکانس کوتاه نیز جهت مدح چمران بهره می گیرد و قصد ندارد نگاه خود به مرد اول فیلم را از یکنواختی درآورد.
بی چمران !
از این همه، به وضوح می توان دریافت که فیلمساز، نه قهرمانی دراماتیک ساخته و نه شخصیتی رئال. شوربختانه حاتمی کیا برخلاف ادعایی که در جمله ی ((این چمران حاتمی کیاست)) دارد، حتی چمران خودش را هم نساخته. این چمران، نه واقعی است و نه دوست داشتنی، و حتی شخصی هم نیست بلکه منفعل و خنثی است و بی کارکرد و فاقد پیام. این چمران، مفعول است و نه فاعل، و حضور دارد و نه حصول. این چمران یکنواخت است و بی فراز و فرود و غیردراماتیک. اصغر وصالی در جمله ای خطاب به چمران، صراحتا می گوید که او را نمی فهمد و حال، وضعیت مخاطب نسبت به چمران نیز دقیقا همین شده. این چمران، مفروض است و ناشناخته، به گونه ای که درام را عقیم کرده و فیلم را دچار سکته. این چمران، ناقص است و به شدت وابسته به پیش فرض های تاریخی بیرون از فیلم، و برای نجات او، چاره ای نیست جز رو آوردن به معناتراشی و مکاشفات ذهنی بیرون از اثر و تاویل و تفسیرهای فرامتنی و ادراکی معرفتی اما ظاهرا انحصاری و تبلیغات و هیاهوهای اصالتا غیرسینمایی (و حتی گاها ضدسینمایی) به نفع اش و ایجاد هوچی گری و جنجال آفرینی و جوسازی علیه مخالفانش. خاص و پیچیده خواندن این چمران نیز جهت توجیه کمبودهای فراوان موجود در کاراکتر او، عذری است بدتر از گناه. این چمران، خاص نیست و حتی به اندازه ای که فراگیر و ملی شود نیز عام نیست. خاص بودن، نه در بی عملی و ناشناخته بودن، بلکه در عملگرایی و قابل شناسایی بودن نهفته است. پیچیدگی نیز در چند وجهی بودن و نه در تک وجهی بودن نهفته است. و مهم تر از همه آنکه این چمران، خاص و پیچیده نیست، چرا که اساسا مستقل نیست و بیس شخصیتی اش، مقروض از چمران بیرون از فیلم است، بی آنکه در فیلم بازسازی شده باشد. آری ! به سبب تمامی آنچه مختصرا در این بند و مفصلا در این نوشته نگارش شد، این چمران، نه استقلال شخصیتی دارد و نه حتی تا حد زیادی استقرار شخصیتی، و به استثنای سیما و تا حدی صدا و نوع سخن گفتن، نشانی از آن چمرانی که می باید ندارد و به یقین همانی نیست که حاتمی کیا می خواسته با ارتزاق از آن، خود را بیمه ی سیاسی کرده و آخرین حرفش را در سینمای ایران بزند.
بسته ی پیشنهادی اشتباهی ! آری ! کمبودهای پرتعداد کاراکتر چمران، که غالبا از فیلمنامه ی مصیبت زای "چ" ناشی می شود، حتی نسخه ی تجویزی فیلم را نیز دچار اشتباه کرده است. از قرائن چنین پیداست که "چ" دغدغه دارد و پیشنهاد برای مسائل روز. اما نسخه ای که تجویز می کند عملا نه اعتدال، بلکه انفعال است که اگر تعمدی باشد، یادآور تفکر علی بی غمواری و بلاهت و انفعال تبلیغی سینمای فیلمفارسی است و اگر سهوی باشد، باز هم نمایانگر پیروزی مطلق احساسات زودگذر فیلمنامه نویس است بر تفکر و تعقل، و به ورطه ی افراط افتادن ناشی از آن.