• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نقد فیلم های ضد اسلامی

Mahdi Askari

مدير فنی
خوب همونطور که بچه ها منو می شناسند میدونند در بخش بازی سعی کردم تا با حداکثر توان مردم رو از اهداف پلید تولید کنندگان بازی های ویدئویی آگاه کنم
اما به دلیل اینکه در کنار بازی های رایانه ای که نقش مهمی در تغییر اذهان عمومی دارند فیلم های ساخته شده توسط سینمای هالیوود نیز این اهداف را دنبال می کنند پس تصمیم گرفتم نقد فیلم های ضد اسلامی رو هم براتون بذارم .

آیا تا به حال به فیلم هایی نظیر مرد عنکبوتی ، 24 ، آواتار و ... توجه کرده اید؟
آیا از محتویات این گونه فیلم ها آگاهی کامل دارید ؟

نقد این فیلم ها در سراسر دنیای مجازی بسیار است اما سعی می کنم این گونه فیلم ها را خودم نقد کنم تا این انجمن به مرجعی برای کپی برداری تبدیل شود

در پایان از دوستانی که تمایل به همکاری دارند کمال تشکر را دارم اما به یک نکته توجه کنند که اگر می خواهند عکس قرار دهند برای هر فیلم بیش از 15 عدد قرار ندهند تا صفحات سنگین نشود و همه بتوانند استفاده کنند

ممنون
پلنگ - مدیر بخش بازی های ویدئویی که هیچ ربطی به این بخش ندارد :نیش:
 

Mahdi Askari

مدير فنی
جا دارد دوباره این دو مطلب را برایتان قرار دهم

یک توضیح در این موارد باید بدهم ( حتما خوانده شود )
انسان دو حافظه ارد حافظه خود آگاه و حافظه نا خود آگاه
حافظه خود آگاه حافظه و دید معمولی و عادی ماست که کارهای روزمره خودرا انجام می دهیم اما حافظه ناخودآگاه تمام آنچه پیرامون ما میگذرد را میبیند و درک می کند و آنها را ثبت می کند تا در مواقع اضطرار آنها را به یاد ما بیاورد
با یک مثال خیلی کوچک و ملموس این قضیه را واضح تر بیان می کنم
شما دارید دنبال یک یک کتاب در کتابخانه می گردید اما آنرا یافت نمی کنید یعنی حافظه خودآگاه شما این را برای شما تحلیل نمی کند اما یک نفر دیگر همان لحظه می آید و آن کتاب را بر می دارد آن لحظه حافظه ناخودآگاه شما اطلاعات مربوط به جزئیات قرار گرفتن آن کتاب در کتابخانه به شما می دهد و شما یادتان می آید آن کتاب را همان جا دیده اید
از این ساده تر نمی توانستم بیان کنم واقعا ببخشید
ربط این موضوع را با این بازیها با سخن یکی از تحلیل گران عزیز بیان می کنم
البته پیشاپیش عذر می خواهم و سر به پایین انداخته این قسمت را می نویسم
وقتی شخصی به یک عکس های مستهجن نگاه می کند فقط ذهنش به نگاه کردن به آن است اما در گوشه همان عکس یک محصولی مانند شراب و یا سیگار تبلیغ می شود همان شخص چند روز بعد برای خرید سیگار یا شراب به مغازه می رود و ناخودآگاه اسم آن محصول به ذهنش می رسد
شما هم وقتی دارید این بازی ها را بازی می کنید فقط به فکر بازی کردن هستید اما چند وقت دیگر اگر قضیه ای پیش آید ناخودآگاه ذهنتان به سمت قضیه های پشت پرده این بازی ها و فیلم ها هدایت می شود.
ممنون که وقتتان را به این قسمت دادید و این را خواندید.

و نشان دادن اهداف پلید دشمنان با این عکس راحتتر بیان می شود

 

Mahdi Askari

مدير فنی
خوب اولین فیلم ، فیلم 300

بدلیل خراب بودن کامپیوتر نقد این فیلم از وبلاگ راه ما کپی شد و خودم نتونستم از فیلم عکسبرداری کنم



نقد فیلم ضد اسلامی و ضد ایرانی 300


اکثر نقد هايي که به فيلم 300 شده بيشتر به جنبه ضدّيت اين فيلم با ايران و يا به مباحث تاريخي اين فيلم وارد شده است. اما نکته قابل توجه اين است که اين فيلم نه تنها بر عليه ايران بلکه با رويکرد ضد اسلامي و ضد ديني ساخته شده است. نقد پيش رو از نگاه اسلامي و ديني به مسائل گوناگون این فيلم مي پردازد. مقدمه چند نکته قابل توجه در فيلم : 1. اين فيلم بنابه گفته بسياري از مورّخان و منتقدان سينما و حتي بسياري از يونانيان، دست به تحريف در تاريخ ايران زده و تاريخ تمدن ايران و يونان باستان را به شکل ديگري غير از حقيقت تاريخ معرفي مي نمايد. 2. اين فيلم کاملا بر عليه معنويت و روحانيت ساخته شده ولي در عين حال تناقضاتي هم در آن وجود دارد. 3. اين فيلم بعد از جنگ 33 روزه لبنان در سينماهاي آمريکا اکران شده و بي ارتباط به اين مسئله نيست. چراکه اين فيلم يک سال قبل از اکران آماده شده بود اما به تاخير افتاد بطوري که بعضي از کارشناسان، براي اين تاخير، ماجراي مقاومت 33 روزه لبنان در برابر اسرائيل را ذكر مي‌كنند و معتقدند پس ازاين پيروزي، براي دشمنان اسلام اسطوره شكني بسيار لازم بود. 4. زشت و خشن جلوه دادن ايران به طور مستقيم و بطور غير مستقيم اسلام از اهداف اصلی فیلم بشمار می رود. 5. کپي برداري هاي فيلم از ايدئولوژي عاشورايي و نهضت حسيني، که قطعا فقدان ايدئولوژي و فقدان اسطوره در غرب، باعث شده که سازندگان صهيونيست اين فيلم به دزدي و کپي برداري از ايدئولوژي و اسطوره هاي اسلامي روي بياورند. آقاي کلهر مشاور رئيس جمهور در نقد اين فيلم گفته : در حقيقت غرب خيلي تلاش كرده تا در مقابل اين باور عاشورايي بايستد و از آن تلقي خشونت‌طلبي كند اما با اين واقعيت فطري مواجه شد كه كودك غربي هم بيش از قهرمانان غربي، از عاشورا و چيزي شبيه آن خوشش مي‌آيد گويا به ايدئولوژي و اسطوره هاي اسلامي حسادت شده ... !!! مجيد شاه حسيني از کارشناسان سينما دراينباره مي گويد : جاي خالي مفاهيمي مثل شهادت و کربلا در فرهنگ غرب خالي است و هاليوود با ساخت فيلم 300 به نوعي در پي ايجاد نوعي کربلا به روايت يوناني ها و عليه ايران بوده است. 6. ايران هراسي يکي ديگر از جنبه هايي است که در فيلم بدان پرداخته شده است. يکي از محورهايي که غرب امروزه دنبال مي کند اين است که ايران را محور شرارت جلوه دهد. و ..... می توان به طور قطع ادعا کرد که این فیلم در چند دهه اخیر یکی از مهمترین فیلم هایی است که به صورت تخصصی به اهداف ضد اسلامی و ضد مهدویت پرداخته و در جهت تفکر آرماگدون یا همان آخر الزمان صهیونیزم و فراماسونری ساخته شده است.
. : : تحلیل فیلم : : .


نقد اول (دقیقه 1 فیلم) : نماد های ماسونی
روی عکس کلیک کنید .....



نقد دوم (دقیقه 3 فیلم) : کپی برداری از نهضت عاشورا و ایدئولوژی اسلامی
روی عکس کلیک کنید ....
نقد سوم (دقیقه 7 فیلم) : محور ایران هراسی و اسلام هراسی
روی عکس کلیک کنید ....
نقد چهارم (دقیقه 8 فیلم) : اسلام هراسی
بدون عکس


نقد پنجم (دقیقه 10 فیلم) : جریان فمینیستی فیلم
روی عکس کلیک کنید ....

نقد ششم (دقیقه 14 به بعد) : تخريب چهره روحانيت
روی عکس کلیک کنید ....

نقد هفتم (دقیقه 17 فیلم) : القاء تقابل عقل و وحی
روی عکس کلیک کنید .....


نقد هشتم (دقیقه 24 به بعد) : کپی برداری دوم از نهضت عاشورا و ایدئولوژی اسلامی
روی عکس کلیک کنید .....
نقد نهم (دقیقه 37 فیلم) : اسلام هراسی
بدون عکس

نقد دهم (دقیقه 40 فیلم) : القاء تقابل آزادمردی با بندگی
بدون عکس

انقلاب اسلامی یک حرکت عدالت محور، عقلگرا و منطق محور، و همچنین یک جنبش بر اساس کرامت انسان، برای نشان دادن هویت اصلی انسان هاست. برخلاف آنچه در فیلم القاء می شود.


نقد یازدهم : اسلام هراسی
روی عکس کلیک کنید .....

نقد دوازدهم (دقیقه 58 فیلم) : روی عکس کلیک کنید .....


نقد چهاردهم : شیعه هراسی (لشکر سید خراسانی)
روی عکس کلیک کنید .....




نقد شانزدهم (دقیقه 73 فیلم) : مهدی هراسی
روی عکس کلیک کنید .....


نقد هفدهم (دقیقه 96 فیلم) : به نوک پيکان کمانداران لشکر خشايار خوب دقت کنيد!!!
نقد هیجدهم (دقیقه108فیلم) : معنویت ستیزی و دشمنی با روحانیت
روی عکس کلیک کنید ....

ناگفته های فیلم : تعداد سربازان لشکر لئونادوس در فيلم 300 نفر و لشکريان ايران 180 هزار نفر معرفي شده، اما در هيچ جاي تاريخ بدين شکل بيان نشده، بلکه در تاريخ تعداد لشکريان ايران 18 هزار نفر و تعداد لشکريان يونان 2800 يا 4000 يا 6800 نفر بيان شده است که تحت فرماندهي 300 نفرمي جنگيدند، نکته ديگري که در فيلم بدان پرداخته شده وضعيت بسيار نامناسب و مبتذل حرمسراي شاه ايران است که تداعي کننده فيلم هاي مبتذل و غير اخلاقي غرب است اما بايد گفت که تاريخ چيزي غير ازاين را گواه مي باشد تا آنجا که در تاريخ ايران، زنها از بهترين حجاب و پوشش مناسب برخوردار بوده اند و موازين اخلاقي بسيار رعايت مي شده.

خاتمه : اين تحليلي ناچيز از فيلم 300 بود که با زحمات فراوان تهيه و تنظيم شده، اما اين به اين معنا نيست که اين فيلم ديگر نقدي با نگاه ديني ندارد بلکه ممکن است انتقادات بيشتري به ذهن بينندگان اين فيلم برسد که در اين تحليل نيامده، بنابراين اين تحليل تير خلاصي نيست. از همه خوانندگان اين تحليل خواهشمنديم اگر باز هم نکته اي از اين فيلم برداشت کردند به آدرس اينترنتي ما ارسال نمايند تا ازپيشنهادات و انتقادات بهره مند شويم. اميدواريم براي زمينه سازي ظهور منجي عالم بشريت امام مهدي عليه السلام گامي به جلو برداشته باشيم ....
 

Mahdi Askari

مدير فنی
خوب بریم سراغ فیلم
Priest – در جستجوی خون آشامان ضد مسیح


فیلم “کشیش یا Priest ” یکی از تازه ترین آثار سینمای آخرالزمانی هالیوود است که می تواند ارتباط سینمای غرب را با برخی موضوعات محوری این سینما که به کررات روی پرده رفته و سالهاست فیلم های بسیاری براساس این سوژه ها ساخته شده ، نشان داده و همچنین وجه تسمیه حضور ماندگار برخی ژانرهای اصلی سینمای آمریکا ( مانند وسترن ) را بازتاب دهد. “کشیش” یک فیلم پست آپوکالیپتیک یا پسا آخرالزمانی است که برخلاف سایر آثار مشابه ، دوران ثبات پس از جنگ آخرالزمان را به تصویر می کشد که بشر در حال بازیافت زندگی گذشته خود است اما مجددا مورد هجوم نیروی شر ( در این فیلم خون آشامان ) قرار گرفته و آرماگدونی دیگر را در برابر خویش می بیند. فیلم با یک کابوس قدیمی آغاز می شود که سالهاست “کشیش”(با ایفای نقش پل بتانی ) شخصیت اصلی داستان را رنج می دهد. در این کابوس ، کشیش ( که به همراه یارانش بر پیشانی و صورت خود علامت صلیب را خالکوبی کرده)در تعقیب و گریز درون مکانی به نام کندو و به دنبال خون آشامان، به تله افتاده و عده ای از یاران خود را از دست می دهد از جمله یکی از نزدیکترین دوستانش که در آخرین لحظات ، دستش را رها می کند. پس از این ورودیه ، فیلم با یک انیمیشن دو بعدی ، مقدمه ای را برای فیلم باز می گوید : “…قصه از این قرار بود ، آدمی همیشه وجود داشته ، خون آشام نیز همیشه وجود داشته است ، از آغاز هر دو گروه با یکدیگر می جنگیدند ، خون آشام ها قویتر و سریعتر بودند ، ولی انسان خورشید را داشت ، ولی کافی نبود و طی سالیان متمادی اوضاع به همین صورت پیش رفت ، هر دو طرف نه تنها یکدیگر را از بین می بردند ، بلکه دنیا را نیز با خود نابود می کردند ، با قرار گرفتن در خطر انقراض ، بشر به پشت دیوارهای شهر عقب نشینی کرد و تحت حمایت کلیسا قرار گرفت ، آن زمان بود که سلاح نهایی پیدا شد : کشیش ها . جنگجویانی با قدرت خارق العاده که کلیسا آنها را برای مبارزه با خون آشامان آموزش داده بود ، آنها به تنهایی ورق را به سوی بشریت برگرداندند ، خون آشامان باقیمانده را تبعید کردند و کلیسا به سبب ترسی که از سلاح تولیدی خود داشت ، دستور انحلال گروه کشیش ها را داد. جنگجویان سابق به جامعه ای بازگردانده شدند که دیگر نیازی به آنها نداشتند. با گذشت سالها کشیش های اندک باقیمانده ، همانند تهدیدی که قبلا از سوی خون آشامان وجود داشت به فراموشی سپرده شدند…” با آن انیمیشن و این توضیحات( که نقشی اساسی در بازگشایی زبان ایهام آمیز فیلم دارد و می توان همه کلیدهای روایی و تصویری فیلم را در آن یافت) ، فیلم “کشیش” به عنوان بندی خود می رسد و پس از آن قصه اصلی از سرزمینی نابود شده در غرب آغاز می شود و از شهری نیمه ویران به نام آگوستین که برادر و زن برادر کشیش (به نام اون و شانون پیس) به همراه دخترشان (لوسی) در آن زندگی می کنند و سعی دارند زمین های رادیواکتیو شده آن (احتمالا پس از جنگ اتمی آخرالزمان که پشت سرگذارده شده) را احیاء نمایند. در همین حال خون آشامان به شهر آگوستین حمله کرده ، شانون را کشته ، اون را به سختی مجروح کرده و لوسی را می دزدند. این در شرایطی است که “کشیش” در شهر دوازدهم از شهرهای کلیسای اسقفی به مراکز اعتراف مراجعه کرده و کابوس هایش را برای اسقف اعظم ( کریستوفر پلامر) بیان می کند ولی در مقابل، اسقف وی را به خواندن اوراد مقدس توصیه نموده و همان شعار همیشگی شهر را تکرار می کند که “اقدام علیه کلیسا به مثابه اقدام علیه خداست”. اما روایت کلانتر شهر آگوستین به نام هیکس از ماجرای حمله خون آشامان و زخمی و کشته شدن برادر و زن برادر و دزدیدن شدن لوسی ، کشیش را وامی دارد برای دریافت اجازه مقابله با خون آشامان و بازگرداندن لوسی نزد اسقف اعظم بروند. ولی کلیسای اسقفی با ذکر اینکه دیگر خطری از جانب خون آشامان متوجه آنها نیست ، کشیش را از رفتن به غرب و شهر آگوستین بازداشته و هرگونه اقدام وی در این جهت را اقدام علیه کلیسا و خدا ارزیابی می کند. کشیش با زیر پاگذاردن قوانین لیسای اسقفی راهی غرب شده و در ویرانه های آگوستین ، کلانتر هیکس را یافته و همراه او عازم مبارزه با خون آشامان برای بازگرداندن لوسی می شود و البته کلیسای اسقفی هم بیکار ننشسته و۳ تن از بازماندگان گروه کشیش ها را برای دستگیری و کشتن کشیش اعزام می نماید. کشیش در می یابد که خون آشامان خود را بازیابی کرده و برای جنگی دیگر و حمله به شهرهای کلیسای اسقفی آماده می شوند. شاید بسیاری از تماشاگران پی گیر سینما در یک نگاه متوجه شوند که شباهت های اساسی بین خط داستانی فیلم “کشیش” و اثر مشهور جان فورد در سال ۱۹۵۶ یعنی فیلم “جویندگان” وجود دارد که با نام “در جستجوی خواهر” در ایران به نمایش عمومی درآمد.در فیلم “جویندگان” نیز سرخپوستان کومانچی به خانه دورافتاده برادر شخصیت اصلی داستان (ایتن ادواردز) حمله کرده، او و همسرش(مارتا) را همراه یکی از دخترانش به نام لوسی کشته و دختر کوچک خانواده به اسم دبی را دزدیده و با خود می برند. ایتن ادواردز که از جنگجویان جنگ های انفصال بوده تصمیم می گیرد به کمک جوانی به نام مارتین (که قصد ازدواج با لوسی داشت) به سرزمین کومانچی ها رفته و دبی را به خانه بازگرداند. ایتن ادواردز و مارتین در این سفر طولانی با گروهی از همراهان ایتن در جنگ های انفصال از جمله کشیش/جنگجویی به نام سمیوئل کلایتن به جنگ با اسکار ( رییس قبیله کومانچی ) و یافتن دبی می روند. در فیلم “جویندگان” نیز در همان سکانس نخست فیلم و صحنه بازگشت ایتن ادواردز به خانه ، از نحوه برخورد مارتا با ایتن مشخص می شود که عشقی قدیمی مابین آنها وجود داشته ، اما غیبت طولانی ایتن به دلیل شرکت در جنگ های انفصال باعث گردیده تا مارتا به ازدواج برادر ایتن دربیاید . همان اتفاقی که در فیلم “کشیش ” افتاده و به خاطر حضور طولانی کشیش در نبرد علیه خون آشامان ، شانون به ازدواج برادر کشیش یعنی اون درآمده است. در فیلم “کشیش” هم شخصیت اصلی به همراه جوانی(کلانتر هیکس) که با خانواده پیس رابطه عاطفی داشته (عاشق لوسی بوده) عازم جنگ با ربایندگان می شوند مثل ایتن ادواردز که با مارتین به دنبال دبی ادواردز می روند. به خاطر داریم که رابطه مارتین با لوسی ( در فیلم جویندگان) هم مانند ارتباط هیکس و لوسی( در فیلم کشیش) ، رابطه چندان آشکاری نبود.



در فیلم “جویندگان” ، مارتین از اینکه ایتن به خاطر ازدواج احتمالی لوسی با اسکار، رییس سرخپوستان و ( بنا به اعتقاد خودش آلوده شدن خونش )، وی را بکشد ، در هراس است همچنانکه هیکس نیز از هشدار کشیش مبنی بر کشتن لوسی به خاطر آلوده شدن خونش توسط خون آشامان، در اضطرابی دائم به سر می برد و این هراس و اضطراب تا آخرین لحظات فیلم برجای است تا زمانی که پس از انفجار قطار خون آشامان و از بین رفتن “کلاه سیاه” ، لوسی را در کنار کشیش می یابد و آرام می گیرد. همانطور که وقتی در فیلم “جویندگان” پس از جنگ با کومانچی ها و کشته شدن اسکار ، بالاخره دبی را در حال فرار می یابند ، مارتین با فریاد از ایتن می خواهد که دبی را نکشد و ایتن با در آغوش کشیدن دختر برادرش ، به همه نگرانی های پسر خوانده پایان می دهد. اسکات چارلز استوارت ( کارگردان ) ، کوری گود من (فیلمنامه نویس) و مین وو هیونگ ( نویسنده سری نوول گرافیکی) فیلم ، علاوه بر آنچه گفته شد حتی در نوع شخصیت پردازی هم به شدت تحت تاثیر کارگردانی جان فورد ، فیلمنامه فرانک نیوجنت و نوول آلن لی می بوده اند . فی المثل نحوه تغییر و تحول شخصیت کشیش از یک مرد روحانی به کاراکتری انتقامجو یا هیکس که از یک کلانتر بی دست و پا در برخورد با خون آشامان به جایی می رسد که حتی جان کشیش را از دست آنها نجات می دهد( مارتین نیز در ابتدای سفر طولانی اش با ایتن ادواردز همین گونه بی دست و پا می نمایاند و حتی در ابتدای جنگ با کومانچی ها وقتی اولین گلوله را شلیک می کند ، برزمین می افتد ولی بعدا در نجات دبی ، تلاش فداکارانه ای نشان می دهد). حتی مرد کلاه سیاه نیز شباهت های انکار ناپذیری با اسکار ( رییس کومانچی ها ) دارد اگرچه وی ابتدا آدم بوده و سپس به خون آشامان پیوسته و اینک یک موجود دوگانه نیمه بشر و نیمه خون آشام است اما اسکار نیز در نوع رفتار و اخلاق شباهت های انکار ناپذیری با سفید پوستان آمریکایی به خصوص ایتن ادواردز دارد. او اهل معامله و انتقام و حتی ازدواج با سفید پوستان است (و در این مورد حتی از سفید پوستان نیز پیشی می گیرد چراکه نژاد پرستی امثال ایتن را ندارد یعنی درحالی که ایتن قصد کشتن دبی را به خاطر ازدواج با سرخپوستان دارد ، او بدون اینگونه حس نژاد پرستی، با یک سفیدپوست ازدواج می کند). ضمن اینکه در آثار آخرالزمانی هالیوود ، دورگه ها یا موجوداتی که پیش از این در جبهه دیگری بوده و سپس به خط مقابل رفته اند چه در طرف به اصطلاح خیر و چه در سوی شر ، از وجه دراماتیک قوی و تاثیر گذاری برخوردار بوده اند ؛ از دارت ویدر (جنگ های ستاره ای) گرفته که پیش از این آناکین اسکای واکر جدای بود تا سایرون ( ارباب حلقه ها) تا ولد مورت ( هری پاتر) و تا سرهنگ کورتیس (و اینک آخرالزمان) در جبهه ظاهرا شر و امثال سرگرد ریپلی قسمت چهارم “بیگانه” که به یک نیمه انسان / نیمه هیولا بدل می شود و هل بوی که از قعر جهنم می آید ولی با بریدن شاخ هایش در مقابل شر قرار می گیرد و تا همین کلاه سیاه که توسط ملکه خون آشامان به موجودی دورگه از انسان و خون آشام بدل شده است. تقلید اسکات استوارت از جان فورد حتی در برخی میزانسن ها و نماها به وضوح مشخص است ، فی المثل در صحنه ای که خون آشامان پس از کشته و مجروح کردن اون و شانون به سراغ لوسی در زیرزمین می رود ، تصویر لوسی را در تاریک و روشنی زیر زمین می بینیم که سایه مرد کلاه سیاه برروی صورت وحشت زده لوسی می افتد. این صحنه دقیقا نمایی که دبی ادواردز در فیلم “جویندگان” با اسکار (رییس کومانچی ها) مواجه می گردد را تداعی می نماید. در آن صحنه نیز ، دبی در پشت سنگی پناه گرفته است که سایه اسکار برروی صورت وحشت زده او می افتد.



وجود تمدن های شهری در میان بربریت صحرا و بیابان های فیلم “جویندگان” بی شباهت به آن شهرهای کلیسایی فیلم “کشیش” در دل صحراهای خشک و بی آب و علف نیست ، خصوصا اینکه خانه دورافتاده پیس ها در شهر کوچک آگوستین بسیار شبیه به خانه تک افتاده ادواردزها در فیلم “جویندگان” است. همچنین مخفی شدن سرخپوستان کومانچی در میان تخته سنگ ها و کوههای صعب العبور مانند پنهان شدن خون آشامان در کندوها و راهروهای زیر زمینی و تاریک است. فضای وسترنی جنگ خون آشامان با کشیش از جمله فرمانده آنها که لباس مخصوص وسترنی داشته و به “کلاه سیاه” مشهور است، قطاری که خون آشامان را حمل می کند و نوع ایستادنش در ایستگاه با آن دود و دم و در حالتی مبهم که آثاری مانند ” قطار ۱۰/۳ به یوما” و ” محاکمه در آفتاب” را به خاطر می آورد و بالاخره آن دوئل روی قطار بین کشیش و کلاه سیاه به ویژه حضور کاراکتر کلانتر هیکس (که تداعی گر بلاواسطه آثار وسترن است) بیش از هر موضوعی فیلم “کشیش” را در یک فضای وسترن کلاسیک با “جویندگان ” همسان می سازد. اما تقلید آشکار کارگردان از عناصر ساختاری معمول انواع و اقسام فیلم های امروز هالیوودی ، فیلم را علیرغم الهامات و وابستگی های تماتیکش به فیلم “جویندگان” از یک ساختار اریژینال دور می سازد. این تقلید تقریبا از همان اولین صحنه فیلم به چشم می خورد. نمای رها شدن دست فردی که بعدا در صف خون آشامان به کلاه سیاه معروف می شود توسط کشیش در آن تونل تنگ و تاریک کندو و سرخورده شدن وی از چنین واقعه ای که به طور دائم کابوس شب های تنهایی اش می گردد ، سکانس نخستین فیلم “صخره نورد” (رنی هارلین-۱۹۹۳) را به ذهن متبادر می سازد که سیلوستر استالونه در یک عملیات نجات ، به همین شکل ناچار از رها کردن دست یکی از دوستانش شده و همین حادثه ناگوار آنچنان آزرده اش می سازد که دیگر دست از کار و زندگی شسته و به انزوایی خود خواسته فرو می رود تا اینکه در آخرین صحنه فیلم با نمایش همین تصویر آشنا،دوستی دیگر را از مرگ نجات می دهد. درست مثل تصویر آشنایی که هنگام نجات یافتن لوسی توسط کشیش می بینیم (هنگامی که در حال پرتاب شدن از قطار در حال حرکت است)توسط همان دستی که کلاه سیاه را رها کرده بود و تاکید دوربین برروی این نجات دشوار با دست ، نشانه ای دیگر از همان کلیشه یاد شده به نظر می رسد که البته برای استفاده از تاثیر گذاری دراماتیک آن به این شیوه به اصطلاح گل درشت درون فیلم گنجانده شده است. همچنین نوع استفاده از سلاح های خاص برای تقابل با خون آشامان که توسط کشیش از غلافشان خارج می شود با استفاده از اسلوموشن ، فیلم های به اصطلاح رزمی-حماسی یکی دو دهه اخیر همچون “خانه خنجرهای پرنده” ( ژانگ ییمو) یا “قول” ( چن کایگه) و یا حتی “ماتریکس” (برادران واچفسکی) را تداعی می کند. یا بهره گیری از شوک های لحظه ای با استفاده از افکت و حرکت سریع دوربین از دیگر کلیشه های مورد استفاده اسکات استیوارت است تا با تحت تاثیر قرار دادن مخاطب ، سوژه را برایش مخوف تر سازد. مثلا در صحنه ای که خون آشامان به یکی از شهرهای مسیرشان حمله می کنند، طبق معمول از صدای حرکتشان ، گویی زمین لرزه پدید می آید.این حالت زمین لرزه ، هم در زمان حمله شان به خانه اون پیس مشاهده شد ، هم در هنگامی که به ایستگاه قطار نزدیک می شدند و سوزن بان ایستگاه با همان صدای شبیه زمین لرزه از خواب بیدار شد و نیز در همین صحنه که زوجی در یک خانه آن را احساس می کنند و مرد جوان این زوج برای دریافت واقعیت آن سر و صدا و لرزش ، نزدیک پنجره خانه می شود و با توجه به سکوت موجود یک لحظه به سوی همسرش برگشته و می گوید که خبری نیست و در همان لحظه (مانند بسیاری از فیلم های مشابه) ناگهان سوژه اصلی ایجاد خطر (در اینجا خون آشام) از پنجره وارد اتاق شده ، مرد را نابود کرده و به سوی زن جوان و نوزادش هجوم می برد. به همه این کلیشه های رایج بیفزایید : استفاده از موتورسیکلت های آنچنانی که در فیلم های رایج هالیوود بسیار باب است .اگرچه از برخی فیلم های دهه ۷۰ میلادی مانند “ایزی رایدر” وارد سینما شد ولی در بعضی فیلم های دهه اول هزاره دوم مانند “Tip Toes” و “ماموریت: غیر ممکن” (با هنرنمایی تام کروز) نیز رویت گردید و حتی به آثار نیمه فانتزی – نیمه اکشن همچون “آقا و خانم اسمیت ” هم راه یافت و حالا کشیش های گروه صلیبیون برای شکار دشمنان خون آشامشان به چنین وسایلی متوسل می شوند! اما آنچه در این دسته از شباهت های دو فیلم “کشیش” و “جویندگان ” بسیار غریب به نظر می رسد ، مقایسه بین دو گروه ضد قهرمان یعنی سرخپوستان و خون آشامان است. اینکه این دو گروه از منظر سازندگان فیلم “کشیش” چه قرابتی با یکدیگر داشته اند؟



برای پاسخ به این پرسش بایستی رجوعی به باورها و اعتقادات آخرالزمانی غرب صلیبی/صهیونی داشته باشیم که در واقع درونمایه این دسته از فیلم ها را شکل می دهند. چراکه سازندگان فیلم با همان باورها ، پشت دوربین “کشیش” قرار گرفته اند. در زمره تهیه کنندگان فیلم ، امثال مایکل دی لوکا به چشم می خورند که در کارنامه اش اثار ایدئولوژیک و آخرالزمانی مانند :”با خشم بران” ، “شبکه اجتماعی” ،”Ghost Rider” ، “تیغ”، “ماگنولیا” ،”پلزنت ویل” ، “شهر تاریک” و ” نسخه نهایی کابوس در الم استریت” به چشم می خورد ولی توجه به تنها فیلم قبلی کارگردان ( اسکات استیوارت) را نباید ازنظر دور داشت که پیش از این فیلم شرک آمیز و آخرالزمانی”لژیون” را براساس تلفیق تفکرات توراتی و عهد عتیق با اندیشه های آخرالزمانی مسیحیان صهیونیست ( اوانجلیست ها) ساخته بود. بایستی به این نکته توجه کرد، فاتحان قاره آمریکا اغلب پیرو فرقه ای بودند که عهد جدید را با آموزه های اشراف یهود ترکیب نموده و آرمان های تاریخی/سیاسی آنها را به عنوان تکلیف دینی خویش قرار می داد تا به قول خود زمینه های بازگشت مسیح موعود را فراهم آورند. این آرمان ها (که به عنوان شروط اصلی زمینه سازی بازگشت مسیح موعود ذکر گردید) عبارت بودند از : ۱- کوچاندن قوم یهود به سرزمین مقدس فلسطین و برپایی اسراییل بزرگ ۲- برپایی جنگ آخرالزمان یا آرماگدون برای دردست گرفتن حاکمیت جهانی به مرکزیت اسراییل آنها که چنین آرمان هایی را فراراه خود به عنوان تکلیف الهی برشمردند ، در اصطلاح پیوریتن نامیده شدند و در کنار اشراف یهودی که هزینه های سفر کریستف کلمب را برای کشف قاره نو پرداخته بودند ، نخستین مهاجران این قاره به شمار آمدند. آنها به آمریکا رفتند نه برای اینکه مکان تازه ای برای زندگی و خوشبختی بیابند بلکه براساس اسناد و شواهد معتبر خودشان ، پیوریتن های مهاجر برای عملی ساختن همان تکلیف الهی به آمریکا رفته و ایالات متحده را بنیاد گذاردند و حتی آن را “اسراییل نو” و یا “نئو اورشلیم” نامیدند. این اعتقاد و باور حتی همین امروز در بسیاری از متون و نوشته ها و کتب آمریکاییان به چشم می خورد و حتی در سینما نمودی آشکار دارد . در دایره المعارف بریتانیکا آمده است که پیوریتن ها چنان خود باخته عهد عتیق شده بودند که می خواستند به جای نیو انگلند، نام نیو اسراییل را به آمریکا بدهند. پیوریتن ها پیام آور ابعاد وحشت آفرین مندرج از عهد عتیق برای دنیای جدید بودند. در آن کتاب برخی دستورات وحشتناک وجود دارد که به هنگام اشغال(یا به قول خودشان بازپس گیری) سرزمین فلسطین، می بایست به مرحله اجرا گذاشته شود که این دستورات دهشتناک قبل از هر جا توسط خود آنها و در مورد بومیان و سرخپوستان قاره نو به مرحله اجرا درآمد . ییوریتن ها با انتخاب کتاب عهد عتیق به عنوان راهنمای عمل ، اعمال وحشتناک خود را در آمریکا به این کتاب مستندکردند. نوآم چامسکی (نطریه پرداز و اندیشمند یهودی ) در کتاب خود با نام ” سال ۵۰۱ : اشغال ادامه دارد” تاریخ انباشته از “پاکسازی های قومی” و فشارهایی که از جانب کریستف کلمب بر بومیان آمریکا وارد آمد را مورد بررسی قرار می دهد و ضمن بیان اینکه پیوریتن ها سرزمین آمریکا را سرزمین موعود نامیدند و بومیان و سرخپوستان آنجا را اشغالگران کنعانی تلقی کردند ، اعمال وحشیانه انجام شده توسط آنها را چنین بیان می دارد: “…آن جماعت بومی ، مورد علاقه خداوند نبودند ، لذا از بهشت روی زمین پاکسازی شدند. حمد و سپاس از اینکه دیگر کسی از بومیان باقی نماند …”!! در تواریخ مختلف آمده است که پیوریتن ها ، قتل عام ها را به طور مرتب تحت کنترل و نظارت رهبران دینی خود انجام داده و ماموریت مقدس خود به شمار می آوردند. (همین به اصطلاح رهبران دینی مانند هال لیندسی و جری فالول و بیلی گراهام هستند که امروزه از صدها کانال تلویزیونی ، پیروانشان را به قتل و غارت مسلمانان تشویق و ترغیب می کنند! این اقدامات مبتنی بر آموزه های عبرانی پیوریتن ها، حتی توجه آرنولد توین بی( نظریه پرداز معروف تاریخ) را نیز به خود جلب کرده است. به نظر تامس اف گاست ، جامعه شناس آمریکایی در کتاب خود موسوم به “نژاد: تاریخ یک ایده در امریکا” ، توین بی از این نظریه که “اعتقادات فزاینده کلنی نشینان انگلیسی به عهد عتیق موجب پیدایش این باور در آنها شده بود که آنها به عنوان مردمی انتخاب شده اند تا کافران را نیست و نابود سازند” ، دفاع می کند. گاست سپس می افزاید : “…اسراییلی های ماساچوست ( یعنی همان پیوریتن ها) به همان شیوه ، سرخپوستان را نابود ساختند که اسراییلیان موردنظر کتاب عهد عتیق ، کنعانیان(فلسطینیان) را معدوم نمودند…” از اینجاست که مشاهده می شود قتل عام و نسل کشی سرخپوستان آمریکا چه ارتباط تنگاتنگی با آرمان های آخرالزمانی فاتحان آمریکا یعنی همان پیوریتن ها (اسلاف اوانجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست که امروزه قدرت اصلی سیاسی نظامی ، اقتصادی و فرهنگی آمریکا را در دست دارند) پیدا می کند. بالتبع این ارتباط می توان وجه تسمیه سینمای وسترن را نیز در شاکله کلی سینمای غرب از ابتدا تا کنون یافت. گونه ای که از نخستین روزهای تولد سینما در آمریکا با فیلم هایی همچون “سرقت بزرگ قطار” خود را نشان داد و تا امروز به عنوان یکی از ماندگارترین ژانرهای سینمایی موقعیت خویش را در سینمای غرب حفظ نموده است. نوعی از فیلم که در آن وسترنر به عنوان منجی در یک فضای آخرالزمانی با موجودات شریر و شیطانی درگیر می شود که در این دسته از فیلم ها معمولا سرخپوستان بودند ( اصطلاح “سرخپوست خوب همان سرخپوست مرده است” از همین نوع نگاه بیرون آمد) و یا برخی سفید پوستان یا دورگه ها که علیه قانون نژادپرستانه یانکی ها ایستاده بودند و عنوان “یاغی” گرفته بودند. منجی وسترنر معمولا از ناکجا آبادی می آمد و اوضاع نابسامان و متزلزل موجود را سامان داده و به سوی ناکجاآباد رهسپار می شد. از همین رو ژانر وسترن را می توان یکی از دیرپاترین نوع سینمای آخرالزمانی دانست.فیلم هایی همچون “راه جنگجو” (که در شماره پیش از آن سخن گفته شد ) ، “کابوی ها و بیگانه ها “(جان فاورو – ۲۰۱۱) و همین فیلم “کشیش” از جمله آثار اخیری است که به گونه بی واسطه و روشن “وسترن” را در کنار و مکمل آثار صریح آخرالزمانی قرار می دهد. از طرف دیگر در طول تاریخ سینما ، موجودات شریر در انواع و اقسام صور زامبی و خون آشام و گرگینه و مانند آن نشان داده شده اند. خون آشام ها روشن ترین شکل موجودات شریری بوده اند که وجه ضد مسیح یا آنتی کرایست بودنشان ( اصلی ترین نشان نیروی شر و شیطانی در فیلم های آخرالزمانی غرب) به صراحت نمایش داده می شود. آنها به شدت از صلیب می گریزند و با کشیش و کلیسا در تضادی آشکار هستند. یکی از راههای مقابله با خون آشام ها در این دسته از فیلم ها، صلیب معرفی می شود و حتی تیرها و خنجرها و گلوله هایی که برای نابودی آنها تدارک دیده شده اغلب در شکل و شمایل صلیب تصویر می گردند. در آشکارترین شکل این ضد مسیح بودن در فیلم “دراکولای برام استوکر” ( فرانسیس فورد کوپولا-۱۹۹۲)، کنت دراکولا به عنوان منشاء خون آشامان و شاهزاده تاریکی، به طور سمبلیک خون مسیح را در کلیسا سر کشیده و نسبت به او کافر می شود. خون آشامان در آثار موسوم به سینمای هراس آخرالزمانی ، از نور گریزان بوده و در مقابل آن نابود می شوند ، یعنی تعلق ماهوی به دنیای تاریکی و سیاهی دارند.



از همین رو تشابه این موجودات شرور و سیاه با سرخپوستانی که در سینمای وسترن ، عنصر شیطانی به شمار می آیند ، نه تنها نامناسب و دور از ذهن نیست ، بلکه دقیقا در معادله های سینمای آخرالزمانی قرار می گیرد. اما سازندگان فیلم “کشیش” ، با همان انیمیشن ابتدایی فیلم ، برای خون آشامان بدون چشم و شب پرست ، ترجمان امروزی ارائه می دهند و نیات صلیبی / صهیونی خود را از پس داستانی شبه تخیلی – تاریخی بیان می نمایند. آنها در روایت انیماتوری خویش می گویند که از آغاز تقابل آدمی با خون آشامان وجود داشته است ( یعنی گویا حکایتی تاریخی را با زبان ایماء و اشاره بازمی گویند) و در نمایش جنگ مابین دو گروه یاد شده ، آدمیان را در شکل و شمایل سپاه منظم جنگجویان صلیبی تصویر کرده و در مقابلش ، خون آشامان به به شکل توحش بشر نخستین و در شمایل سبوعیت افسارگسیخته نمایش می دهند. با یک مراجعه اجمالی به تاریخ ، به سادگی می توان گروهی که در مقابل تجاوز صلیبیون ایستادند و حدود ۲۰۰ سال در قرون نخستین هزاره دوم با آنها جنگیدند را شناخت . بله آنها مسلمانانی بودند که مظلومانه از سرزمین مقدس فلسطین دفاع کردند و برعکس آنچه راویان غربی نوشته اند، به فجیع ترین شکل توسط ارتش صلیبی قتل عام شدند. از همین رو مقصود و هدف خبیثانه سازندگان فیلم”کشیش” از قرار دادن عنصر خون آشام در مقابل جنگجوی صلیبی معلوم می شود که چگونه کینه و نفرت تاریخی خود و اسلافشان را از مسلمانان بروز داده و آنها را در قالب موجوداتی کریه و شیطانی به نمایش می گذارند. اگرچه پیش از این نیز در گروهی از آثار سینمای به اصطلاح هراس تلاش شده بود تا با نشانه ها و نمادها ، انواع و اقسام موجوداتی از این دست اعم از زامبی و خون آشام و بدمن و خبیث و شرور به مسلمانان منتسب گردند اما در فیلم “کشیش” این گستاخی سینمای غرب نسبت به اسلام و مسلمانان به صریح ترین شکل خود بروز می کند. و البته این نمادسازی ریشه ای اعتقادی و تئوریک در باورهای صهیونی/صلیبی دارد. به ویژه آنجا که فقط صلیبیون، آدم و بشر خوانده شده و هرکس در مقابلشان ایستاده ، خون آشام محسوب می گردد ، به روشنی نشات گرفته از تفکر توراتی -صهیونیستی است که در برخی کتب منسوب به عهد عتیق از جمله تلمود و به خصوص متن مهم تاریخی موسوم به “پروتکل های زعمای صهیون” تشریح شده و در آن همه غیر یهودیان ، “گوییم یا حیوان” معرفی می شوند. اما حکایت عقب نشستن به اصطلاح همان بشر مورد نظر سازندگان فیلم “کشیش” یا در واقع ارتش صلیبیون به پشت دیوارهای شهر و تحت حمایت کلیسا قرار گرفتن ، به نظر شکست صلیبیون در جنگ های صلیبی و فاتح شدن مسلمانان را بیان می کند. نکته جالب در آن روایت انیمیشنی آغاز فیلم ، این است که وقتی سخن از داشتن خورشید برای نسل بشر ( یا همان صلیبیون) در مقابل خون آشامان است ، مجهز شدن سپاه صیلیبی به توپ و سلاح های سنگین نشان داده می شود ولی نریشن روی تصاویر کارتونی می گوید که بازهم خون آشامان پیروز شدند و نسل بشر در خطر انقراض قرار گرفت! تا اینکه کلیسا گروه کشیش ها را تشکیل می دهد ، گروهی جنگجو با علامت صلیب که بروی پیشانی و صورتشان حک شده و خون آشامان را تا تبعیدگاهها به عقب می رانند اما بعد توسط همان کلیسا مورد بی مهری و حتی تکفیر واقع گردیده ولی در نهایت راه حل اصلی برای مقابله و جنگ نهایی با گروه خون آشامان محسوب می شوند که کلیسا به غلط در تصور نابودی و یا حداقل بی اثر شدنشان بود. این نوع تعریف تمثیل وار سازندگان فیلم “کشیش” ، در تاریخ تنها با هویت گروه شوالیه های معبد سلیمان سازگار است که در نخستین جنگ صلیبی از زمره فاتحان اورشلیم بودند و سپس به عنوان راهنما یا محافظان زائران معبد سلیمان در این معبد ساکن شده و به اسناد مهمی دست یافتند که آنها را ثروتمند ساخت . گفته می شود که شوالیه های معبد از طرف دیگر تحت آموزه های شرک آمیز برخی خاخام های اشراف و اشرار یهود قرار گرفتند و از همین رو از سوی کلیسا تکفیر شده و گروهی از آنها به قتل رسیدند ولی به هر حال به سوی فرانسه و انگلیس گریختند و سازمان ها و فرقه های مخوفی همچون فراماسونری و کابالا را بوجود آوردند که در قرن های بعد، از مهمترین بازوهای کانون های صهیونی برای نفوذ در دربارها و نهادهای قدرت سیاسی –اقتصادی و فرهنگی حکومت ها و دولت های مختلف به شمار آمدند و در واقع محور اصلی در مقابل جبهه ضد صهیونیسم به ویژه در برابر مسلمانان بودند. این نوع برخورد کلیسای رسمی با شوالیه های صلیبی که خوش خیالی کلیسا مبنی بر سرکوب و خاموشی نیروهای ضد مسیح را نداشته و خود را در حال جنگ دائم با آنها می دانند ، پیش از این در انیمیشن “۹″ به تهیه کنندگی تیم برتن و محصول سال ۲۰۰۹ نیز به تصویر کشیده شده بود. ضمن اینکه تحقیر کلیسای کاتولیک از موتیف های رایج آثار آخرالزمانی هالیوود است که در واقع تحت تاثیر تفکرات اوانجلیستی یا کابالیستی صاحبان کمپانی های سینمای غرب به این آثار راه می یابد. و در مقابل گروه جنگجویان صلیبی یا شوالیه های معبد را همچنانکه از سوی کلیسای کاتولیک تکفیر شدند اما به دلیل گرایشات شرک آمیز توراتی ، می توان اولین مسیحیان صهیونیست و اسلاف مشترک اوانجلیست ها و فراماسونرها و کابالیست های امروز دانست. بازگرداندن جنگجویان سوپر قهرمان صلیبی ( که زمانی تنها نیروهای موثر در مقابله با شیاطین و ضد مسیح به شمار می آمدند) به جامعه ، قبل از این در مجموعه فیلم های موسوم به ابر قهرمان ها همچون سوپرمن و بت من و …و حتی کارتون “شگفت انگیزها” به وضوح نمایش داده شده بود تا نیاز جوامع بشری به خصوص جامعه کلان شهرهای امروز را به این سوپر قهرمان های خیالی نشان دهند. سوپر قهرمان هایی که ناچارا در مقابل صلح طلبی و سازش پذیری برخی روسای جامعه غرب ، به اصطلاح دندان سر جگر گذاشتند. چنانچه در کارتون “شگفت انگیزها” ، در چهره آنها رنج بسیاری از سکون و بی تحرکی و زندگی به دور از نبرد با ضد قهرمان ها می بینیم. همان طور که چنین رنج و عذابی برای کشیش های صلیبی فیلم “کشیش” نیز وجود دارد . در واقع این تصویرها ، تاکیدی بر همان ایده نبرد دائم با نیروی شر و ضد مسیح یا آنتی کرایست است که از متون فکری و ایدئولوژیک عهد قدیم و همچنین تفکرات استراتژیست های غرب صلیبی / صهیونی بیرون آمده و در دکترین امروز نظام سلطه جهانی به وضوح رویت می گردد و از همین رو در فیلم ها و کارتون های خود ، همواره حق به گروهی داده می شود که طرفدار این نوع نگرش جنگ طلبانه و فاشیستی هستند و کاراکترهای مبلغ این گونه تفکر در فیلم های یاد شده در زمره مثبت ترین و قهرمان ترین کاراکترها قرار می گیرند. نشانه های دیگری در فیلم “کشیش” که حکایت از تفکر صلیبی/صهیونی و ضد اسلامی سازندگان فیلم دارند ، به این شرح است ؛ اشاره به شهرهای دوازده گانه کلیسایی که در مقابل گروه خون آشامان برپا گردیده و به نظر از همان باور توراتی اسباط دوازده گانه منشاء گرفته است. برج کلیساهایی که در مرکز شهرها نمایان هستند همانند ابلیسک ها (از علائم مشخص فراماسونری و کانون های صهیونی که از مصر باستان و جادوگران فرعونی می آید) و نوری همچون “چشم همه جا بین” (از دیگر علائم فراماسونری ) بربالای آنها می درخشد. شهر مرکزی که همان بخش دوازدهم از شهرهای کلیسایی معرفی می شود در شرق مستقر است که با نشانه های موجود به نظر همان اورشلیم یا بیت المقدس است. شهری به سبک و سیاق مگاپولیس های آخرالزمانی که در فیلم هایی مانند “بت من” ( تیم برتن و جوئل شوماخر و کریستوفر نولان) یا “بلید رانر”(ریدلی اسکات) و یا “بابل پس از میلاد”(نیک کاسوویتس) دیده می شود با سیستمی کاملا پیشرفته اتوماتیک که حتی اعترافات کلیسایی به صورت از راه دور و رایانه ای صورت می پذیرد!
ماهنامه موعود
 

Mahdi Askari

مدير فنی
«كتاب الي» داستان يك منجي آخرالزماني است كه وظيفه حراست از آخرين انجيل روي كره زمين را بر عهده دارد اما مثل ساير فيلم‌هاي آرماگدوني هاليوودي، منجي را يك آمريكايي مي‌داند و از بين كتب آسماني تنها انجيل را داراي جايگاه قلمداد مي‌كند.

«كتاب الي»؛ آمريكايي نه ديني!



شايد اگر تا 40-30 سال پيش كسي حرف از آخرالزمان به زبان مي‌آورد، با تمسخر و طعنه ديگران مواجه و يا در بهترين حالت ممكن، به شيعه‌گري متهم مي‌شد، اما امروزه اعتقاد به منجي و آخرالزمان در ميان تمام اديان ديده مي‌شود و ظهور و بروز آن در توليدات هاليوود نيز آشكار است.
«كتاب الي» (The Book of Eli) يكي از اين فيلم‌هاست كه با شعار «همه مي‌كشند تا آن را به‌دست ‌آورند، او مي‌كشد تا از آن حفاظت كند» روي پرده نقره‌اي سينما نقش بست.
«الي» (با بازي دنزل واشنگتون) در نقش يك منجي آخرالزماني ظاهر مي‌شود كه با حفظ كتاب مقدس (انجيل نسخه جيمزشاه) قصد نجات بشر را دارد. مأموريت او كه بيش از سه دهه از آغاز آن مي‌گذرد، رساندن آخرين انجيل موجود روي كره زمين به «ارض موعود» (در اين فيلم: جزيره آلكاتراز) است.
بنا به عادت هميشگي تمام فيلم‌هاي آرماگدوني هاليوودي، منجي يك آمريكايي است كه بشريت و انسانيت را نجات مي‌دهد و طبق معمول، آمريكا سرزميني است كه مأمن و ملجأ معرفي مي‌شود.




در ابتداي فيلم، دنيايي ويران‌شده و خاكستري نمايش داده مي‌شود و جالب اين كه، سكانس ابتدايي فيلم (شكار گربه توسط الي، كباب كردن آن و شريك شدن موش در اين ضيافت) تأكيدي بر نزديك‌شدن دنيا به پايان است. همچنان كه در روايات اسلامي نيز معكوس شدن برخي امور معمول، از نشانه‌هاي غيرقطعي آخرالزمان عنوان شده است.
در «كتاب الي»، با پيام‌رساني (Messenger) مواجه هستيم كه عليرغم داشتن پوست و ظاهري سياه، ضميري روشن دارد و اين موضوع، هنگامي بيشتر جلوه مي‌كند كه در اواخر فيلم متوجه مي‌شويم كتاب او به خط بريل است و «الي» آن را با چشم سر نمي‌خوانده و سبب از بر بودن آن نيز، الهامات و القائات دروني است.
حالات و سكنات قهرمان و منجي «كتاب الي» شباهت بسياري به اولياءالله دارد و به هيچ وجه به دنبال نفسانيات و شهوات نيست. عرفان او نيز بر اساس عرفان اسلامي و «اسفار اربعه» است. چنانچه «الي» در ابتداي فيلم، مبارزه با تعدي‌گران خياباني و ظلم آنان را جزئي از مأموريت خود نمي‌داند، اما با گذشت زمان متحول شده و به مقام «الي الخلق» مي‌رسد، يعني حق الناس را ارجح از حق‌الله مي‌داند. اين موضوع در تغيير كاربري و تعويض نقش «كتاب» از هدف به وسيله نيز كاملاً مشهود است.
يكي از نكات جالب فيلم، شباهت داستان يافتن انجيل توسط «الي» به داستان يافتن الواح انجيل «مورمون» توسط «ژوزف اسميت» (مؤسس كليساي عيسي مسيح قديسان آخرالزمان) است.
عقايد «كليساي عيسي مسيح قدسيان آخرالزمان» كه در شهر سالت‌ليك‌سيتي ايالت يوتاي آمريكا قرار دارد، در داستان فيلم به وضوح ديده مي‌شود. پيروان اين كليسا كه به «مورمون‌ها» معروف هستند، معتقدند خداوند بايد كساني را از طريق نبوت فرا بخواند تا انجيل را موعظه كنند و در نظام آن، به خدمت مشغول باشند.




«الي» جلوه بارز «نبي» در اعتقاد مورمون‌هاست. جالب اينكه مورمون‌ها معتقدند صهيون و اورشليم جديد در قاره آمريكا بنا مي‌شود و در طول فيلم نيز، «الي» براي اتمام مأموريت خود، قصد رسيدن به غرب را دارد و هنگامي كه او در نمايي در كنار پل معروف «گلدن گيت» در ايالت كاليفرنيا تصوير مي‌شود، مي‌فهميم كه منظور وي از غرب، همان آمريكا است.
يكي ديگر از مواردي كه دليلي بر وجود عقايد مورمون‌ها در فيلم است، همين حضور الي در جنوب آمريكاست. زيرا مورمون‌ها معتقدند اولين مهاجرت به آمريكا پس از سقوط شهر بابل صورت گرفته است و در طي اين مهاجرت، عده‌اي پس از عبور از اقيانوس اطلس به جنوب آمريكا رسيده‌اند. جالب اينكه پل گلدن گيت نيز در جنوب شرقي آمريكا و با فاصله كمي از ايالت يوتا و شهر سالت‌ليك‌سيتي (مركز كليساي عيسي مسيح قديسان آخرالزمان) قرار دارد.
ناگفته نماند كتاب مقدس مورمون‌ها، مملو از اشتباهات تاريخي و متضاد با شواهد علمي است و در سكانس پاياني فيلم، نتيجه زحمات «الي» با عنوان انجيل نسخه جيمزشاه (King Jams) به چاپ مي‌رسد. انجيل جيمز شاه به نسخه «معيار» مشهور است و معتبرترين اناجيل قلمداد مي‌شود. حتي حدود 25 هزار واژه كتاب مورمون (كه ادعا مي‌شود اصل آن در سال 428 ميلادي نوشته شده است) از ترجمه انگليسي انجيل جيمزشاه كه در سال 1611 ميلادي به چاپ رسيده، برداشته شده است.
در انجيل جيمزشاه ذكر شده كه عيسي (ع) براي خدا نماز مي‌خوانده است و همه پيامبران نيز چنين مي‌كرده‌اند. در اين انجيل بشارت به ظهور پيامبر خاتم نيز ثبت شده است. شايد به همين دليل است كه در پايان فيلم، اين انجيل در ميان كتاب‌هاي تورات و قرآن قرار مي‌گيرد.
البته اين نكته به معناي تأييد اسلام نيست، چرا كه «انجيل» مرهم آلام بشر غربي معرفي مي‌شود و بيانگر آن است كه از ديد سازندگان فيلم، كتاب‌هاي مقدس ديگر نسخه‌اي تماماً شفابخش براي انسان آخرالزمان ارائه نكرده‌اند.
نوع چينش سه كتاب آسماني تورات، انجيل و قرآن به نحوي است كه سير تاريخي آنها را به ياد مي‌آورد. البته با نگاهي عميق‌تر، اين نوع چينش، سكوهاي قهرماني را در ذهن تداعي مي‌كند. بدين معنا كه انجيل در جايگاه اول و تورات در جايگاه دوم قرار مي‌گيرند.
در اين راستا، خلاصه داستان اين فيلم بيانگر آن است كه زندگي انسان آخر‌الزماني بدون حضور انجيل (حتي با حضور قرآن و تورات) رو به ورطه نابودي است و حتي اگر مراد كارگردان از اين نوع چينش، تنها اشاره به سير تاريخي نزول اين كتب آسماني داشته باشد، باز هم توهيني به قرآن و مسلمانان قلمداد مي‌شود.
به نقل از سایت وعده صادق
 
بالا