بازیگران : Anwar Congo, Herman Koto, Syamsul Arifin
جوایز :
نامزد اسکار: بهترین مستند بلندخلاصه داستان : یک جلّاد که در کشتارهای پس از کودتای 1965 اندونزی دست داشته است به همراه چند تن از دوستانش در مورد اعمالی که مرتکب شدهاند توضیح میدهند و قتلهایشان را بازسازی میکنند ...
[TD="align: center"]
[/TD]
منتقد: کنث توران-امتیاز 10 از 10 (5 از 5)
«اجرای قتل» چیزی فراتر از حدی است که به راحتی بشود با آن کنار آمد. این فیلم اعجاب انگیز ذهن را درگیر میکند، از درون نابود میکند و حس را میزداید. این فیلم چنان آزار دهنده است که تا کنون مانند آن را تجربه نکردهایم و ماهیت مستند، وجود خباثت و شیوههای در هم تنیدهای که فیلم و سینما با فرهنگ و افکار ما تعامل دارد را مورد پرسش قرار میدهد.
جاشوا اوپنهایمر کارگردان این اثر به حق آن را "مستند تصورات" خطاب کرده است. فرم و سبک نامتعارف این مستند به این معنی بود که او هشت سال تمام را بدون اینکه هیچ ضمانتی بر خوب از آب در آمدنش داشته باشد باید بر روی آن کار میکرد. با این همه نتیجه کار آن قدر تاثیر گذار و شگفت انگیز بوده است که اساتید مستندسازی مانند ایرول موریس و ورنر هرتزوگ هر دو به عنوان تهیه کننده اجرایی این اثر پا پیش گذاشتند. «اجرای قتل» ماهیت نامتعارف و منحصر به فردش را درست از لحظه شروع به نمایش میگذارد، جایی که چنان غیر منتظره یک سخن تاریخی دلسرد کننده [از ولتر] را بلافاصله در کنار نماهای شاداب و رنگارنگ و سورئال قرار میدهد، که گویی این دو نما نه تنها از دو فیلم متفاوت که از دو دنیای متفاوت گرفته شده اند.
سخنی که از ولتر نویسنده و فیلسوف فرانسوی نقل میشود به زیبایی مضمون فیلم را در خود گنجانده است: "کشتن ممنوع است؛ بنابراین تمام قاتلان مجازات می شوند مگر اینکه افراد زیادی را با هیاهو بکشند." پس از این جمله تصویری کاملا تخیلی نشان داده میشود که به آمیزهای گنگ از یک اثر دیوید لینچی با موزیکالی از استر ویلیامز میماند. از دهان یک ماهی طلایی فلزی عظیم الجثه به اندازه بدنه یک هواپیما، دستهای از زنان با لباسهای سفید و قرمز رقص کنان به خط بیرون میآیند و به دو مرد، یکی سیاه پوش و دیگری درشت اندام که لباس گشاد زنانه فیروزهای به تن کرده است، ملحق میشوند. سپس به یک آبشار میرسند که صدایی از یک منبع نامعلوم در بلندگو فریاد "لذت حقیقی" میزند. با خود میگویید واقعا اینجا چه دارد میگذرد؟
پاسخ پیچیدهی این سؤال با اطلاعاتی آغاز میشود که بر روی صفحه نوشته میشود؛ در سال 1965 دولت اندونزی با یک کودتای نظامی سرنگون میشود. علت این عملیات خطر به قدرت رسیدن کمونیستها عنوان میشود و در طول یک سال بیش از یک میلیون نفر به اسم کمونیست بودن [یا داشتن نژاد چینی اندونزیایی] توسط رژیم جدید [با حمایت مستقیم دولتهای غربی] به قتل میرسند. اما حقیقت این است که رژیم به هر کسی که دل خوشی از او نداشته برچسب کمونیست میچسباند و با این بهانه از سر راه بر میدارد.
هرچند ژنرال سوهارتو، سر کرده کودتا، در سال 1998 مجبور به استعفا میشود، افرادش در اندونزی و در بدنه قدرت میمانند. اوپنهایمر مستندساز آمریکایی که قصد ساختن فیلمی در مورد این اوضاع داشته است، در مییابد که خانوادههای قربانیان کماکان جرات صحبت کردن ندارند. اما قاتلان که حالا به قهرمانان ملی تبدیل شده اند خود تمایل دارند با افتخار در مورد کارهایی که کرده اند صحبت کنند.
گذشته از اینها یکی از جلّادان به نام اَنوَر کونگو (مرد سیاه پوش در سکانس آغازین) که شخصیت اصلی مستند است، تمام عمر علاقه وافری به فیلمهای هالیوودی داشته است. از اینجاست که این فکر ناب به ذهن اوپنهایمر خطور میکند که از کونگو – که ادعا میکند بیش از هزار نفر آدم را با راههای مختلفی که از فیلمهای هالیوودی الهام گرفته است به قتل رسانده است – و دوستش هرمان کوتو (مردی که در سکانس آغازین لباس زنانه فیروزهای به تن داشت) و چند جلّاد دیگر بخواهد به جلوی دوربین بروند و قتلهایی که مرتکب شده اند را به صورت توضیح یا به صورت نمادین یا چیزی بینابین این دو بازسازی کنند.
صحنههایی که کونگو (که در شهر مدان در شمال جزیره سوماترا زندگی میکند) و دوستانش طراحی میکنند، قلب متاثر کننده فیلم هستند. در کنار نمادهای عجیب و غریب فیلم مانند آن ماهی عظیم الجثه، صحنههایی شبیه به فیلمهای نوآر، بازسازی یک یورش خانمان سوز به یک روستا و یک سکانس به یاد ماندنی که در آن کونگو زیر گریمی سنگین نقش یکی از قربانیانش را بازی میکند نیز وجود دارند. هیچ کدام از اینها بدون حسن تفاهم (اوپنهایمر آن را "یک دوستی و اعتماد صاف و صادقانه" میخواند) ایجاد شده بین سازنده فیلم و نقش اولش ممکن نبود. کسی که در جایی از فیلم توضیح میدهد به علت این که کشتن مردم با ضرب و شتم خون زیادی جاری میکرده است روشهای جدیدی برای کشتن پیدا کرده است.
این ارتباط همچنین فرصتی استثنایی برای دستیابی به دنیای کونگو ایجاد میکند و به اوپنهایمر این اجازه را میدهد که از طریق او به شخصیتهای قدرتمندی که کماکان در اندونزی حکم میرانند دست یابد؛ افرادی مانند Yapto Soerjosoemarno رهبر گروه شبه نظامی "جوانان پانکاسیلا" [در مستند پانچاشیلا تلفظ میشود] که تاکید میکند که "ما بیش از اندازه دموکراسی داریم، این یک فاجعه است. تمام این صحبتهایی که در مورد حقوق بشر میشود حالم را به هم میزند."
همچنان که «اجرای قتل» پیش میرود و بازتر میشود، جایگاه مرکزی سینما در روح و روان مردم سراسر دنیا را تجربه میکنیم. حتی جالب توجه تر از آن این است که مشاهده میکنیم نقش بازی کردن کونگو در این بازسازیها به مرور او را متاثر میکند و در عین حال که باعث آشفتگی خوابش میشود، عملکردی مانند روان درمانی دارد. همان طور که هرتزوگ اظهار کرده است: "این آدمها از دادگاه گریخته اند، اما از مجازات فرار نکرده اند." «اجرای قتل» در یک سطح فلسفی تر ما را ملزم به پذیرش این امر میکند که ما خود واقعیت را برایمان ترسیم میکنیم. همچنین به این نتیجه میرسیم که غرور و افتخاری که این آدم کشها در این شرایط خاص دارند، میتواند از دل هر فرهنگ دیگری که از اعمال خشونت آمیز استقبال کند نشات بگیرد. همانطور که اوپنهایمر در پایان یک گفتگو با کارگردان عنوان میکند: "این فیلم تنها حکایتی در مورد اندونزی نیست. بلکه حکایت همهی ما انسانهاست." اختصاصی نقد فارسیمترجم: سید مجتبی حسینی