• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعار در وصف پيامبر رحمت و رافت

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمی‌گیرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
صدای پای پیامبر

مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشت های روشن توحید، از پروانه های سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.
آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.
آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.
فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بی خبری، جوانه های آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوه های نا مردمی به خون نشسته بود.
آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشم های توحیدی تو جستجو می کند و بشر، از آن هنگام که صدای گام هایت را در کوچه های بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.
تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمان ها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمه های شورانگیز شبانه اش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت می آید.
محمد صلی الله علیه و آله می آید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.
می آید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.
خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود می آید.
آئینش تکاپو می آموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.
محمد صلی الله علیه و آله پا به دنیا می گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.
او می آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می دوند.
 

T I N A

کاربر ويژه

images


وعده

مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزت را حافظم
بیش و کم کن راز قرآن را فضم

هست قرآن مر ترا همچو عصا
کفرها را درکشد چو اژدها

تو اگر در زیر خاکی خفته ای
چون عصایش دان هر آنچه گفته ای

« مولوی »




 
آخرین ویرایش:

T I N A

کاربر ويژه

images

مرآت کبریا




طالع شد از سپهر رسالت جمال تو
وخورشید گشته محو جمال و جلال تو
ورخسار دلفروز تو مرآت کبریاست
ذات ازل ستوده به قرآن خصال تو
وگفتار جانفزای تو گفتار ذوالجلال
صد مرحبا به گفته نغز و مقال تو
وظلمت گرفته بود جهان از سحاب کفر
شد روشن از فروغ جمال و کمال تو
وصف بسته اند بهر نیایش فرشتگان
در انتظار صوت اذان بلال تو
وخیل فرشته در شب معراج تو به عرش
استاده اند با ادب اندر قبال تو
وفرخنده آن کسی که ز اخلاص و معرفت
پرهیزد از حرام و پذیرد حلال تو
وبا این امید «قدسیه» جان می دهد که حشر
خوش بنگرد جمال و رخ بی مثال تو



 
آخرین ویرایش:

T I N A

کاربر ويژه

نور نتابد مگر جمال محمد(ص)
ماه فروماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد(ص)
وعده دیدار هر کسی به قیامت
لیله اسری شب وصال محمد(ص)

 

T I N A

کاربر ويژه
به نام خدایی که همین نزدیکی هاست
زاحمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندراین یک میم غرق است
یقینا میم احمد میم مستی ست
که سر مست از جمالش چشم هستی ست
 

T I N A

کاربر ويژه
زاحمد هردو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت
اگر احمد نبود آدم کجا بود
خدا را آیه ای محکم کجا بود
چه می پرسند کاین احمد کدام است
که ذکرش لذت شرب مدام است
همان احمد که آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل و نهارست
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بتشکنها را دلیل است
همان احمد که ستار العیوب است
دلیل راه و علام الغیوب است


 

T I N A

کاربر ويژه
همان احمد که جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیا شد
جناب کنت و کنز مخفیا شد
همان اول که اینجا آخر آمد
همان باطن که بر ما ظاهر آمد
 

T I N A

کاربر ويژه
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محــــــــــــــــــمد (ص)
محمد میم و حا ء و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است
محمد رحمه للعالمین است
کرامت بخش صد روح الامین است
 

T I N A

کاربر ويژه
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرات جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
ولایت باده ی غیب و شهود است
کلید مخزن سر وجود است
 

T I N A

کاربر ويژه
نبض هستي لرزه بر رگ‌هاي كوهِ نور زد
باغبان انبياء گل نغمه‌اي مسرور زد
چشمِ كوه‌هاي دگر پيش حرا تاريك بود
چشم خورشيدي او علت بر اين مشهور زد
بسكه شيرين بود وصلِ يار در غارِ حرا
صد ملك با بال‌هاي سر درش را تور زد

هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل
فكر را از نو بنا كرد و دم از معمور زد
با چنين والا مقامي چشم‌ها را خيره كرد
تيرها بر ديدگانِ دشمنانِ كور زد
ديگر از حرف يتيمي و شباني نيست حرف
سيلي سنگين بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شيطان را ببست و شاهكاري را گشود
گفت اسلام و همه ابليسيان را دور
كرد

 

T I N A

کاربر ويژه
"امین" و "امن" و "مومن" آنقَدَر دنیا خطابت کرد

خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد

برای هر سری از روشنایت سایه بان می خواست

که شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کرد

حجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسن ات باخت

که بت ها را شکست و قبله ی دلها حسابت کرد

خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب

تو را تا آسمان ها برد و مثل ماه قابت کرد

تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا

زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد

دوای درد دین و درد دنیا ، درد بی دردی

حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد
سودابه مهیجی
 

T I N A

کاربر ويژه
تو را از دورها هم می شود آموخت ای خورشید!

زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کرد

که از این فاصله ، این سال های دوریِ نوری

همیشه پرتو مهرت به شب هامان اصابت کرد

هنوز از قله های ماذنه نور تو می روید

فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد
سودابه مهیجی
 

T I N A

کاربر ويژه

images


تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد

و عرش در هوس خنده های تو افتاد
برای درك تنفس در این جهان سیاه
هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد
جهان شرك به خود آمد از بزرگی تو
به گوش كعبه و بتها صدای تو افتاد
شكست طاق بلندی كه عرش كسری بود
همین كه روی زمین رد پای تو افتاد
پس از نگاه سیاه و سفید اربابان
نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد
زمان شكست زمانی كه آمدی احمد
تویی كه یك شبه دنیا به پای تو افتاد
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یك از بركات و كمال تو صلوات
به احترام محمد زمین تبسم كرد
تو آمدی و جهان دست و پای خود گم كرد
ترك نشست به چشمان آبی ساوه
همینكه چشم تو بر آسمان ترنم كرد
فروخت گوشۀ جنت به شوق خال لبت
كه آدمی به هوایت هوای گندم كرد
هنوز دختركان زنده زنده می مردند
خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم كرد
تو آمدی، به زمین احترام بر گردد
تو رحمتی كه خدایت نصیب مردم كرد
خدا به خلق رسول گرامیِ خاتم
گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم كرد
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یك از بركات و كمال تو صلوات
تو احمدی كه خدا را به عرش فهمیدی
شبی كه غیر خودت تا خدا نمیدیدی
كنار چشم تمام فرشته های خدا
فراتر از پر جبریل عشق بالیدی
تو در ضیافت عرشی لیلةالاسری
به طاق عرش خدا عكسی از علی دیدی
صدای مرتضوی علیست آن بالا
كه از زبان خدا عاشقانه بشنیدی
تو در كنار علی و فروغ شمشیرش
بساط كفر زمان را ز خاك بر چیدی
برای خلق بهشت این بهانه كافی بود
به لحظه ای كه به زهرای خویش خندیدی
بیا و كفر مجسم ز كعبه بیرون كن
تویی كه پایه گذار جدید توحیدی
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یك از بركات و كمال تو صلوات

حسن کردی
 
آخرین ویرایش:

T I N A

کاربر ويژه
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید

جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید

مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه
با نفس هاي الهي تو جان می آید

بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست
قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد

با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين
از سماوات خدا برگ امان مي آيد

نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست
از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد

عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد

به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد

«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»

جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري

دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری

جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری

عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است
اسداللهی چون حضرت حيدر داری

حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید
جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری

اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند

اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمي و نور هدايت با توست

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتي و اذن شفاعت با توست

با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست
آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست

بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند
دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست

بايد از باب ولاي علي آيد هر کس
در هواي تو و در حسرت جنت با توست

سالياني ست دلم شوق زيارت دارد
يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
یوسف رحیمی
 

T I N A

کاربر ويژه
باران گرفت و سقف مدائن نشست كرد
دندانه‏ هاى كنگره قصد شكست كرد
نورى به صحن معبد زردشتیان رسید
كآتشكده ز نابى آن‏ نور مست كرد
بالا بلند آمد و هر ارتفاع را
در زیر پا نهاده و پایین و پست كرد
در هر دلى نشست و به شكلى ظهور داشت
این گونه بود كآینه را خود پرست كرد
وقتى سؤال كردم از او خود اشاره‏اى
در پاسخم به پرسش روز الست كرد
حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است
زیباترین هر آنچه كه زیباتر است كرد
فیض مقدسى و تعجب نمى‏كنم
این چیزها كه هست، نگاه تو هست كرد
رضاجعفری
 

T I N A

کاربر ويژه
هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی


همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه!
یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!


گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم
دلم کنار تو شد مُحرم، ندیده خوشتر از این جایی


چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب
که وحی شد به دل راهب همان ستوده عیسایی


به هیچ آینه جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر
شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی


به دختران نهان درگل، ببار ساقی نازک دل
ببار تا بشود نازل به قلب پاک تو زهرایی


به آرزوی نگین تو درآمده‌ست به دین تو
مسیح من! به کمین تو نشسته است یهودایی


قسم به «لیل» و به گیسویت، به ذکر «یاحق» و «یاهو»یت
به آیه‌، آیه‌ی ابرویت به آن دو چشم تماشایی


در این هزاره ظلمانی از آن ستاره که می‌دانی
برای این شب توفانی کمی بخوان دل دریایی!


بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من
طنین یک صلواتم من به شوق این همه زیبایی
قاسم صرافان
 

T I N A

کاربر ويژه
ای امت رسول، قیامت به پا کنید
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی
باید برای حضرت زهرا دعا کنید
داغ پیغمبر است و بلایی‌ست بس عظیم
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم
×××
ختم رسل به سوی جنان می‌کند سفر
جان جهانیان ز جهان می‌کند سفر
ریزید خون ز دیده که در آخر صفر
کز پیکر وجود، روان می‌کند سفر
دریای اشک، ملک خداوند سرمد است
بــاور کنیــد روز عــزای محمّد است
×××
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب
واویلتا عزای رسول خدا شده
عالم ز دود فتنه سیه‌پوش می‌شود
حقّ علـی و آل، فـراموش می‌شود
×××
باور کنید قامت حیدر خمیده است
رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است
باور کنید بغض حسن مانده در گلو
خونِ ‌دل حسین به صورت چکیده است
خورشید، رنگ باخته و روز، چون شب است
یک کربلا غـم است که در قلب زینب است
×××
سوگ رسول یا که غم بی‌نهایت است
یا نقشۀ شکستن رکن هدایت است
تیغ سقیفه گشته حمایل به دست خصم
او را هوای حمله به بیت ولایت است
امت پس از نبـی ره طغیان گرفته‌اند
با دست فتنه دامن شیطان گرفته‌اند
×××
پیغمبری که دست دو عالم به دامنش
با آن که آب غسل نخشکیده بر تنش
آزرد باغ لاله‌اش از نیش خارها
دیدند حمله‌های خزان را به گلشنش
اجر رسالتش چه قَدَر ظالمانه بود
بـر دست دخترش اثر تازیانه بود
×××
مردم درِ سرای علی را نمی‌زنند
جز با لگد به بیت ولا پا نمی‌زنند
سلمان کجاست؟ بوذر و عمار کو؟ چرا
اینان سری به حجرۀ زهرا نمی‌زنند
دیگر مدینه داده ز کف شور و حال را
کس نشنـود صــدای اذان بــلال را
×××
ای آسمان بگرد و دل از غصه چاک کن
خود را نهان چو جسم پیمبر به خاک کن
دستی برون ز خاک کن ای ختم انبیا
اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن
بی‌تو جهـان دچـار بلایی عظیم شد
بردار سر ز خاک! که زینب یتیم شد
×××
افتاده پشت سر همه آیات ذوالجلال
قرآن چو حرمت نبوی گشته پایمال
اجر نبی به کشتن زهرا ادا شود
زهرا زند به پشت درِ خانه بال‌بال
حامی دین و یار ولی کیست؟ فاطمه
اول شهیـد راه علـی کیست؟ فاطمه
×××
یارب! به اشک چشم علی، خون فاطمه
آن فاطمه که عرش خدا راست قائمه
بیش از هزارسال، شب و روز و ماه و سال
دارد به این دعا همه شب شیعه زمزمه
با تیغ مهدی‌اش دل ما را صفا بده
بـر سینـۀ شکستـۀ زهـرا شفا بده
×××
اسلام، سرشکستۀ اعدا نمی‌شود
مهر علی برون ز دل ما نمی‌شود
درمان زخم سینۀ مجروح اهل‌بیت
جز با ظهور مهدی زهرا نمی‌شود
«میثم» هماره باشدش این ذکر بر زبان
عجّــل علـی ظهـورک یا صاحب‌الزمان
غلامرضاسازگار
 
بالا