• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعار در وصف پيامبر رحمت و رافت

T I N A

کاربر ويژه

hou1605.jpg

محمّد کافرینش هست خاکش /*/ هزاران آفرین بر جان پاکش

چراغ افروزِ چشم اهل بینش /*/ طراز کارگاه آفرینش
سر و سرهنگْ میدان وفا را /*/ سپه سالار و خیل انبیا را
ریاحین بخش باد صبحگاهی /*/ کلید مخزن گنج الهی
یتیمان را نوازش در نسیمش /*/ از آن‌جا نام شد دُرّ یتیمش
به معنی کیمای خاک آدم /*/ به صورت توتیای چشم عالم
جوانمرد و حلیم و تند چون شیر /*/ زبانش گه کلید و گاه شمشیر
سریر عرش را نعلین او تاج /*/ امین وحی و صاحب سرّ معراج
بصر در خواب و دل در استقامت /*/ زبانش امتی گو تا قیامت
من آن تشنه لب غمناک اویم /*/ که او آب من و من خاک اویم
 

T I N A

کاربر ويژه
در «منطق الطیر» :

خواجه‌ی دنیا و دین گنج وفا /*/ صدر و بدر هر دو عالم مصطفى
آفتاب شرع و گردون یقین /*/ نور عالم رحمت للعالمین
جان پاکان خاک جان پاک او /*/ جان رها کن آفرینش خاک او
هر دو گیتی از وجودش نام یافت /*/ عرش نیز از نام او آرام یافت
آفرینش را جز او مقصود نیست /*/ پاک دامن‌تر از او موجود نیست
 

T I N A

کاربر ويژه
در «الهی نامه» :
محمّد مقتدای هر دو عالم /*/ محمّد مهتدای آل آدم
محمّد آفتاب آفرینش /*/ مه افلاک یعنی چشم بینش
بلی از انبیا او بود مقصود /*/ چو او آمد نبوت گشت مسدود
مثال انبیا هم‌چون سپاهست /*/ غرض از آمدن این پادشاهست
چو دین او منور کرد عالم /*/ شرایع نسخ شد و الله اعلم
کجا ماند جهانی پر ستاره /*/ چو شد خورشید روشن آشکاره
 

T I N A

کاربر ويژه
بود در انجیل نام مصطفی /*/ آن سر پیغمبران بحر صفا
بود ذکر حلیه‌ها و شکل او /*/ بود ذکر غز و صوم و اکل او
طایفه نصرانیان بهر ثواب /*/ چون رسیدندی بدان نام و خطاب
بوسه دادندی بدان نام شریف /*/ رونهادندی بدان وصف لطیف
اندرین فتنه که گفتم آن گروه /*/ ایمن از فتنه بدند و از شکوه
ایمن از شر امیران و وزیر /*/ در پناه نام احمد مستجیر
نسل ایشان نیز هم بسیار شد /*/ نور احمد ناصر احمد یار شد
و آن گروه دیگر از نصرانیان /*/ نام احمد داشتندی مستهان
مستهان و خوار گشتند از فتن /*/ از وزیر شوم رای و شوم فن
مستهان و خوار گشتند آن فریق /*/ گشته محروم از خود و شرط طریق
هم مخبط دینشان و حکمشان /*/ از پی طومارهای کژ بیان
نام احمد چون چنین یاری کند /*/ تا که نورش چون مددکاری کند
نام احمد چون حصاری شد حصین /*/ تا چه باشد ذات آن روح الامین
 

T I N A

کاربر ويژه
ماه فرو ماند از جمال محمّد /*/ سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست /*/ در نظر قدر با کمال محمّد
وعده‌ی دیدار هر کسی به قیامت /*/ لیله‌ی اُسری شب وصال محمّد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی /*/ آمده مجموع در ظلال محمّد
عرصه‌ی گیتی مجال همت او نیست /*/ روز قیامت نگر مجال محمّد
و آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس /*/ بو که قبولش کند بلال محمّد
هم‌چو زمین خواهد آسمان که بیفتد /*/ تا بدهد بوسه بر نعال محمّد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد /*/ نور نتابد مگر جمال محمّد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد /*/ پیش دو ابروی چون هلال محمّد
چشم مرا تا به‌خواب دید جمالش /*/ خواب نمی‌گیرد از خیال محمّد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی /*/ عشق محمّد بس است و آل محمّد
 

T I N A

کاربر ويژه
آن بحر که موج اوست دریا /*/ و آن نور که ظل اوست اشیا
نوری که جمال جمله هستی /*/ از تاب جمال اوست پیدا
اول ز پی نظاره‌ی او /*/ شد عین همه‌ی جهان مهیا
و آخر هم آفتاب رویش /*/ شد صورت جسم و جان هویدا
او روی حقیقت و عین حق نیز /*/ بل عین حقیقتست و اعلا
و آن نور که حق بدو توان دید /*/ باشد همه والضحی و طاها
فی الجمله کمال صورت اوست /*/ آیینه‌ی ذات حق تعالی
در آینه مصطفی چه بیند؟ /*/ جز حسن و جمال ذات والا
 

T I N A

کاربر ويژه
سلامٌ علیک ای نبیّ مکرم /*/ مکرّم‌تر از آدم و نسل آدم
سلامٌ علیک ای ز آباءِ علوی /*/ به صورت مؤخر به معنی مقدّم
سلامٌ علیک ای ز آغاز فطرت /*/ طفیل وجود تو ایجاد عالم
سلامٌ علیک ای ز اسماءِ حسنی /*/ جمال تو آیینه‌ی اسم اعظم
سلامٌ علیک ای به ملک رسالت /*/ ترا خاتم المرسلین نقش خاتم
سلامٌ علیک ای شناسا به صد سر /*/ که روح الأمین در یکی نیست محرم
سلامٌ علیک ای ز ابر نوالت /*/ مرا کشتزار اَمل سبز و خرّم
هزاران تحیت ز حق باد فایض /*/ به روح تو و آل و صحب تو هر دم
 

T I N A

کاربر ويژه



در مدح نبی خاتم (ص)
ذات شکفت کاینات
***
با حمد خدای خلق عالم، " الله" کبیر، رب اعظم
شعرم شده عاشقانه ملزم، برمدح تو ای نبی خاتم (ص)
خاتم نه فقط به ملک هستی، آیینه‌ی عزّ لامکانی!
ختم است به تو، جمال مطلق، ختم است به تو، کمال آدم
تو ذات شگفت کایناتی: " لولاک لما خلقت الافلاک"
تو، جوهر آنچه عقل خوانده ست، در منطق محکمات، محکم
رخسار تو آیه آیه‌ی " نور"، تفسیر شریف " والنهار" است
هم مردمکان، بسان " والیل" ، تأویل نجابتی مکرم
اشراق شگرف گیسوانت، آیات بلند و ژرف "طاها"
محراب قشنگ ابروانت ، در مد نگاه عرشیان ، خم
مخلوق تبسم نگاهت ، نوروز پرند آفرینش
مستور تجسم پگاهت، گل‌های بهشت همچو شبنم
این چامه به التفات یادت ، سرشار بلاغتی عجیب است
ترکیب تناسبش: مرتب، تذهیب تغزلش: منظم !
بس جای "ترنج، دست"‌ها را ، مردم بِبُرند عاشقانه
گر جلوه‌ی آن جمال زیبا، در آینه‌ها، شود مجسم !
***
سید علی اصغرموسوی


 
آخرین ویرایش:

T I N A

کاربر ويژه
عطر تبسم / مدح حضرت رسول (ص)

عطر تبسم
می گذشتید از میان کوچه‌ها، با هر تبسم
کوچه می‌شد در فضای عطر لب‌های شما، گم
ای پیام سبز جاری، در نگاه آسمان‌ها
آه از آیین و از آیینه‌های قلب مردم
دیدن خورشید از نزدیک باور کردنی نیست ؟
من شما را در خیالم می‌کنم وقتی تجسم !
آه ای دریای رحمت، نبض جاری در حقیقت
درد ما، امروز یعنی: لحظه‌های بی ترحم
مهربانا، کاش می‌شد، بار دیگر هم بپیچد
صوت قرآن شما، در کعبه‌ی سبز ترنم
* *
عرض حاجت، دارم ای آیینه‌ی مهر الهی
یا رسول الله، می‌گویم: سلام ! از خطه‌ی قم
ای بهشت عارفانه، من کویرم یاری ام کن
گل کند در سینه‌ شاید، عشق و ایمان و تفاهم
***
سیدعلی اصغرموسوی
 

T I N A

کاربر ويژه
السلام ای قامت ِ سبز بهار ، تاج عزّت بر سَرِ شمشاد ها
جنبش ِ خون در رگ ِ انگورها، شور ِشیرین در دلِ فرهاد ها
بر روان ِ خویش دارند آبها ، از کران تا بیکران نام تو را
ای نگاهت مایه ی آرامش ِ سینه ی مواجِ دریا زاد ها
در زمین و آسمان جاری شده ، زمزم و کوثر به عشق دیدنت
آنقَدَر خوش یمن هستی تا شوی ، مطلع زیبایی ِرخداد ها
آمدی با مهربانی های خود ، خط کشیدی روی جهل و ظلم و جور
آمدی افتاد با اندیشه ات ، تیغ و دشنه از کف ِ جلادها
آمدی با دست های عاشقت ، واکنی دروازه های نور را
آمدی آجر به آجر روی هم ، چیده شد دیوار عشق آباد ها
نخل ها در پیش و رویت سر به زیر ، رودها در پیشگاهت آبشار
کوه مانند ِ دل ِ تو استوار، در مصاف ِ تن به تن با باد ها
بر سرگلدسته ها گل می دهد ، صبح و ظهر و شام نام ِ روشنت
تا نماند تیرگی بر قلب ها ، درهجوم پنجه ی بیداد ها
مکتبت سد کرده راه جهل را ، تا قیامت مسلمینت سر فراز
در امان باشند با لطف تو از ، طالع ِ قوم ثمود و عاد ها
ای تو افضل ای تو فاضل ای تو نور ، ای شفیع مرسلین و جنّ و انس
ای ((غیاث المستغیثین)) مشربت ، التیام زخم ِ بی فریاد ها ...
مانده از نسل تو ماهی پشت ابر ، حتم دارم که شفاعت می کنی
با حضور عشق نورانی شود : چشم ما در نیمه ی خرداد ها...
سید مهدی نژادهاشمی
 

T I N A

کاربر ويژه
غزل مثنوی تقدیم به پیامبر عزت و رحمت(ص)
21.jpg





دارد از دست زمان می رود از دست زمین
کمرش خم شده، افتاده، شکسته ست زمین

شهر عمری ست که از مردم نااهل پر است
کوچه ها از نفس شوم «ابوجهل» پر است

رود از ننگ به تنگ آمده، مرداب شده
کوه از داغ جهالت جگرش آب شده

وقت آن است که از جای کسی برخیزد
که در این بادیه فریاد رسی برخیزد

سنگ در سینه ی اقوام عرب دل بشود
مصحف روی تو یکمرتبه نازل بشود!



در مقام تو ملائک به نماز آمده اند
ماه و خورشید به پابوس حجاز آمده اند

چشم وا می کنی و بر لب مادر آه است
چشم تو روشنی مرقد عبدالله است

اشرف خلقی و از نور خدا پر شده ای
آسمانی که در این خاک تصور شده ای

نفس ات آیه پس از آیه پر از ترتیل است
صورت مکی تو سوره ی عام الفیل است!

ماه از حیرت رویت به زمین افتاده
شب گیسوی تو با صبح قرین افتاده

پرده از چشم تو افتاد و خلائق گفتند
که از انگشتر خالق دو نگین افتاده!

با نسیمی که وزیده ست به پیراهن تو
روی پیشانی هر بتکده چین افتاده

آیه ی روشن عشقی و ز هرم نفس ات
شورها در دل قرآن مبین افتاده

بی گمان منظره ای از رخ خوش منظر توست
که در آیینه ی فردوس برین افتاده

هر زمان کار من و شعر به وصف تو کشید
لکنتی بر لب فرهنگ معین افتاده

مانده ام با دلی از دوری راهت خسته
تنگی قافیه ها دست غزل را بسته

باید از حضرت چشمان تو فرمان برسد
باید این شعر دگرگونه به پایان برسد

ای دلیل همه ی بی سر و سامانی ها
شب لبریز جنون صبح پریشانی ها

به تماشای تو برخاسته از جا جبریل
اول و آخر هر دوره غزل خوانی ها

یک نفس در شب این دشت به راه افتادی
یک جهان مست شد از عطر مسلمانی ها

تو درخشیدی و پس نوبت مهتاب رسید
آسمان مانده و این آینه گردانی ها

مُهر چشمان تو بر قلب حجاز است ولی
مِهر چشمـــان تو در سینه ی ایرانی ها



مثنوی آمده از پیش غزل رد بشود
آخرین قافیه بایست «محمّد» بشود!

زهرا شعبانی
 

T I N A

کاربر ويژه
ای روح بی بدیل و سرشت سرآمدی

سر فصل ِ خط کشیدن بر روی هر بدی

ای کهکشان چشم تو هرمِ سپیده دم
آیینه دارِ پرتو ِانوارِ سرمدی

خورشید در مقامِ تو همواره خاکسار

ای جلوه ی جلال و کرامات ایزدی


ای مسندالیه تمام ِ گزاره ها که بی تو رنگ باخته آیین ِ مسندی
اندیشه ات عصاره ی نارنج زارها
بر پهنه ی کویر بهار زبانزدی

فخر تو چشم روشنی ِ جویبار رها

برکوچه باغ ها نفس صبح دم زدی

شاعر کجا و نای سرودن برای تو

ای مدح گوی تو گل ِ سرخ محمدی

بگشا گره که پر بزند در هوای تو
پروانه ای برای حیات مجددی


سیدمهدی نژادهاشمی
 

T I N A

کاربر ويژه
ای برگزیده ی همه ی انتخاب ها
قرآن تو کتاب تمام کتاب ها
اندیشه ی تو تیشه به اصل بدی زده
ای ریشه ی همیشه ترین انقلاب ها
فخر فلک به توست که فانوس گشته بود
در کوچه های آمدنت آفتاب ها
سرمشق آسمان وزمینی که نام توست
برلوح شب نوشته به خط شهاب ها
من تکیه کرده ام به نو وپایمردیت
در روز چون وچندو چه ،روز حساب ها
سرگشته در مضایق وصف تو مانده ام
چندان که داده ام به سخن آب وتاب ها
خورشید مکه ،ماه مدینه ، رسول من
ای خاکسار مدحت تو بو تراب ها
شمع زبان بریده چه لافد ز آفتاب
گنگم که در هوای تو دیدست خواب ها
حسین منزوی
 

T I N A

کاربر ويژه
[h=2]ای حق نیافریده کسی را مثال تو

خورشید جلوه ایست ز نور جمال تو

ای محرم حریم خداوند ذو الجلال

ای عقل مانده مات ز جاه و جلال تو

هرجا به ایه آیه قرآن که بنگرم

گفته خدا سخن ز جمال و کمال تو

ای برگزیده ای که تویی ختم انبیا

وین افتخار داده به تو ذو الجلال تو

امشب به وادی دل من شور محشر است

سرد است ان دلی که ندارد خیال تو

ای کعبه امید همه در نماز عشق

محراب ماست ابروی هچون هلال تو

دامان اهل بیت تو حبل المتین ماست

دست توسل من و دامان آل تو

من کیستم غلام غلامان کوی تو

ای کاش پا نهد به سر من بلال تو

هر کس گشود لب چو (وفایی) به مدح تو

یک نکته هم نگفت سخن از وصال تو
هاشم وفایی

 

T I N A

کاربر ويژه
مگر يتيم نبودي خدا پناهت داد خدا که در حرم امن خويش راهت داد
هجوم جهل و خرافه ، هجوم تاريکي
خدا پناه در آن دوره‌ سياهت داد
خدا، خدا و خدا ، آن خداي بي ‌مانند
همان که عصمت پرهيز از گناهت داد
همان که جان نجيب تو را مراقب بود
همان که سينه خالي از اشتباهت داد
توان و توشه به پايان رسيده بود ، ولي
خدا رسيد به فرياد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نيست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خدا که فرصت تشخيص راه و چاهت داد
چقدر واقعه‌ آسماني و شفاف
خدا به يمن دعاهاي صبحگاهت داد
خدا که عاقبتي خير و خوش عطايت کرد
خدا که آينه را نور با نگاهت داد
قسم به روز ، که خورشيد شمع خانه توست
قسم به شب که خدا برتري به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوه گهر بخشيد
خدا که شعله روشن به جاي آهت داد
خدا که جان تو را از الهه ‌ها پيراست
خدا که غلغله قوم لا اله ‌ات داد
يتيم آمده ‌ام ، مانده ‌ام ، پناهم ده
مگر يتيم نبودي خدا پناهت داد ...
مرتضی امیری
 

T I N A

کاربر ويژه
السلام علیک ای باران----- السلام علیک َ حضرت ماه
اتفاقی عظیم افتاده! ----- به زمین آمدی! رسول الله!
به زمین آمدی و فهمیدیم، آفرینش چه علتی دارد...
که چرا آسمان از آن بالا...به زمین خنده می کند گه گاه
قدم ات خیر بود و می بارید از نفس های صادق ات خورشید
قدم ات خیر بود و یوسف ها همه بالا زدند از ته چاه
کعبه آرام شد دلش، وقتی... چشمهای تو را به سویش دید
دست شیطان به برکت عشق ات میشد از دامن زمین کوتاه
اشهد ان چشمهای تو...چشمه ی صبح های جاویدند...
به دعای تو شب تمام شد و...در هوای تو سر رسید پگاه
وحیده افضلی
 

T I N A

کاربر ويژه
می نشیند نگاه تو بر دل ----- می نشیند کلام تو! احمد
می نشیند به قلب حتی کفر! خنده های مدام تو! احمد
یا محمد! چقدر شیرین است، که دلی مبتلای تو باشد
چه مقام مبارکی دارد ، آنکه باشد غلام ِ تو احمد
السلام ای دلیل بودن ها...بهترین علت سرودن ها!
کاشکی من بمیرم این لحظه ، با جواب سلام تو احمد
آمدی درد خاک کمتر شد...حال دنیا چقدر بهتر شد
شد موثر به زخم آدمها، شربت التیام تو احمد
اسم زیبای تو محمد بود...لقب ات مصطفای احمد بود
آه قربان این لقب هایت...آه قربان نام تو ...احمد!
وحیده افضلی
 

T I N A

کاربر ويژه
مکه تا دید روی ماهت را...عاشق خنده های نازت شد
بعد از آن گوش عرش دلتنگ ِ لحن ِ شیرین دلنوازت شد
طاق کسری به لرزه افتاد و خاک ایران ما معطر شد
خبر آمد که حضرت سلمان از ازل آشنای رازت شد
ما به زلف ات عجیب دل بستیم... پای این عشق تا ابد هستیم
از دل ما هزار آیینه ، راهی خطه ی حجازت شد
دل بیچاره تا تو را فهمید...تا تو را در همین حوالی دید
دل برید از تمام آدمها...عاشق چشم چاره سازت شد
یا محمد ! نبی ! رسول الله!...حس و حال مبارکی داریم
بوی گل آمد و همه گفتند : وقت روییدن ِ نمازت شد
وحیده افضلی
 

T I N A

کاربر ويژه
زاده ی آمنه چه زیباروست!...سرو قامت! عجب قدی دارد!
او نباشد نمی دمد صبحی ،----- زندگی شام ِ ممتدی دارد
واژه در واژه می کِشم خود را...می دوم خط ِ شال سبزش را
می زنم زل به شمس ِ خضرایش...چشم خیسم چه معبدی دارد!
زیر لب می زنم صدایش که : (حضرت آسمان نگاهم کن!)
تشنه ام ... تشنه ام ! شهیدم کن! چشمهایت چه مشهدی دارد
بر جبین ات نوشته این را که: ...،( حسن یوسف حریف حسن ات نیست)
گرچه زیباست ماه ، اما باز...شمس، حُسن سرآمدی دارد
هر چه رود است، از لبت جاری...هر چه نور است، از تو می تابد
هر چه باغ است، تا تو می خندی عطر و بوی محمدی دارد
وحیده افضلی
 

T I N A

کاربر ويژه
آمدی تا عوض کند نامت...بعد از این زندگی انسان را
با بهاری که از تو می ریزد، بِبری سلطه ی زمستان را
آمدی تا که مردم دنیا...در هوای تو عاشقی بکنند...
کور می کرد نور چشمانت... چشم ِ دنیای نامسلمان را
می شود با تو اهل ایمان شد...می شود با تو غرق باران بود
می شود دم به دم به گوش ات خواند: " السلام علیک باران" را
یا محمد! بهشت یعنی تو!...بهترین سرنوشت یعنی تو!
دوست دارم بخوانم از چشمت ، معجزات شریف قرآن را
روز میلاد تو مبارک باد...در دلم یاد تو مبارک باد
رد نکن یا نبی! رسول الله! دست های دخیل دامان را
وحیده افضلی
 
بالا