• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

روان درمانی

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
یا رب دلکی به عشق دمسازم ده پر‌، بازم ده ، رخصت پروازم ده

دردی که به جان فزوده ای باز مگیر صبری که ز دل ربوده ای بازم ده



روان درماني :

شايد اين واژهي خاص براي اولين بار در سال 1803 به وسيلهي ريل در مقالهي تحت عنوان «مطالبي در مورد درمان اختلالهاي رواني» به كار گرفته شده باشد (كلير و تامپسون 1981). به گفتهي افران و كارفيلد (1992) عبارت رواندرماني در حدود سال 1889 از تركيب دو كلمهي Psyche (روان) و Therpera (درمان) ابداع شد. ريشه كلماتي از قبيل رون درماني و درمان باليني، به مراقبت بر سر بالين بيمار بر ميگردد. هدف مشاوران و روان درمانگران فراهم آوردن رضايت درماني، ثبات و تغذيه روان شناختي است. لوماس، (1987) مينويسد، رواندرماني كوشش ثانويه است به منظور مراقبت كردن و شناختن روشهاي مختلف كه شامل حس مشترك، توجهاي، دلداري دادن، تشويق و انتقاد است.

شايد يكي از تفكرات انگيزشي در باره ارتباط ميان مشاوره و رواندرماني و حرفهاي مراقبتي اين باشد كه همه آنها شكل­هاي مختلف مادري كردن را به كار ميگيرند. هلن دويچ رواندرماني را يك حرفهي كاملاً برتر براي زن در نظر ميگيرد و مسلماً در بسياري از كشورها اكثريت بزرگي از مشاوران را (همانند پرستاران)، زنان تشكيل ميدهند. آولين (1992) معتقد است كه زنان در مقايسه با مردان از نظر دارا بودن ويــژگيهاي آرمـاني درمانگر از قبيل ارتباط صميمي، احترام گذاري، اميدواري دادن واقعگرايانه، خودآگاهي، اعتبار و توانمندي در درجهي بالاتري قرار دادند. اين تفاوت در عبارت رواندرماني حمايتي انعكاس يافته است كه مستلزم داشتن روابط صميمي و پذيرش مادرانه است.

بر اساس يك تفكر دوگانه بديهي به نظر ميرسد كه اگر درمان براي جسم وجود دارد براي روان نيز باشد. همانطوري كه اشاره شد اصطلاح «مشاوره» با معاني ضمني جديد با جهتگيري درماني مشاوره، با معاني ضمني جديد با جهتگيري درماني مشاوره، از حدود سال 1930 تجلي كرد.

رواندرماني، گفتار و درماني، و مواردي از قبيل با مشاوره مرتبطند. رواندرماني و مشاوره مسلماً انتقادها و ويژگيهاي همساني نيز دارند؛ اما اين دو تفاوتهايي نيز با هم دارند و نميتوانند كاملاً همپوش شوند. با توجه به اين كه بسياري افراد در مورد اين بحث دچار سردرگمي ميشوند و همچنين به اين دليل كه سردرگمي گاه راهحلها يا راهنماييهاي قابل ملاحظهاي را براي سؤال اساسي «مشاوره چيست»؟ فراهم ميكند، توجه كافي به تفاوت ميان درمانهاي محاورهاي واجد اهميت است.

به نظر براون و پهدر (1979) رواندرماني: اساساً عبارت از گفتگويي است ميان دو طرف كه يكي از آنها دچار آشفتگي و رنجش شده است، با هدف كمك به او در جهت درك، فهم و حل و فصل مشكلات او.

كرزيني (1989) بيان ميكند: روان درماني عبارت است از يك جريان رسمي تعاملي ميان دو طرف كه در هر طرف يك نفر وجود دارد. ولي امكان دارد كه در هر طرف دو نفر يا بيشتر از دو نفر باشند و هدف آن بهبودي و برطرف كردن ناراحتي يكي از دو طرف در زمينههاي ذيل ميباشد: ناتواني يا بدكاري كردن از قبيل كاركردهاي شناختي، عاطفي، يا رفتاري. آولين (1992) ميگويد: ويژگي منحصر به فرد رواندرماني عبارت است از ارتباط حرفهاي ميان درمانگر و يا چند مراجع كه ارتباط آنها از نظر خلوص و احساس، برابر بوده، و درمانگر براي كمك به ايجاد تغيير در كاركرد شخصي مراجع بكوشد.

بـلاچ (1983) معتقد است روان درماني يك فرايند بين شخصي است كه در آن شفا دهندهاي كه از نظر اجتماعي مورد تاييد است با فردي كه براي بهبود ناراحتي يا رفع پريشاني و ناتواني در يك كاركرد در جستجوي ياري و كمك است، ملاقات مي­كند.

بلوچ متذكر ميشود رواندرماني گروهي از درمان انفرادي صحيحتر و دقيقتر است. به اين دليل كه بخش اعظمي از شكل­هاي مختلف آن را در بر ميگيرد. او همچنين بر حسب اهداف درماني، ميان رواندرمانگريهاي مختلف تفاوت قائل ميشود. لذا درمانگريها را به انواع مختلف مداخله در بحران، رواندرماني حمايتي، روان درماني متمركز بر نشانگان و روان درماني بينش محور تقسيم ميكند. او همچنين محوريت ارتباط بين درمانگر و مراجع را متذكر ميشود و تأكيد دارد كه به لحاظ اهميت و بنيادي بودن با اشكال ديگر ارتباط از قبيل ازدواج يا دوستي متفاوت است.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
گرامر (1989) در فصل مربوط به پرسش: «رواندرماني چيست؟»، تعريف ولبرگ را مورد تاييد قرار داده و اين سؤال را طرح ميكند كه واقعاً چگونه ميتوان اين حرفه مبهم را به طور رضايتبخشي تعريف كرد؟ او موردي از يك روانپزشك را متذكر ميشود كه با گروهي از زنان كه مشكلاتي در زمان قبل از قاعدگي ماهانه داشتند و در اتاق انتظار نشسته و با هم گپ ميزدند، به گفتگو پرداخت. او با تشويق و ترغيب مواردي را بدون اين كه روان درماني را در مورد آنان به كار بگيرد پيشنهاد كرد. حدود هشتاد درصد از اين زنان علائم بهبود از خود نشان دادند. گرامر هم چنين از مورد مردي را از گزارش مايكلباش روانشناس ياد ميكند. او عملاً پاسخهاي پرخاشگرانهاي به يك رانندهي تاكسي داده بود. ظاهراً هدف مايكل فرونشاندن خشم راننده بوده است، ولي با اين حال او بعداً متوجه ميشود كه اين مرد از اين محاوره استفاده بيشتري برده است. حال، آيا اين روان درماني است؟ گرامر معتقد است كه رواندرماني يك هنر است، با اين تفاوت كه قدري ملموس و گفتگويي است. البته شايد با نقل و قولهاي بيشتر، اين تعريف مورد تاييد قرار بگيرد. رواندرماني بر خلاف درمان فيزيكي يا شيميايي درماني، عبارت است از رويكرد روانشناختي به اختلال روانشناختي كه معمولاً تعامل كلامي ميان دو يا چند نفر ميباشد (ولبرگ، 1997). رواندرماني از اين حيث كه به طور جدي به مراجع ميپردازد و به طرق بسيار تمركز به او گوش ميدهد و از واكنشهاي فردي يا پاسخهاي غير اجتماعي اجتناب ميكند و به شيوهي غير منتظره و شگفتآوري عمل كند؛ از گفتگوي معمولي متمايز ميباشد (كسلر و دنبورگ، 1993). به گفته هرمن، (1987) رواندرماني از حيث پيچيدگي زياد و سفسطهي خيرهكنندهاي كه دارد عبارت است، از مهارت و تبحر زياد در گوش دادن و پاسخدادن. ساموئلز و همكاران (1986) رواندرماني را به عنوان يك جريان مناظرهاي ميـان دو سيــستم ميدانند كه نسبت به يكديگر واكـنش و پاسخ مي­دهند.

آدام فيليپس (1993) نويسنده مشهور و روان درمانگر، معتقد است رواندرمانگري اساساً يك ابداع و گفتگوي بالبداهه و جالب است كه هدفش درمان افراد نيست، بلكه به افراد نشان ميدهد ابداً چيز نادرستي براي آنها وجود ندارد.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
پتلهايم (1989) معتقد است كه رواندرمانگري در كل عبارتست از دورننگري همچنين وي ميگويد درمانهاي محاورهاي شكلي از دروننگري انطباق يافته يـــا هدايت شده ميباشند. به طور اختصار، رواندرماني يك گفتگوي ترميمي از تعصبات تاريخي و ايدئولوژيكي محض نشأت محض نشأت ميگيرد. برخي از تفاوتهاي مطرح شده از ديدگاه روان درمانگران (كروزيني، 1989) عبارتند از:

1-رواندرماني يك تمرين يا فعاليت و وقتگير است و براي تغيير شخصيت تلاش ميكند.

2-رواندرماني بر آموزش طولاني و عميق مبتني است و كارآموزان آن ملزم به آموزش تحليل فردي كامل، به صورت هفتگي و براي چند سال ميباشند.

3-رواندرماني در پي تغييرات سطحي در زندگي بيماران نيست و به جاي درمان نشانگان به القاي خودآگاهي عميق از طريق بينشيابي از تعارضات ناهشيارانه ميپردازد.

4-رواندرماني بر دانشي كاملاً مجهز از نظامهاي متمركز بر فرايندهاي ناهشيار مبتني است. و اين اعتقاد را دارد كه تغيير فردي با دوام، بدون تحليل دقيق ناهشياري، بينشيابي معمولي و انتقال، ممكن نيست.

5-رواندرماني، تمسك عميقي به مراحلي تحولي، از جملة پيشكلامي داشــته و به آسيبشناسي رواني آنها بستگي دارد و در نتيجه با اختلالهاي روانشناختي شديد كه ريشه در اوايل نوزادي دارند سر و كار دارد.

در سطور زير به برخي از تفاوتهاي موجود كه از ديدگاه مشاوران (دريدن و فلتهام، 1992) ارائه شده است، اشاره ميشود:

1-مشاوره براي خودآگاهي و خود تصــميمگيري مراجع احــترام قائل است و ايــن پيشفرض را كه مشاوران امكان دسترسي منحصر به فرد زندگي پيچيدهاي دروني مراجعان را دارند، براي خود قائل نميشود.

2-مشاوره تصديق ميكند كه اهداف مراجعان ارزشمند است، ولي با اين حال، الزام به رفع نشانگان بارز در كوتاه مدت، نبايد هدف غير منطقي و نامؤثر در نظر گرفته شود.

3-مشاوره عملي غير پزشكي است كه براي قدرت گوش فرا دادن بدون داوري ارزش قائل است و بر روحيهي توانمندي و اختيار دادن به مراجعان در تمام مراحل زندگي اهميت ميدهد.

4-مشاوره فعاليتي است ماهرانه، ولي نه يك فعاليت خارقالعاده.

5-مشاوره پيچيدگي فرد و تنوع نظريـــههاي رفــتار انسان را مورد تاييد قرار داده و همچنين به نگرشهاي عملگرا به همان اندازهي نگرشهاي آرماني ارزش ميگذارد.

مواقعي كه مشاوران و رواندرمانگران در گفتگوهاي اتفاقي به بحث مينشينند و از ويژگيهاي كارهايشان گفتگو ميكنند. امكان دارد اين تفاوتها بيشتر آشكار شود. يك رواندرمانگر مخالف مشاوره امكان دارد مشاوره را فعاليتي خوشنيت، ذوقي و سطحي در نظر بگيرد كه به وسيله افراد غير ماهر و غير متخصص صورت ميگيرد كه با سرتكان دادن و تركيبي تصادفي نصيحت كردن، تحليل خود خواسته و سطحيِ نشانگان همراه ميباشد. درمقابل، رواندرماني حرفهاي عملي در نظر گرفته ميشود و افرادي كه به آن اشتغال دارند با دقت انتخاب ميشوند، سالهاي متمادي تحليل فردي و نظارت دقيق را آموختهاند و كساني هستند كه به شايستگي ميتوانند عارضه را تشخيص بدهند، درمان كنند و به تفسير آن بپردازند و جنبههاي تعارضات ناهشيارانه مراجعان خود را مورد بررسي قرار دهند. يك مشاور مخالف رواندرماني امكان دارد رواندرماني را فعاليت علمي كاذبي بداند كه به افراد انگ ميزند، بدون اين كه انتخابي در كار باشد به درمان بيارزش و اغلب غير مؤثر تشويق و تحريك ميكند. او رواندرماني را فعاليتي ميداند كه از طريق متخصصان كاذب اجرا ميشود، و به دليل پرهزينه و غير قابل حصول بودن، به عنوان انتخابي پرابهت جلوه مينمايد. در مقابل مشاوره، فعاليتي معتدل، پراحترام، مراجع محور و برابرنگر است كه به افراد حق انتخاب ميدهد و براي افراد كمكي دست يافتني در حد اطاعت و در محيطي خودماني فراهم ميكند.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
اكنون براي بررسي دقيق جنين تفاوتهاي ارائه شده، برخي از تعاريف و توصيفات سازمانها را نيز متذكر ميشويم. جيلكورتيس در انجمن رواندرمانگران بريتانيا (BAP،1992)-ارتباط فردي درمانگران را به اين صورت تعريف ميكند.

رواندرمانگران افرادي هستند كه براي كاركردن به شيوهاي خاص كه در آن درمانگر و درمانجو شركت دارند فرايندي اكتشافي را آموزش ميدهند. در اثناي اين كاوشگوي، درمانجو افكار و تداعيها، احساسات، خاطرات و روياهاي خود را بازگو ميكند. درمانگر به روشن كردن و برقراري ارتباط بين هشياري و ناهشياري و تجارت حاضر و گذشته ميپردازد. اين كار زمان ميخواهد و به صورت مقطعي انجام نميگيرد.

اين تعريف به شكل خاصي از رواندرماني اشاره دارد. اين نوع رواندرماني در ظاهر از روان تحليلگري بر گرفته شده است. اما، انواع مختلفي از رواندرماني نيز وجود دارند كه بتوانند دركوتاه مدت به نتيجه برسند و به افراد كمك برسانند. انجمن رواندرماني بريتانيا (1992) در نشريهي خود تحت عنوان «رواندرماني چيست؟» روان درماني را بدون محدوديت و بدون كمترين انحصاري، به عنوان شكلي از درمان محاورهاي براي افرادي كه مشكلاتي با خودشان يا در ارتباط با ديگران دارند، در نظر ميگيرد. از آنجا كه اين روش، ارتباط كلامي را بيشتر از ابزارهاي ديگر همچون دارو به كار ميگيرد به عنوان درمان محاورهاي تلقي ميشود. اين توصيف، ميرساند كه رواندرماني ميتواند به افرادي كه دچار احساس افسردگي، تهي بودن، بيهودگي، ترسهاي ناتوانكننده و خلق و خوي فوقالعاده متغير يا غير قابل كنترل هستند كمك كند، روان درماني ميتواند به افرادي كه در ارتباطات جنسي، بين شخصي و اجتماعي احساس نارضايتي دارند و افرادي كه قادر به برقراري اين ارتباطات نيستند ياري دهد.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
انجمن روانشناسي انسانگراي بريتانيا (AHPP) مشاور را به اين صورت تعريف ميكند: مشاور فردي است كه با مشكلات فوري و بحرانهاي ايجاد شده، همچون داغديدگي، طلاق، مشكلات ازدواج، مشكلات ناشي از بيماريهاي خاص از قبيل سرطان يا ايدز، مشكلات كودكان و مواردي از اين قبيل سرو كار دارد. همچنين مشاور در زمينههاي مربوط به زوجها، خانوادهها يا گروهها نيز به فعاليت ميپردازد.

در همانجا «رواندرمانگر» به اين صورت تعريف شده است: رواندرمانگر فردي است با آموزش خاص حرفهاي، و گسترده وداراي توانايي كار عميق با درمان جوياني (دو يا سه جلسه در هفته و اغلب به صورت طولاني) كه مشكلات پيچيدهاي دارند.

تعريف اخير، طولاني بودن زمان، كيفيت آموزش، درمان فردي و نظارت دقيق روان درمانگران را مورد تاييد قرار ميدهد. همچنين متذكر ميشويم كه اشراف داشتن به انتقال، انتقال، انتقال متقابل و آسيبشناسي رواني نيز ضروري است. بديهي است كه حتي انجمن روانشناسي انسانگرا در صدد ايجاد يك تمايز كيفي فرضي بين مشاوره و رواندرماني است. مشاوران به برخي از مشكلات خاص ميپردازند، در حالي كه روان درمانگران با مشكلات پيچيدهتر سروكار دارند. مشاوران به مواردي عادي ميپردازند، در حالي كه رواندرمانگران به كار عميق و طولانيتري مبادرت ميورزند. به عبارت بهتر، مشاوران در مقايسه با همكاران خود كه آموزش كاملي درماني ديدهاند و با موضوعاتي عميق و پيچيده درون رواني دست به گريبان هستند، مشكلگشايان كم آموزش ديدهاي ميباشند.

به نظر براون وپهدر (1979) مشاوران را جرزي مانند روان درمانگران به اكتشاف و تحليل عميق نميپردازند. آنها اين نوع درمان را حمايتي و تسهيل كننده تلقي ميكنند. ولي به نظر بسياري از متخصصان امروزي، درمان و مشاوره محور اكتشافي است، ولي در مقايسه با ساير روشنها چندان فعال نيستند.

تورن (1992) تفاوت بين مشاوره و رواندرماني را بررسي كرده و اشاره ميكند: چنين تنشها و درگيريها چندين سال پيش براي راجرز نيز وجود داشته است، يعني زماني كه راجرز در دانشگاه شيكاگو مركز مشاوره را تأسيس كرد با مخالفت­هاي شديد بخش روانپزشكي روبهرو شد. تورن ادبيات موجود را براي تفهيم اين اصطلاحات مورد بررسي قرار داده و بسياري از تفاوتهايي را كه در بالا با هم همپوشي دارند. تورن به اين نتيجه رسيد كه معمولاً درمانجويان آگاهي دارند كه شخص و فعاليت او تحت شرايط متفاوت عمل ميكند. مهمتر آن كه او هشدار ميدهد جستجوي تفاوتها هم مفيد و هم خطرآفرين ميباشد.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
معمولاً يك بخش اساسي مشاوره، دوره آموزشي آن است. دورههاي رواندرماني از حيث دستورالعملهاي درمان فردي و نظري تا حدودي قوي هستند، در حالي كه آموزش مشاوره تا حدودي در زمينهي دستورالعملهاي درمان فردي دچار ضعف است. اين مقايسه را با وارد كردن رواندرماني رفتاري به اين معادله ميتوان ادامه داد. طرفداران اين رويكرد معتقدند توافق واقعي در مورد آنچه بايد در آموزش مفيد رواندرماني گنجانده شود، وجود ندارد و تنها از طريق مراجعهي بعدي درمان­جويان ميتوان شرايط بهبودي را مورد ارزيابي قرار داد. در نتيجه نميتوان بسياري از تفاوتهاي اساسي ميان آموزش رواندرماني و مشاوره را مورد ملاحظه قرار داد. شايد، به اين دليل كه آ‌موزش رواندرماني معمولاً طولانيتر است و هزينه­ي بيشتري را طلب ميكند. استرسون (1988) معتقد است به جاي همهي اصطلاحات مربوط به كمكرساني بين شخصي، واژهي «مشاوره» مورد استفاده قرار گيرد. او توضيح ميدهد كه تعدد عناوين حرفهاي حاكي از سردرگمي كارورزان درباره آنچه انجام ميدهند ميباشد.

اگر واژههاي خاص مشاوره و رواندرماني واضح و صحيح به كار رفته باشند، هيچ اعتراضي به فعاليتهاي مختلف، تحت عنوان «مشاوره» يا «رواندرماني» يا هر نام ديگر وجود ندارد.

انواع روان درماني

گفتيم سه نوع روان درماني داريم:

الف – درمان بيرهبري به بيمار اجازه و فرصت ميدهيم خود را معالجه كند، البته دورادور او را راهنمايي و كمك مينماييم تا راه و روش براي معالجه خود بيابد.

بدين قرار بايد برنامهاي تنظيم شود:

1 – تلقين به نفس كه من هيچگونه مشكلي ندارم سعي ميكنم شاداب باشم.

2 – ديدن اقوام و نزديكان كه در اسلام هم صله ارحام ناميده ميشود به اقوام بايد سفارش نمود كلمات ناراحت كننده و حسايتآور به او نزنند.

3 - خود بيمار در تنهائي سعي كند از افكار ناراحت كننده بپرهيزد البته در موقع هجوم افكار ناراحت كننده سعي كند مطالب شاديآور به يادآورد البته نه هوسانگيز.

4 - گردش در هواي آزاد روزي چند ساعت.

5 – استراحت مطلق به مدتي معين از روي برنامه.

6 – ورزش كه تقويت كننده روح و جسم است اگر جسم تقويت شد روح انسان هم تقويت ميشود حتي براي خانمها هم ورزشهاي زيادي توصيه شده است چه بسا آزمايش شده كه از گزند سرماخوردگي هم انسان درامان ميماند (اثر ورزش)

7 – برنامه ايمان را هم در كنار تلقين به نفس نبايد فراموش كرد اتكاي كامل به خود و خداي خود.

ب – روان درماني تقويتي

در اين نوع روان درماني روانپزشك يا روانشــناس بيمار را وادار نميكند، تشويق نمينمايد كه درد دل كه درد دل و مشكلات خود را بيان نمايد.

روانشناس با سئوالات خود به علت ناراحتي رواني او پي ميبرد كه از كجا سرچشمه ميگيرد كه هم به مريض نقطه ضعف موهوم او را نشان دهد و هم راه معالجه او را پيدا كند.

بايد به بيمار گفت اين طرز و روش فكري تو موجب بيماريات شده است افكاري مزاحم و گيجكننده و بيجا، البته نبايد ملامتش كرد بلكه باقيافه و اشاره، اشتباه فكريش را گوشزد كرد زيرا به سختي رنجيده، معالجه خود را ناتمام خواهد گذاشت. درمانگر بايد روش ملايمتري داشته باشد. نكات خوب اخلاقي او را گوشزد كند با تشويق بيشتر ميتوان به پيش رفت تا با تنبيه، زيرا (اسكيزوواتسن) در مورد حيوانات هم تشويق را بهتر از تنبيه دانستهاند با ترساندن و تنبيه چه به حيوان چه به دانشآموز و چه بيمار نميتوان نتيجه گرفت بايد خوبيهاي بيمار را به رخش بكشيم بيمار را مطمئن كنيم و احساس امنيت به او بدهيم خود را مرتب بد نداند خود را ملامت نكند زيرا اكثر بيماران رواني احساس حقارت ميكنند و خود را كوچك و حقير فرض ميكنند جلسات پسيكوتراپي براي همين است كه بيمار خود را كمكم بشناسد و خود را اصلاح كند روانشناس سعي ميكند تعادل شخصيت در بيمار ايجاد كند تا با محيط او را سازگاري دهد. سعي كنيم عواطف و احساسات سركوب شده او را پيدا كنيم كه همان ايجاد اضطراب مينمايد بعضي بيماران اگر زودرس پي به عمق ناراحتي ضمير ناخودآگاه خود بردند وحشت ميكنند ممكن است «نوروز» آنها به پسيكوز شود. بايد به بيمار گفت اراده و تصميم تو در بهبود مؤثر است.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
ج – رواندرماني عميق

روان درماني عميق عبارت است از به كار بردن همه روشهاي عميق و پايدار در افراد تا ايجاد تغييرات در بيمار نمايد. سعي نشود خيلي فوري بيمار را معالجه بكند به عمق ناراحتي او پي ببرد اختلال شخصيت او چه علتهائي دارد؟ محركها (از چه تحريك شده؟). عواطف او چه بوده؟ طرز تفكر بيمار چه بوده؟ كه قبلاً هم گفتيم – انواع احساسات او – تمايلات او – نيازهاي او كه البته ممكن است بيجا بوده او را بيمار كرده است چه بوده؟ ما بايد وادارش كنيم توقعات خود را كم كند، خواستههايش را تقليل دهد.

با انواغع بيماريهاي روان تني نيز بايد توجه نمود از قبيل آسم عصبي و زخم معده و فشار خون كه به پزشكان عمومي و متخصص مراجعه كنند تا مرض كهنه نشود كه تبديل به ناراحتي ديگر گردد. (يك نوع آسم يا نفس تنگي عصبي است كه گاه نفس بند ميآيد و موجب مرگ ميگردد. فشار خون شديد موجب سكته ميگردد. زخم معدهها اكثر عصبي است).

توج! اول بايد هوش بيمار را در نظر گرفت تا به شناخت او موفق شويم. عامل دوم حرف شنوي بيمار است آيا حرفشنوي دارد كه روان درماني و گفتار درماني را در مورد او انجام دهيم.

روشهاي مهم و طرز اجراي رواندرماني

اغلب سـؤال مينمايد كه چگونه برخي از بيماران با حرف زدن و روش كلامي معالجه ميشوند؟ البته رواندرماني جلسات و برنامههائي دارد كه يكي از آنها رابطه سخن و كلام با بيماراني است بدينقرار:

1- برقراري فكر و ارتباط فكري با بيمار: برقراري عاطفي با بيمار همينطور كه گفتيم به جلدش داخل شود تا او را بشناسد و به عمق احساسات او پي ببرد (يكي از درمانگران ميگفت بيمار را كه اقوامش ميآوردند از داد و فريادهايش كه از پلكان بالا ميآيد پي به نوع ديوانگي او ميبريم البته اگر اين سخن اغراقآميز باشد حداقل گمانش را زده است كه چه نوع بيمار رواني دارد).

3-فهماندن اصل مشكلات روحي و ريشههاي آن به بيمار، چرا؟ براي اينكه همكاري كند و مكنونات قلبي را به ما بگويد. گاهي خود بيمار مرتب ميگويد كمكم كنيد. بايد بيمار يكدندگي و خودرائي را كنار بگذارد. و مانند آن بيمار زمان بوعليسينا مرتب نگويد نخير من گاو هستم بلكه كمي در افكار خود تجديد نظر كند.

در پسيكوتراپي و روانكاوي دارو مصرف نميشود مقصود در روان درماني شناسائي بيمار است و تبديل آن به نحو خوب و احسن.

مهمترين مراجعهكنندگان به روان درمانان:

1 – الكلــيكها 2 – افــسردگان 3 – نوروتيـكها 4 – مبـــتلايان به اختــلال شخصــيت 5 – سندرمهاي مغزي

فرق رواندرماني و روانكاوي:

روانكاوي نوعي معالجه است كه با توجه به مسئله انتقال و مقاومت واپس-زدگي – مكانيسم دفاعي به معالجه ميپردازد. اما روان درماني، ايجاد رابطه درماني بين بيمار و پزشك است كه انتقال و مقاومت جزء آن است و تغيير در واكنشهاي بيمار ميدهد.

در پسيكوتراپي و روانكاوي مصرف نميشود مقصود در روان درماني شناسائي بيمار است و تغيير و تبديل آن به نحو خوب و احسن.

روشها و شرايط روان درماني:

روان درماني كنش و واكنش يا عمل و عكسالعمل بين دو انسان است يكي پزشك و يكي بيمار بدين قرار:

1 – بايد كاري كنيم كه بيمار آزادانه احساسات و افكار خود را بيان نمايد.

2 – بايد ضمن صحبت كردن بيمار فكر كنيم چه نوع اختلال رواني دارد. و بينديشيم چگونه ميتوانيم او را معالجه كنيم.

3 - بايد كاري كنيم كه بيمار احساس ايمني نمايد، يعني بدون دلهره مطالب خود را بيان بگويد.

4 – از بيمار انتقاد نكنيم و خط دفاعي او را شكستيم (واضحتر بگوئيم آدمهاي سالم تاب شنيدن انتقاد ندارند چه رسد به ديوانه ضمناً در باره خط دفاعي بايد گفت به همان خلق و افكار غلط خود خوش است كمكم بايد آن افكار را از او دور كنيم. ولي ناگهان مقدور نيست.

5 – روانشناس دنيا را بايد از دريچه چشم او ببيند تا بتواند او را معالجه كند همچنان كه يك معلم بايد در جلو كودك رود تا بتواند او را بشناسد و درس بگويد روان درمان نيز همان طور بايد حال او را درك كند و رنج او را بشناسد.

6 – قضاوت بيموقع نبايد كرد تا كاملاً تشخيص ندهيم نميتوانيم فوري به فكر معالجه باشيم مثلاً بيمار افسرده را اگر فكر كنيم محيط خلوت و ساكت برايش خوبست ممكن است برعكس در جاي ساكت و خلوت خودكشي كند.

7 – عكسالعمل تند بيمار را بايد پيشبيني كرد.

8 – توجه به عوامل محيطي بيمار. بايد بدانيم چه كشمكش دروني و تعارضي او را رنج ميدهد؟

9 – درمانگر چه برداشتي از حال او دارد؟

10 – مقابله با مقاومت بيمار، يعني خود را سالم ميداند و از سر غرور حاضر نيست معالجه شود. همه اينها بايد در نظر گرفته شود.

11 – رفتار پزشك و قبافة او اثر دارد. مثلاً در هيپنوتيزم ديديم حركات چشم، سر و صورت او اثر دارد.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
هدفهاي رواندرماني:

1- پيبردن به علامتها و از بين بردن آنها و امحاء درد و رنجي كه در وجود بيمار هست كه آنرا بيان نمينمايد.

2 – ايجاد تغييرات در آن علائم و محو كردن موانعي كه سد راه معالجه ميشود. موانع عبارت است از:

الف) سستي شخصيت مريض

ب) محدوديت شغلي و وضع داخلي بيمار

لذا روانشناسي يا روان ميكوشد كه تغييراتي در بيمار و افكارش داده او را معالجه نمايد زيرا بيمار نسبت به خودش و دنياي واقعي تفكراتي نادرست و نابسامان دارد.

3 – اصلاح و تفسير و پرورش الگوها و متدهاي رفتار بيمار با مطالعه از اوضاع خانوادگي و شغلي و فاميلي و سوابق بيماريهايش

4 – تقويت شخصيت بيمار: يعني پيدا كردن جنبههاي خوب شخصيتي او تشويق او به ادامه خوبيها و رشد آن شخصيت خوب

5 – هدف روان درمان معدوم كردن موانعي است كه در بالا ذكر شد و محروميتهاي رواني و اجتماعي بيمار است.

6 – كشف استعداد و توانايي بيمار و بعد پرورش آن

تعريف روان درماني:

روان درماني مجموعه روشهائي است كه اصول روانشناسي را به طور عملي در درمان بيماريهاي رواني به كار ميبرد و به حل مشكلات عاطفي بيمار ميپردازد.

پسيكوتراپي نيز هدفهاي بالا را دنبال مينمايد يعني ايجاد روابط كلامي بين بيمار و پزشك معالج هدف اين است كه به او خاطر نشان كنيم كه چگونه به مهار كردن ناآرامي وجودش و كنترل احساس سركشي خود بپردازد.

روان درماني: عوامل ناخودآگاه نـاراحتي و پايههاي اصلي رنج دروني بيمار را كنترل ميكند كه به حل آن عاجز است و همه مشــكلات و عــقدههاي او را شكافته و درمان مينمايد.

 

Ever Green

متخصص بخش پزشکی
روش روان درماني:

روش روان درماني آن است كه درمانگر را معالج دراحساسات و بازخوردهاي

بيماردخالت نموده تغييردرسازگاري آن ايجاد مينمايد روانشناس يا روانپزشك در

روش روان درماني در بــرداشت و تفكرات بيمارتغييرميدهد ودرهمه روشهاي

روان درماني دربرداشت وتفكرات بيمارتغييرميدهد ودرهمه روشهاي روان درماني

وجوه مشترك وجود دارد. روان درماني عبارتست ازكنش متقابل بين دوانسان.

بيمار دراين روش ناراحتي دروني خود را بيرون مي ريزد و ناآرامي وآشفتگي

فكري خود را بيان مينمايد. رشد روان درماني مقارن بامخالفتي است كه باالگوي

پزشكي برخورد با بيماري رواني صورت گرفت.درمانگران رفته رفته متأثربودن

اختلالات رواني ازاشكالات عضوي را مورد ترديد قراردادند،ودرعوض مشكلات

انساني را متأثراز تعارض بين فرد ومحيط اوتلقي كردند. درنتيجه، تمركزدرمان از

فرد به روابط او با جهان اطراف تغييركرد.

بدين ترتيب، كاردرمانگرنيزبه صورت تصحيح روابط نادرست و مشكلزا درآمد،

روابطي كه درحالات آن ميتواند بيماري زا بوده و منجر به اختلال رواني گردد.

بنا به تعريف، روان درماني عبارت از تماس براي ايجاد تغيير در احساسات،

برداشتها(شناختها)، نگرشها، رفتاري است كه مخل فرد طالب درمان يا اطرافيان

او است.

روان درماني بعنوان يك حرفه از نظر حرفهاي، بعد از تعريف روان درماني

ميرسيم به اينكه روان درمانگر فرد متخصصي است كه مهارتهاي بخصوصي

براي مبادرت به اين كاركسب كرده است. ازجمله كساني كه به كارورزان درماني

مبادرت ميكنند ميتوان ازروانپزشكان،روانشناسان باليني، مددكاررواني واجتماعي،

مشاوران روحاني و مشاوران نام برد. ريشه هاي روان درماني ازديد محدود تر و

تخصصي تر در رشته هائي همچون طب باستاني، مذهب، شفا يا بهبود ناشي از

ايمان، و هيپنوتيزم قرار دارد. در قرن نوزدهم روان درماني شيوه درمان نوروز

و بيماريهاي رواني تلقي مي شد ودرانحصارروانپزشكان قرارداشت. در نيمه

قرن حاضرحرفه هاي ديگري هم باروان درماني تداخل پيدا كرد كه باعث وسعت

بيشترو محبوبيت فزونتر آن شد، و از سوي ديگر اساس الگوي پزشكي آن را

بهم ريخت امروزه اصطلاح روان درمــاني به «مداخلاتي» اطلاق مي شود كه

براي بهبود بخشيدن به انواع مشكلات عاطفي يا رفتاري صورت مي گيرد.

امروزروان درماني داراي يك شكل و الگوي خاص و منحصربه فرد نيست.

بلكه مكاتب و رويه هاي مختلفي وجود دارد كه اغلب هردرمانگري خود را

منتــسب به يكي ازآنها مي داند،كه ازجمله ميتوان ازروانكاوي،گشتالت درماني،

درمان مراجع محوري، رفتاردرماني نام برد. بعلاوه، كاربرد روان درماني به

اشكال مختلفي صورت مي گيرد.

مثلاً بصورت فردي،گروهي، خانوادگي، زناشوئي، كودكان وغيرو.

ديگراينكه روان درمانگران بيشترتحت تاثيرمكتب مورد

تبعيت خود،ازفنون گوناگوني استفاده مي كنند.

اگر هدف عمده روان درماني را تغيير رفتار و شخصيت تلقي كنيم، دو مسئله

اصلي عبارت خواهد بود ازاينكه«چه» چيزي بايد تغيير كند و«چطور» اين

تغييرعملي است.

روان درماني متكي بر اين اعتقاد است كه احساسات، برداشتها، نگرشها و

رفتار محصول تجربيات زندگي و ياد گرفته شده است. اگر چيزي ياد گرفته

شده باشد،امكان تغيير آن وجود دارد. لذا روان درماني يك روند يادگيري

است و مي توان كار درمانگر را با كار معلم قياس كرد. روان درماني به

عنوان يك نهاد آنچه كه از ديدگاه حرفهاي بحث شد

صرفاً يك روي سكه است. گسترش محبوبيت روان درماني خيلي بيشتر ازاين

است كه به همين جا ختم شود. تا اينجا ازبروزمشكلات شخصي ورواني اشخاص

وياوري ايشان درحل اين مشكلات صحبت كرديم. اما اصولاً چرا مشكلات

سازشي و تطابقی(رواني) بروز ميكند. مسئله چه ازديد اجتماع و چه از ديد فرد،

مسئله ارزشها است.از ديداجتماع بدين معني كه هراجتماعي، فردي را كه

ارزشها و معيارهاي عموما مورد قبول راازير پا بگذارد، فردي دشوار و داراي

انحراف تلقي مي كند. البته اين تلقي اجتماع، دسته بنديهاي مختلفي دارد. دستهاي

از افراد كه ارزشهاي اجتماع را رعايت نميكنند افرادي هستند كه ازآنها بعنوان

دزدوجاني ولاابالي و منحرف ياد مي شود.

نظام سنتي تصحيح كننده در تمام جوامع براي اين قبيل اشخاص پليس

وزندان بوده وهست. البته اخيرا ً كه به اين قبيل انحرافات هم با ديدرواني بيشتري

نظرميشود، روانشناسان و درمانگران هم كم و بيش در اين راه به خدمت گرفته

شده اند. عده اي اين نگرش وطرزبرخورد جديد را متاثرازاشاعه ارزشهاي

اومانيستي ميدانند. دستة ديگري از افراد دشوار از آزارشان مستقيماً متوجه

اجتماع نيست بلكه ازجامعه بريده و در عوالم خود زندگي ميكنند، بيمار رواني

تلقي ميشوند.

اين اشخاص با شدت و ضعفهاي گوناگون از مسئوليت اجتماعي خود بريده اند و

به گونه ديگری ارزشها وانتظارات جامعه را اجابت نميكنند. به اين دسته درحال

حاضرنهاد پزشكي وعمدتاً روان درمانگران جوامع رسيدگی مي كنند. البته

برخورد با ايندسته، يا بيماران رواني در طول تاريخ و در جوامع مختلف

متفاوت بوده است.

روان درماني گروهي روان درماني گروهي عظيمترين بخش بخش از سومين

انقلاب روانپزشكي است. ريشه هاي روان درماني گروهي در اعماق تاريخ بشر

نهفته است.انسان از روز اول وجود، در گروه زندگي كرده است و بيشتر اعمال

خود از قبيل كار وعبادت را بصورت گروهي انجام داده است. تا اخيراً بيشتر

توجه معطوف به اثرات خارجي و فيزيكي روابط و مشاركت گروهي بوده

است. درحالي كه اهميت و اثرات رواني آن بسيار مهمتر است. انسان بعنوان

يك موجود اجتماعي محتاج است به تعلق، به مورد قبول واقع شدن، به ارزش

يافتن و مورد طلب و خواست بودن.اگراين نيازهاي آدمي برآورده نشود، انسان

بيمار ميشود و احتمالاً ميميرد. به عبارت ديگر، سلامت رواني انسان بسته به

روابط گروهي است. انسان از روابط خود با ديگران بهره رواني ميبرد، كسي

كه در يك گروه اجتماعي شركت ميكند واز آن لذت ميبرد،در واقع در يك گروه

غيررسمي رواني شركت كرده است. هررابطه مطلوبي يك رابطه درماني است.

آن دسته ازگروههاي طبيعي كه هدفهاي گروههاي از قدمت صورت غيرحرفهاي

درماني كه بگذريم، ريشه هاي روشهاي رواندرماني گروهي موردبحث ما دراوائل

قرن حاضر قرار دارد.

تاريخ معاصر روان درماني و مشاوره گروهي را ميتوان به دو دوره تقسيم كرد.

يكي ا ز 1905 تا 1932 و ديگري از آن تاريخ تا زمان حاضر.

دوره اول باكارهاي جوزفپرت كه عبارت بود كه از آموزش كلاسي بيماران

مسلول آغازميشود و به مورينو ختم مي گردد كه در 1931 براي اولين

باراصطلاح«درمان گروهي» و در1932 اصطلاح «روان درماني گروهي»

براي اولين باردر سال 1931 توسط ريچارد آلن بكاررفته است. دورة دوم،

دوره پيشرفت سريــع و شكوفائي مــشاوره و روان درماني گروهي تلقي ميشود.

تعداد كتب منتشره در بيست و پنج سال قبل از آغاز اين دوره فقط 34 كتاب

بوده است، و بعد از آن با سرعت زيادي رو به افزايـش نهاده است،‌ بطوري كه

«مجله بين المللي روان درماني گروهي» براي سال 1965 به انتشار تعداد199

مقاله و كتاب براي سال 1970 به481 و سال 1972 به تعداد 500 منبع و

ماخذ منتشره در اين زمينه اشاره كرده است. ازجمله نامهاي برجسته در اين

دوره عبارتند از: ناتانآكرمن، ريموند كورسيني،عده ای از پيروان كارلراجرز،

اريكبرن،فريتزپرلز، ويليام گلسر، آلبرتالس، رابرت كار كوف، جـورج گازدا،

كرتلوين، ازكساني كه در شوروي روي «روان درماني گروهي»


كاركرده اند،از«ايوانف» ميتوان نام برد.

فهرست منابع و مآخذ:

۱ - كتاب مشاوره و مباني روانشناختي

تاليف دكتر محمد خداياري فرد

نشر يسطرون

۲- از كتاب روان درماني

تأليف: هاشم دلخوشنواز

ناشر: غزالي

۳– كتاب روان درماني و مشاوره گروهي به انضمام دو فصل جديد

تاليف دكتر باقر ثنائي

 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
روان درماني به شيوه هايي گفته مي شود که در آن مشکلات رواني و عاطفي از طريق بيان مشکلات به يک درمانگر و گفتگو با او درمان مي گردد. روان درمانگر به شناخت شما ازخود و بهتر شدن توانايي مقابله تان کمک مي کند.
اهداف روان درماني عبارتند از:
- تغييرالگوهاي آسيب زاي رفتاري
- بهبود احساس ارزشمندي
- حل و فصل تعارض ها
روان درماني به ياد گرفتن در مورد خودتان کمک مي کند. در بعضي از موارد، شما ياد مي گيريد که چگونه گذشته را درک کرده و با زمان حال تطبيق دهيد. در موارد ديگر شما از آن دسته از پاسخ هاي تان که مشکلاتي را در زندگي شما ايجاد مي کنند، آگاه شده و شيوه هاي تغييرآنها را ياد مي گيريد.
چگونه يک درمانگر انتخاب کنم؟
درمانگرشما بايد شخصي باشد که در حضور او احساس آرامش کنيد. درمانگر ها شامل افراد زير هستند:
روان پزشکان، روان شناسان، پرستاران و روان پزشکي، مددکاران اجتماعي و مشاوران آموزش ديده. بسياري از مردم از اشخاصي که عقيده آنها را مي پذيرند، اسامي درمانگران را به دست مي آورند. اين اشخاص عبارتند از:
- دوستان
- اعضاي خانواده
- پزشکان
حتي با وجود کمک گرفتن ازديگران هم، پيدا کردن يک درمانگر خوب امر بسيار شخصي مي باشد. مراقب باشيد درمانگران زيادي وجود دارند که صلاحيت کافي براي اين کار ندارند. مطمئن باشيد شخصي که شما به عنوان يک درمانگر انتخاب مي کنيد، حتماً داراي مجوزکارباشد و اعتبار کافي براي اين امر داشته باشد.
ممکن است که شما قبل ازاين که يک درمانگر انتخاب کنيد، با درمانگران زيادي صحبت کنيد. هنگامي که با اولين درمانگر ملاقات مي کنيد، درباره مطالب زير از او بپرسيد:
- حق الزحمه
- نوع درماني که او براي شما به کار مي برد
- مجوز قانوني کار مخصوص درمانگران
به همان اندازه که شما مسائل شخصي خود را براي درمانگر بيان مي کنيد، انتظار داريد که به همان اندازه هم او در اين رابطه با شما صحبت کند. به مسائل زير با دقت توجه کنيد:
- چگونه درمانگر با شما ارتباط برقرار مي کند؟
- به چه نحوي شنونده سخنان شماست؟
درجه راحت بودن شما با درمانگر
داشتن مقداري احساس تنش و عصبيت در جلسه اول طبيعي است. اگر درمانگر داراي صفاتي مي باشد که فکر مي کنيد آن صفات نخواهد گذاشت احساسات خود را به راحتي بيان کرده يا به درمانگرتان اعتماد کنيد، بهترخواهد بود که درمانگر ديگري انتخاب نماييد.
دراولين جلسه به احساسات خود اعتماد کنيد. ازاحساسات خود به عنوان يک راهنما جهت تصميم گيري در مورد ادامه کار با آن درمانگر يا تغييراو استفاده کنيد.
به محض پيدا کردن شخصي که در حضور او احساس آرامش مي کنيد، ضمن گشودن دريچه هاي ذهن خود، شرايط را براي اعتماد به درمانگر مهيا کنيد. رک و صريح بودن در امر درمان، نکته اي بسيار مهم است.
ازچه نوع روان درماني استفاده مي شود؟
امروزه انواع بسياري از درمان ها مورد استفاده قرار مي گيرد. انواع درمان هايي که متداول تراست، عبارتند از:
*رفتاردرماني شناختي: درمانگر به شناختن نگرش غير واقعي تان نسبت به خود، دنيا و آينده کمک مي کند. اين درمان به شما در تشخيص روش هاي فکري نادرست کمک مي کند. شما الگوهاي رفتاري و فکري جديدي پيدا خواهيد کرد که شما را به سوي زندگي سالم تر رهنمون مي شود.
*درمان متمرکز بر درمان جو (روان درماني بي رهنمود):
درمانگر به حرف هاي شما گوش مي دهد و به شما در فهميدن بهتراحساسات کمک مي کند.
*روانکاوي: درمانگر با هدف کشف تجارب و احساسات نيمه آگاه و عميق مربوط به دوران کودکي به شما گوش مي دهد. شما معمولاً درمانگرتان را هر هفته چهار بار يا بيشتربراي چندين بار ملاقات کنيد.
*روان درماني پويشي: در اين روش درمانگر بدون استفاده از روانکاوي رسمي، احساسات ناخود آگاه شما را به آگاهي آورده و آن را تعبير و تفسير مي کند. اين نوع درمان، اغلب متضمن اين است که هر چه به ذهن تان مي آيد، بگوييد. (تداعي آزاد)
پسيکودرام (نقش گذاري رواني):
از اين نوع درمان براي بيان احساسات پنهان استفاده مي شود. از شما خواسته مي شود در نقش مردم مختلفي که در زندگي تان وجود دارند، بازي کنيد و خود رابه جاي آنان قراردهيد. اين روش هم مي تواند به صورت گروهي انجام شود و هم به صورت دو نفره.
مشاوره زناشويي:
درمانگر زن و شوهر را به بهبودي روابط شان تشويق مي کند و به آنها در فائق آمدن بر مشکلات زندگي شان کمک مي کند. هر دو نفر (زن و شوهر) براي ياد گرفتن الگوهاي رفتاري جديد تلاش مي کنند. گاهي اوقات زوج، پيمان يا توافق نامه اي مبني بر چگونگي تغيير رفتارشان مي نويسند.
روان درماني خانواده:
اين شکل روان درماني به جاي توجه به تک تک اعضا، خانواده را به عنوان يک کل مورد توجه قرار مي دهد. اين روش بر اين عقيده استواراست که شخص مشکل دار را جداي از محيط خانوادگي اش نمي توان شناخت. درمانگر بيان آزاد احساسات را بين افراد خانواده تشويق مي کند. روان درماني خانواده اغلب براي خانواده هايي که داراي بچه هايي با مشکلات رفتاري هستند و نيز براي خانواده هايي که با سوء استفاده جنسي، بيماري هاي خطرناک و سايرحوادث آسيب زا مواجهند، مناسب مي باشد.
گروه درماني (روان درماني گروهي):
يک گروه حدوداً از هشت نفر که مشکلات يکساني دارند و به طورمنظم با درمانگر ملاقات مي کنند، تشکيل مي شود. آنان در مورد مشکلات شان با يکديگر و با درمانگر مذاکره مي کنند. گروه درماني بيشتر براي مسائل رفتاري مانند مشکلات شخصيتي، استفاده از الکل و مواد مخدر، اختلالات در خوردن و انواع مشخصي از افسردگي کاربرد دارد.
روان درماني چه مدت وقت مي گيرد؟
ممکن است روان درماني جلسات محدودي وقت بگيرد و يا ساليان زيادي طول بکشد. اين مساله بستگي به وسعت مشکلات شما و اهدافي که درمعالجه لحظه به لحظه پيشرفت تان را تشخيص مي دهيد. شما بايد به طورجدي در مورد اين که چه مدت تحت درمان باشيد، تصميم بگيريد. شما (نه درمانگر) تصميماتي که مي گيريد، روي زندگي تان تأثير مهمي دارد.
منبع: نشريه کوچه ما، شماره12.
 
بالا