Ever Green
متخصص بخش پزشکی
یا رب دلکی به عشق دمسازم ده پر، بازم ده ، رخصت پروازم ده
دردی که به جان فزوده ای باز مگیر صبری که ز دل ربوده ای بازم ده
روان درماني :
شايد اين واژهي خاص براي اولين بار در سال 1803 به وسيلهي ريل در مقالهي تحت عنوان «مطالبي در مورد درمان اختلالهاي رواني» به كار گرفته شده باشد (كلير و تامپسون 1981). به گفتهي افران و كارفيلد (1992) عبارت رواندرماني در حدود سال 1889 از تركيب دو كلمهي Psyche (روان) و Therpera (درمان) ابداع شد. ريشه كلماتي از قبيل رون درماني و درمان باليني، به مراقبت بر سر بالين بيمار بر ميگردد. هدف مشاوران و روان درمانگران فراهم آوردن رضايت درماني، ثبات و تغذيه روان شناختي است. لوماس، (1987) مينويسد، رواندرماني كوشش ثانويه است به منظور مراقبت كردن و شناختن روشهاي مختلف كه شامل حس مشترك، توجهاي، دلداري دادن، تشويق و انتقاد است.
شايد يكي از تفكرات انگيزشي در باره ارتباط ميان مشاوره و رواندرماني و حرفهاي مراقبتي اين باشد كه همه آنها شكلهاي مختلف مادري كردن را به كار ميگيرند. هلن دويچ رواندرماني را يك حرفهي كاملاً برتر براي زن در نظر ميگيرد و مسلماً در بسياري از كشورها اكثريت بزرگي از مشاوران را (همانند پرستاران)، زنان تشكيل ميدهند. آولين (1992) معتقد است كه زنان در مقايسه با مردان از نظر دارا بودن ويــژگيهاي آرمـاني درمانگر از قبيل ارتباط صميمي، احترام گذاري، اميدواري دادن واقعگرايانه، خودآگاهي، اعتبار و توانمندي در درجهي بالاتري قرار دادند. اين تفاوت در عبارت رواندرماني حمايتي انعكاس يافته است كه مستلزم داشتن روابط صميمي و پذيرش مادرانه است.
بر اساس يك تفكر دوگانه بديهي به نظر ميرسد كه اگر درمان براي جسم وجود دارد براي روان نيز باشد. همانطوري كه اشاره شد اصطلاح «مشاوره» با معاني ضمني جديد با جهتگيري درماني مشاوره، با معاني ضمني جديد با جهتگيري درماني مشاوره، از حدود سال 1930 تجلي كرد.
رواندرماني، گفتار و درماني، و مواردي از قبيل با مشاوره مرتبطند. رواندرماني و مشاوره مسلماً انتقادها و ويژگيهاي همساني نيز دارند؛ اما اين دو تفاوتهايي نيز با هم دارند و نميتوانند كاملاً همپوش شوند. با توجه به اين كه بسياري افراد در مورد اين بحث دچار سردرگمي ميشوند و همچنين به اين دليل كه سردرگمي گاه راهحلها يا راهنماييهاي قابل ملاحظهاي را براي سؤال اساسي «مشاوره چيست»؟ فراهم ميكند، توجه كافي به تفاوت ميان درمانهاي محاورهاي واجد اهميت است.
به نظر براون و پهدر (1979) رواندرماني: اساساً عبارت از گفتگويي است ميان دو طرف كه يكي از آنها دچار آشفتگي و رنجش شده است، با هدف كمك به او در جهت درك، فهم و حل و فصل مشكلات او.
كرزيني (1989) بيان ميكند: روان درماني عبارت است از يك جريان رسمي تعاملي ميان دو طرف كه در هر طرف يك نفر وجود دارد. ولي امكان دارد كه در هر طرف دو نفر يا بيشتر از دو نفر باشند و هدف آن بهبودي و برطرف كردن ناراحتي يكي از دو طرف در زمينههاي ذيل ميباشد: ناتواني يا بدكاري كردن از قبيل كاركردهاي شناختي، عاطفي، يا رفتاري. آولين (1992) ميگويد: ويژگي منحصر به فرد رواندرماني عبارت است از ارتباط حرفهاي ميان درمانگر و يا چند مراجع كه ارتباط آنها از نظر خلوص و احساس، برابر بوده، و درمانگر براي كمك به ايجاد تغيير در كاركرد شخصي مراجع بكوشد.
بـلاچ (1983) معتقد است روان درماني يك فرايند بين شخصي است كه در آن شفا دهندهاي كه از نظر اجتماعي مورد تاييد است با فردي كه براي بهبود ناراحتي يا رفع پريشاني و ناتواني در يك كاركرد در جستجوي ياري و كمك است، ملاقات ميكند.
بلوچ متذكر ميشود رواندرماني گروهي از درمان انفرادي صحيحتر و دقيقتر است. به اين دليل كه بخش اعظمي از شكلهاي مختلف آن را در بر ميگيرد. او همچنين بر حسب اهداف درماني، ميان رواندرمانگريهاي مختلف تفاوت قائل ميشود. لذا درمانگريها را به انواع مختلف مداخله در بحران، رواندرماني حمايتي، روان درماني متمركز بر نشانگان و روان درماني بينش محور تقسيم ميكند. او همچنين محوريت ارتباط بين درمانگر و مراجع را متذكر ميشود و تأكيد دارد كه به لحاظ اهميت و بنيادي بودن با اشكال ديگر ارتباط از قبيل ازدواج يا دوستي متفاوت است.
دردی که به جان فزوده ای باز مگیر صبری که ز دل ربوده ای بازم ده
روان درماني :
شايد اين واژهي خاص براي اولين بار در سال 1803 به وسيلهي ريل در مقالهي تحت عنوان «مطالبي در مورد درمان اختلالهاي رواني» به كار گرفته شده باشد (كلير و تامپسون 1981). به گفتهي افران و كارفيلد (1992) عبارت رواندرماني در حدود سال 1889 از تركيب دو كلمهي Psyche (روان) و Therpera (درمان) ابداع شد. ريشه كلماتي از قبيل رون درماني و درمان باليني، به مراقبت بر سر بالين بيمار بر ميگردد. هدف مشاوران و روان درمانگران فراهم آوردن رضايت درماني، ثبات و تغذيه روان شناختي است. لوماس، (1987) مينويسد، رواندرماني كوشش ثانويه است به منظور مراقبت كردن و شناختن روشهاي مختلف كه شامل حس مشترك، توجهاي، دلداري دادن، تشويق و انتقاد است.
شايد يكي از تفكرات انگيزشي در باره ارتباط ميان مشاوره و رواندرماني و حرفهاي مراقبتي اين باشد كه همه آنها شكلهاي مختلف مادري كردن را به كار ميگيرند. هلن دويچ رواندرماني را يك حرفهي كاملاً برتر براي زن در نظر ميگيرد و مسلماً در بسياري از كشورها اكثريت بزرگي از مشاوران را (همانند پرستاران)، زنان تشكيل ميدهند. آولين (1992) معتقد است كه زنان در مقايسه با مردان از نظر دارا بودن ويــژگيهاي آرمـاني درمانگر از قبيل ارتباط صميمي، احترام گذاري، اميدواري دادن واقعگرايانه، خودآگاهي، اعتبار و توانمندي در درجهي بالاتري قرار دادند. اين تفاوت در عبارت رواندرماني حمايتي انعكاس يافته است كه مستلزم داشتن روابط صميمي و پذيرش مادرانه است.
بر اساس يك تفكر دوگانه بديهي به نظر ميرسد كه اگر درمان براي جسم وجود دارد براي روان نيز باشد. همانطوري كه اشاره شد اصطلاح «مشاوره» با معاني ضمني جديد با جهتگيري درماني مشاوره، با معاني ضمني جديد با جهتگيري درماني مشاوره، از حدود سال 1930 تجلي كرد.
رواندرماني، گفتار و درماني، و مواردي از قبيل با مشاوره مرتبطند. رواندرماني و مشاوره مسلماً انتقادها و ويژگيهاي همساني نيز دارند؛ اما اين دو تفاوتهايي نيز با هم دارند و نميتوانند كاملاً همپوش شوند. با توجه به اين كه بسياري افراد در مورد اين بحث دچار سردرگمي ميشوند و همچنين به اين دليل كه سردرگمي گاه راهحلها يا راهنماييهاي قابل ملاحظهاي را براي سؤال اساسي «مشاوره چيست»؟ فراهم ميكند، توجه كافي به تفاوت ميان درمانهاي محاورهاي واجد اهميت است.
به نظر براون و پهدر (1979) رواندرماني: اساساً عبارت از گفتگويي است ميان دو طرف كه يكي از آنها دچار آشفتگي و رنجش شده است، با هدف كمك به او در جهت درك، فهم و حل و فصل مشكلات او.
كرزيني (1989) بيان ميكند: روان درماني عبارت است از يك جريان رسمي تعاملي ميان دو طرف كه در هر طرف يك نفر وجود دارد. ولي امكان دارد كه در هر طرف دو نفر يا بيشتر از دو نفر باشند و هدف آن بهبودي و برطرف كردن ناراحتي يكي از دو طرف در زمينههاي ذيل ميباشد: ناتواني يا بدكاري كردن از قبيل كاركردهاي شناختي، عاطفي، يا رفتاري. آولين (1992) ميگويد: ويژگي منحصر به فرد رواندرماني عبارت است از ارتباط حرفهاي ميان درمانگر و يا چند مراجع كه ارتباط آنها از نظر خلوص و احساس، برابر بوده، و درمانگر براي كمك به ايجاد تغيير در كاركرد شخصي مراجع بكوشد.
بـلاچ (1983) معتقد است روان درماني يك فرايند بين شخصي است كه در آن شفا دهندهاي كه از نظر اجتماعي مورد تاييد است با فردي كه براي بهبود ناراحتي يا رفع پريشاني و ناتواني در يك كاركرد در جستجوي ياري و كمك است، ملاقات ميكند.
بلوچ متذكر ميشود رواندرماني گروهي از درمان انفرادي صحيحتر و دقيقتر است. به اين دليل كه بخش اعظمي از شكلهاي مختلف آن را در بر ميگيرد. او همچنين بر حسب اهداف درماني، ميان رواندرمانگريهاي مختلف تفاوت قائل ميشود. لذا درمانگريها را به انواع مختلف مداخله در بحران، رواندرماني حمايتي، روان درماني متمركز بر نشانگان و روان درماني بينش محور تقسيم ميكند. او همچنين محوريت ارتباط بين درمانگر و مراجع را متذكر ميشود و تأكيد دارد كه به لحاظ اهميت و بنيادي بودن با اشكال ديگر ارتباط از قبيل ازدواج يا دوستي متفاوت است.